BLACK DREAMS
پارت چهارم:)
ماتیلدا فکر می کرد فقط زندگی روی تلخشو به اون نشون داده...دریغ از اینکه راجب فرد جدیدی که وارد زندگیش میشد بدونه...
اینجا تهیونگ هم خسته بود
خسته از شغلش خسته از خانوادش و تقریباً هرچیزی که توی زندگی نصیبش شده بود...
با وارد شدنش به عمارت همانا و شنیدن صدای پدرش همانا:تهیونگ سریع بیا اتاقم...
میدونست بازم خبر جدیدی واسش داره
ولی آخره همشون به یه چیز ختم میشد...اونم خلاف بود
ضربه ای به در زد که گفت: بیا داخل...
وارد اتاق شد و با چشمایی سرد تر از یخ به پدرش خیره شد...
_بگو میشنوم
÷میخوام معامله جدیدمو تو انجام بدی...فرد بهتری سراغ ندارم
ابرویی بالا داد و با تعجب گفت: اون وقت چرا من؟
پدرش پوزخندی نصیبش کرد: چیزی که زن ها میخوان...من نیستم تهیونگ...اون تویی
کلافه دستش رو میون موهاش برد و به دیوار تکیه زد
_گفتم علاقه ای به دخترا ندارم...یه چندتا از دوستامو میفرستم کمکت
قبل از اینکه پاشو از در بیرون بزاره با حرفی که پدرش زد سر جاش متوقف شد
÷فکر می کردم میخوای به رویاهات برسی
_رویایی که توی نوجونی زنده به گور شده؟
÷این معامله میتونه آخرینش باشه ...به هرچیزی که میخوایم می رسیم...
با تعجب بهش خیره شد ..مگه چقد مهم بود؟
÷اگه انجامش بدیم...بخش بزرگی از دارایی مو بهت تقدیم می کنم..جبران کارایی که توی این سال ها کردی
÷از کره میری و توی کشور جدیدی بدون هیچ دغدغه ای به رویاهات میرسی نظرت چیه؟
_از کجا معلوم دروغ نیست؟
÷بیخیال تهیونگ این دختر وسیله خوبیه برای رسیدن به هدفم...
روی مبل نشست و کاغذ و قلمه روی میز رو برداشت:
_خیلی خب...البته اگه سر قولت میمونی و این کثیف کاریا رو واسه همیشه تموم می کنی!
÷چیزی راحب کیم سو جونگ یادته؟
_اوهوم...مردی که بخش هنگفتی از ثروتش رو برای عمارتش خرج کرده بود و دختر بزرگ و پسرش بعد از مرگش عمارت رو ترک کردن؟
÷درسته...همسر دومش و بچه هایی که از اون زن داره همه جارو دنبال دختر بزرگ و پسرشون گشتن ولی مثل اینکه اونا آمریکا رو مدت زیادیه که ترک کردن و اینجان...
_حالا چرا کره؟
+احتمالا چون اینجا بچگیشون رو گذروندن!
به مبل تیکه داد:
_و کاری که از من میخوای انجام بدم؟
÷دختری که توی مرکز هوارا کار می کنه...مثل اینکه امروز باهاش یه تصادفی داشتی...
پوزخند دردناکی زد...کل روز آمار تهیونگ رو داشت
_درسته..خب که چی؟
÷میدونی که دخترا ساده گول میخورن
_ازم میخوای بهش نزدیک بشم؟چرا اون؟
÷چون اون همون دختریه که دنبالش می گردیم! کیم ماتیلدا!
ماتیلدا فکر می کرد فقط زندگی روی تلخشو به اون نشون داده...دریغ از اینکه راجب فرد جدیدی که وارد زندگیش میشد بدونه...
اینجا تهیونگ هم خسته بود
خسته از شغلش خسته از خانوادش و تقریباً هرچیزی که توی زندگی نصیبش شده بود...
با وارد شدنش به عمارت همانا و شنیدن صدای پدرش همانا:تهیونگ سریع بیا اتاقم...
میدونست بازم خبر جدیدی واسش داره
ولی آخره همشون به یه چیز ختم میشد...اونم خلاف بود
ضربه ای به در زد که گفت: بیا داخل...
وارد اتاق شد و با چشمایی سرد تر از یخ به پدرش خیره شد...
_بگو میشنوم
÷میخوام معامله جدیدمو تو انجام بدی...فرد بهتری سراغ ندارم
ابرویی بالا داد و با تعجب گفت: اون وقت چرا من؟
پدرش پوزخندی نصیبش کرد: چیزی که زن ها میخوان...من نیستم تهیونگ...اون تویی
کلافه دستش رو میون موهاش برد و به دیوار تکیه زد
_گفتم علاقه ای به دخترا ندارم...یه چندتا از دوستامو میفرستم کمکت
قبل از اینکه پاشو از در بیرون بزاره با حرفی که پدرش زد سر جاش متوقف شد
÷فکر می کردم میخوای به رویاهات برسی
_رویایی که توی نوجونی زنده به گور شده؟
÷این معامله میتونه آخرینش باشه ...به هرچیزی که میخوایم می رسیم...
با تعجب بهش خیره شد ..مگه چقد مهم بود؟
÷اگه انجامش بدیم...بخش بزرگی از دارایی مو بهت تقدیم می کنم..جبران کارایی که توی این سال ها کردی
÷از کره میری و توی کشور جدیدی بدون هیچ دغدغه ای به رویاهات میرسی نظرت چیه؟
_از کجا معلوم دروغ نیست؟
÷بیخیال تهیونگ این دختر وسیله خوبیه برای رسیدن به هدفم...
روی مبل نشست و کاغذ و قلمه روی میز رو برداشت:
_خیلی خب...البته اگه سر قولت میمونی و این کثیف کاریا رو واسه همیشه تموم می کنی!
÷چیزی راحب کیم سو جونگ یادته؟
_اوهوم...مردی که بخش هنگفتی از ثروتش رو برای عمارتش خرج کرده بود و دختر بزرگ و پسرش بعد از مرگش عمارت رو ترک کردن؟
÷درسته...همسر دومش و بچه هایی که از اون زن داره همه جارو دنبال دختر بزرگ و پسرشون گشتن ولی مثل اینکه اونا آمریکا رو مدت زیادیه که ترک کردن و اینجان...
_حالا چرا کره؟
+احتمالا چون اینجا بچگیشون رو گذروندن!
به مبل تیکه داد:
_و کاری که از من میخوای انجام بدم؟
÷دختری که توی مرکز هوارا کار می کنه...مثل اینکه امروز باهاش یه تصادفی داشتی...
پوزخند دردناکی زد...کل روز آمار تهیونگ رو داشت
_درسته..خب که چی؟
÷میدونی که دخترا ساده گول میخورن
_ازم میخوای بهش نزدیک بشم؟چرا اون؟
÷چون اون همون دختریه که دنبالش می گردیم! کیم ماتیلدا!
۷.۹k
۲۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.