trust me part. 29
داشتیم سمت ماشین میرفیتم که چند نفر جلومونو گرفتن یونگی سمت شوند حمله کرد منم تفنگی مه روی زمین افتاده بود و بردتشتم و بهشون تیر اندازی کردم
که دیدم جیمین و داره میاد سمت مون
یونگی سمتم امد و مدارکو داد دستم
یونگی : بیا اینا رو بگیر
- ماها اینجا وعض خوب نیست برو
+ تو هم بیا
- من با پسرا میام
+جیمین
صدای شلیکا بیشتر بهمون نزدیک میشد
-بهت می گم برووووو
+ جیمین
- بروووووووووو
سمت ماشین دویدمو دیدم شیون سوار مترو شد لیا و جسه و نامجون با لباس خونی پشت نشستن سریع سوار شدمو ماشینو روشن کردم
( فلش بک)
جین هیچ حرفی نمیزد
از بس داد زده بودم دیگه صدام بالا نمیامد
لیا جلوی یک عمارت خارج از شهر وایستاده بود همه پیدا شدیم در ماشینو باز کردمو جین امد بیرون
کمک کردیم نامجون و بردیم داخل بادیگارد و افراد زیادی اونجا بودن
نامجون و بریدم توی اتاق جین به چند تا خدمه دستور داد چند تا چیز براش بیارن
با بی حالی و استرس خودمو به مبل انداختم
چشمامو رو هم گذاشتم و داشتم به جیمین فکر می کردم با صدای کشیده شدن لاستیک توی حیاط عمارت امد چشمامو باز کردم
دو سمت در عمارت رفتمو بازش کردم
ته و یونگی و کوک با سر و صورت خونی امدن داخل
سمت یونگی رفتم
+ یونگی جیمین کو؟؟
هیچ جواب بهم نداد
سمت تهیونگ رفتم
+ته جیمین کو؟؟
اونم هیچ جوابی نداد
سمت کوک رفتم
+ کوک تو بگو دیگه جیمین کو؟؟
کوک هم مثل اونا هیچی نمی گفت
+(با دادو جیغ) یکی تو بهم بگههههههه جیمین کوووووووه؟؟؟؟؟؟؟ هااااااا؟؟؟
لیا و شیون سمتم امد
+ بگینننننننننن دیگهههههه ( با گریه و جیغ)
لیا: اروم باش ماها
+چجوری اروم باشم هاااا؟؟؟ بگووو؟ چجورییی؟؟
هیچ کس حرفی نمیزد و فقط صدای گریه ها و جیغای من بود که سکوت بین شون رو میشکست
یونگی: ( با صورتی که هیچ حسی نداشت نه خوشحال نه شیطونی نه ناراحتی هیچی توش نبود) ماها جیمین و هوسوک نتونستن بیان رفتن توی عمارت که ته رو بیارن بیرون ولی ته امد بیرون از ته پرسیدم پسرا کجان گفت نمیدونه و ندیدتشون سمت عمارت رفتیم صداش کردم که با صدای چند تا زن که جیغ میزدن و با داد می گفتن بمب از عمارت خارج میشدن وقتی شدیم این حرفو تا می خواستیم وارد بشیم........
+ چی شد؟؟؟؟ ( با صدای تقریبا یواشی)
یونگی: همه چیز منفجر شد
با این حرفش هیچ چیزی دیگه ای جز صدای سوت کشیده شدین گوشم هیچ چیز دیگه ای نمیشنیدم که کم کم حس کردم چشمام داره گرم میشه لبخند تلخی زدمو اسم جیمین و صدا زدمو دیگه هیچ چیزی از دور و برم نفهمیدم
ادامه پست بعدی😘
که دیدم جیمین و داره میاد سمت مون
یونگی سمتم امد و مدارکو داد دستم
یونگی : بیا اینا رو بگیر
- ماها اینجا وعض خوب نیست برو
+ تو هم بیا
- من با پسرا میام
+جیمین
صدای شلیکا بیشتر بهمون نزدیک میشد
-بهت می گم برووووو
+ جیمین
- بروووووووووو
سمت ماشین دویدمو دیدم شیون سوار مترو شد لیا و جسه و نامجون با لباس خونی پشت نشستن سریع سوار شدمو ماشینو روشن کردم
( فلش بک)
جین هیچ حرفی نمیزد
از بس داد زده بودم دیگه صدام بالا نمیامد
لیا جلوی یک عمارت خارج از شهر وایستاده بود همه پیدا شدیم در ماشینو باز کردمو جین امد بیرون
کمک کردیم نامجون و بردیم داخل بادیگارد و افراد زیادی اونجا بودن
نامجون و بریدم توی اتاق جین به چند تا خدمه دستور داد چند تا چیز براش بیارن
با بی حالی و استرس خودمو به مبل انداختم
چشمامو رو هم گذاشتم و داشتم به جیمین فکر می کردم با صدای کشیده شدن لاستیک توی حیاط عمارت امد چشمامو باز کردم
دو سمت در عمارت رفتمو بازش کردم
ته و یونگی و کوک با سر و صورت خونی امدن داخل
سمت یونگی رفتم
+ یونگی جیمین کو؟؟
هیچ جواب بهم نداد
سمت تهیونگ رفتم
+ته جیمین کو؟؟
اونم هیچ جوابی نداد
سمت کوک رفتم
+ کوک تو بگو دیگه جیمین کو؟؟
کوک هم مثل اونا هیچی نمی گفت
+(با دادو جیغ) یکی تو بهم بگههههههه جیمین کوووووووه؟؟؟؟؟؟؟ هااااااا؟؟؟
لیا و شیون سمتم امد
+ بگینننننننننن دیگهههههه ( با گریه و جیغ)
لیا: اروم باش ماها
+چجوری اروم باشم هاااا؟؟؟ بگووو؟ چجورییی؟؟
هیچ کس حرفی نمیزد و فقط صدای گریه ها و جیغای من بود که سکوت بین شون رو میشکست
یونگی: ( با صورتی که هیچ حسی نداشت نه خوشحال نه شیطونی نه ناراحتی هیچی توش نبود) ماها جیمین و هوسوک نتونستن بیان رفتن توی عمارت که ته رو بیارن بیرون ولی ته امد بیرون از ته پرسیدم پسرا کجان گفت نمیدونه و ندیدتشون سمت عمارت رفتیم صداش کردم که با صدای چند تا زن که جیغ میزدن و با داد می گفتن بمب از عمارت خارج میشدن وقتی شدیم این حرفو تا می خواستیم وارد بشیم........
+ چی شد؟؟؟؟ ( با صدای تقریبا یواشی)
یونگی: همه چیز منفجر شد
با این حرفش هیچ چیزی دیگه ای جز صدای سوت کشیده شدین گوشم هیچ چیز دیگه ای نمیشنیدم که کم کم حس کردم چشمام داره گرم میشه لبخند تلخی زدمو اسم جیمین و صدا زدمو دیگه هیچ چیزی از دور و برم نفهمیدم
ادامه پست بعدی😘
۲۸.۲k
۲۲ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.