★چند پارتی★
★چند پارتی★
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
pirt: 9
خلاصه که مهمونی دیگه تمام شد منو دخترا خونه رو جمع و جور کردیم پسرا هم خیلی مست بودن
دیگه منم داشتم میرفتم که جونگکوک منو گرفت بهش گفتم 👇🏻
هآنول: چکار میکنی
جونگکوک: هیش فقط بوس بده برو
هآنول:(بوسش کردم)
جونگکوک: جون 😈
هآنول: خیله خب بسه دیر وقته باید برم
جونگکوک: یه بوس دیگه بده
هآنول: بسه دیگه بزار برم
جونگکوک: باشه عشقم فردا میبینمت جیگر😈
هآنول: چشم عباس اقا (خنده)
جونگکو:(خنده)
صبح شد
صبح شد صبحونه اماده کردم بازم بورآ مثل خرس خوابه رفتم گفتم 👇🏻
هآنول: بورآ پاشو بیا صبحونه بخور
بورآ: بزار بخوابم
هآنول: خانم حکمت پاشو ببینم
بورآ: نموخوام
هآنول: عه عه پرو بلند نمیشه
بورآ: نموخام صداتو بشنوم
هآنول: پاشو پاشو ببینم زر نزن
بورآ: باباجان بزارید بخوابم
هآنول: پاشو ببینم مگه شهره هرته
بورآ: اوف اوف بیا بیدار شدم
هآنول: صبح بخیر خانم خانما
بورآ: دیشب خوش گذشت؟
هآنول: اره
بورآ: اها خوبه
رفتم پایین صبحونه بخورم که جونگکوک و تهیونگ اومد نشتیم خندیدیم حرف زدیم
خلاصه داشتیم برنامه ریزی میکردیم که کجا بریم که یکی در زد دیدم اون بابامه گفت👇🏻
بابا: سلام دخترم
هآنول:(اشک ریختم)
بورآ: بابا (اشک ریخت)
هآنول: همین الان از جلوی چشمام گم میشی میری
جونگکوک: هآنول چی شده؟
بابا: دخترم برات توضیح میدم
هآنول: تو چطور تونستی ما رو ترک کنی (گریه داد)
بورآ: هآنول اروم باش (گریه)
بابا: دخترم بزار برات توضیح بدم (گریه)
هآنول: چیو میخوای توضیح بدی هاااااا (داد)
بورآ: تو چرا ما رو تنها گذاشتی ها چطور تونستی ما رو ترک کنیییییییییی (داد)
تهیونگ: بورآ اروم باش
بابا: دخترم بخدا از کاری که کردم پشیمونم
هآنول: از چی ها بگو دیگه از چی (داد)
بابا: دخترم من مادرتو کشتم (گریه)
هآنول: چی (اشک ریختم)
بورآ: چی چی (گریه)
جونگکوک: هوی عوضی یبار دیگه ببینم اومدی اینجا میکشمت
بابا:(رفت)
هآنول: بورآ اروم باش (بغلش کردم)
بورآ: اخه چرا (داد گریه)
★بچها پارت بعدی رو شب میزارم چون الان هزارتا کار داریم★
#فیک #فیک_از_جونگکوک #جونگکوک #داستان #بی_تی_اس
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
pirt: 9
خلاصه که مهمونی دیگه تمام شد منو دخترا خونه رو جمع و جور کردیم پسرا هم خیلی مست بودن
دیگه منم داشتم میرفتم که جونگکوک منو گرفت بهش گفتم 👇🏻
هآنول: چکار میکنی
جونگکوک: هیش فقط بوس بده برو
هآنول:(بوسش کردم)
جونگکوک: جون 😈
هآنول: خیله خب بسه دیر وقته باید برم
جونگکوک: یه بوس دیگه بده
هآنول: بسه دیگه بزار برم
جونگکوک: باشه عشقم فردا میبینمت جیگر😈
هآنول: چشم عباس اقا (خنده)
جونگکو:(خنده)
صبح شد
صبح شد صبحونه اماده کردم بازم بورآ مثل خرس خوابه رفتم گفتم 👇🏻
هآنول: بورآ پاشو بیا صبحونه بخور
بورآ: بزار بخوابم
هآنول: خانم حکمت پاشو ببینم
بورآ: نموخوام
هآنول: عه عه پرو بلند نمیشه
بورآ: نموخام صداتو بشنوم
هآنول: پاشو پاشو ببینم زر نزن
بورآ: باباجان بزارید بخوابم
هآنول: پاشو ببینم مگه شهره هرته
بورآ: اوف اوف بیا بیدار شدم
هآنول: صبح بخیر خانم خانما
بورآ: دیشب خوش گذشت؟
هآنول: اره
بورآ: اها خوبه
رفتم پایین صبحونه بخورم که جونگکوک و تهیونگ اومد نشتیم خندیدیم حرف زدیم
خلاصه داشتیم برنامه ریزی میکردیم که کجا بریم که یکی در زد دیدم اون بابامه گفت👇🏻
بابا: سلام دخترم
هآنول:(اشک ریختم)
بورآ: بابا (اشک ریخت)
هآنول: همین الان از جلوی چشمام گم میشی میری
جونگکوک: هآنول چی شده؟
بابا: دخترم برات توضیح میدم
هآنول: تو چطور تونستی ما رو ترک کنی (گریه داد)
بورآ: هآنول اروم باش (گریه)
بابا: دخترم بزار برات توضیح بدم (گریه)
هآنول: چیو میخوای توضیح بدی هاااااا (داد)
بورآ: تو چرا ما رو تنها گذاشتی ها چطور تونستی ما رو ترک کنیییییییییی (داد)
تهیونگ: بورآ اروم باش
بابا: دخترم بخدا از کاری که کردم پشیمونم
هآنول: از چی ها بگو دیگه از چی (داد)
بابا: دخترم من مادرتو کشتم (گریه)
هآنول: چی (اشک ریختم)
بورآ: چی چی (گریه)
جونگکوک: هوی عوضی یبار دیگه ببینم اومدی اینجا میکشمت
بابا:(رفت)
هآنول: بورآ اروم باش (بغلش کردم)
بورآ: اخه چرا (داد گریه)
★بچها پارت بعدی رو شب میزارم چون الان هزارتا کار داریم★
#فیک #فیک_از_جونگکوک #جونگکوک #داستان #بی_تی_اس
۹.۶k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.