مدیر جدید P4
دیگه هیچی ندیدم * چند ساعت بعد *
از ون پیادم کردنو کیسه روی سرمو برداشتن ، دیدم توی یه عمارت با تم مزخرف کالباسی هستم جلوم یه زنی روی نیمکت نشسته بود رفتم سمتش و اون بلند شد دیدم یئون هواعه زدم توی گوشش ( پایااااااااان قصه ی ما به سر رسید یئون هوا به خونش نرسیدددددددد )
( علامت یئون هوا+ )
+ سلام رفیق قدیمی! پارسال دوست امسال آشنا
_ تو ... به چه جرعتی!!
+ بهت گفتم بیا ولی نیومدی
_ چی از جونم میخای؟
+ چیز خاصی نیست ، فقط میخام کمکم کنی!
_ کمک؟
+ آره! ماه پیش وقتی پدرم مرد
شرکت طراحی خودرو کم کم شروع کرد
به ضرر کردن و من به تنهایی نتونستم اونجا رو اداره کنم
دست تنها بودم ، ولی وقتی یادم اومد ما دو تا با هم
می رفتیم هنرستان ولی نمرات تو از من بهتر بود با خودم
گفتم چه کسی بهتر از دوست قدیمی خودم
_ چطور؟
+ ازت میخام یه مدت مدیر جدید اون شرکت باشی
_ چییییبیییییییییییییییییی من ؟ مدیر شرکت ؟
+ تعجب نداره
یکم بهش فکر کردم بدم نبود به هر حال همش طراحی بود پس تصمیم گرفتم قبول کنم
_ اممم باشه قبوله :)
+ :)
* پرش زمانی به یک هفته بعد
با صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم دیدم ساعت ۸ عه سریع بلند شدم دوش گرفتم و یه لباس پوشیدم
و چند تا الگو و پروژه که یئون هوا به عنوان سرمشق
بهم داده بودو از روی میز قاپیدم و به رانندم گفتم بیاد
سریع سوار شدم ، تو راه همش به خودم دلداری میدادم که مشکلی پیش نمیاد
نزدیک شرکت که شدیم به راننده گفتم وایسه
نمیخواستم روز اولو زیادی جلب توجه کنم پس بقیه
راهو پیاده رفتم ، رسیدم دم در شرکت
دست و پاهام درست مثل روز گرفتن مدرک فوق لیسانسم
می لرزید ، ولی یه چیزی درست نبود ! اسم شرکت سرجاش نبود ، کارگرا تابلوئه بزرگی که اسم شرکت روش
بودو از روی زمین بلند کردن و بردن
همون لحظه یه کامیون اومد کارگرا تابلوئه خیلیییییییی
بزرگه توی کامیون رو بیرون اوردن ، خب معلوم شد میخان
اسم شرکت عوض کنن ، روی تابلو تونته بود بیگ هیت
به هر حال بنگتن یا بیگ هیت فرقی به حال من
نمیکنه
یادم میاد وقتی این شرکت افتتاح شد فقط یه شرکت
طراحی خودرو نبود یه کمپانی بزرگ هم توش بود
ولی یادم نمیاد چه کمپانی ای بود
رفتم داخل یکمی جلو تر گروه گروه پسر با لباسای
غیر رسمی رد شدن حتما برای کمپانی بودن ولی چه
کمپانی ایه که انقدر کارکنانش راحتن
رفتم سمت دفتر مدیر در باز شد......
لایککک؟؟؟؟؟
فالووووووووووووووووووووووووووو؟؟؟؟؟؟
اسلاید دو لباس ماریا برای رفتن به شرکت
از ون پیادم کردنو کیسه روی سرمو برداشتن ، دیدم توی یه عمارت با تم مزخرف کالباسی هستم جلوم یه زنی روی نیمکت نشسته بود رفتم سمتش و اون بلند شد دیدم یئون هواعه زدم توی گوشش ( پایااااااااان قصه ی ما به سر رسید یئون هوا به خونش نرسیدددددددد )
( علامت یئون هوا+ )
+ سلام رفیق قدیمی! پارسال دوست امسال آشنا
_ تو ... به چه جرعتی!!
+ بهت گفتم بیا ولی نیومدی
_ چی از جونم میخای؟
+ چیز خاصی نیست ، فقط میخام کمکم کنی!
_ کمک؟
+ آره! ماه پیش وقتی پدرم مرد
شرکت طراحی خودرو کم کم شروع کرد
به ضرر کردن و من به تنهایی نتونستم اونجا رو اداره کنم
دست تنها بودم ، ولی وقتی یادم اومد ما دو تا با هم
می رفتیم هنرستان ولی نمرات تو از من بهتر بود با خودم
گفتم چه کسی بهتر از دوست قدیمی خودم
_ چطور؟
+ ازت میخام یه مدت مدیر جدید اون شرکت باشی
_ چییییبیییییییییییییییییی من ؟ مدیر شرکت ؟
+ تعجب نداره
یکم بهش فکر کردم بدم نبود به هر حال همش طراحی بود پس تصمیم گرفتم قبول کنم
_ اممم باشه قبوله :)
+ :)
* پرش زمانی به یک هفته بعد
با صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم دیدم ساعت ۸ عه سریع بلند شدم دوش گرفتم و یه لباس پوشیدم
و چند تا الگو و پروژه که یئون هوا به عنوان سرمشق
بهم داده بودو از روی میز قاپیدم و به رانندم گفتم بیاد
سریع سوار شدم ، تو راه همش به خودم دلداری میدادم که مشکلی پیش نمیاد
نزدیک شرکت که شدیم به راننده گفتم وایسه
نمیخواستم روز اولو زیادی جلب توجه کنم پس بقیه
راهو پیاده رفتم ، رسیدم دم در شرکت
دست و پاهام درست مثل روز گرفتن مدرک فوق لیسانسم
می لرزید ، ولی یه چیزی درست نبود ! اسم شرکت سرجاش نبود ، کارگرا تابلوئه بزرگی که اسم شرکت روش
بودو از روی زمین بلند کردن و بردن
همون لحظه یه کامیون اومد کارگرا تابلوئه خیلیییییییی
بزرگه توی کامیون رو بیرون اوردن ، خب معلوم شد میخان
اسم شرکت عوض کنن ، روی تابلو تونته بود بیگ هیت
به هر حال بنگتن یا بیگ هیت فرقی به حال من
نمیکنه
یادم میاد وقتی این شرکت افتتاح شد فقط یه شرکت
طراحی خودرو نبود یه کمپانی بزرگ هم توش بود
ولی یادم نمیاد چه کمپانی ای بود
رفتم داخل یکمی جلو تر گروه گروه پسر با لباسای
غیر رسمی رد شدن حتما برای کمپانی بودن ولی چه
کمپانی ایه که انقدر کارکنانش راحتن
رفتم سمت دفتر مدیر در باز شد......
لایککک؟؟؟؟؟
فالووووووووووووووووووووووووووو؟؟؟؟؟؟
اسلاید دو لباس ماریا برای رفتن به شرکت
۳.۰k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.