عشق یا قتل پ ۲۴ = آخر ق ۲
پ ۲۴ ق ۲ : تهیونگ خواست بره ک ا/ت یقشو کشید و نزاشت
ا/ت...اون موقع شوهرم بود و تو هم نمیتونی کاری بکنی!
تهیونگ....حالا ک طلاقت داده تو رو ک میتونم کاری داشته باشم ن؟ ک حداقل کمی از حرصم خالی شه
ا/ت ...چی؟ طلاقم داده؟
تهیونگ...اهوم
تهیونگ لبهاش روی لبهای ا/ت میزاره و لبهای نازک و نرم دخترونش رو میبوسه ..... میکی از کنار لبش میزنه ک لبای ا/ت رو لباش کشیده میشه.....زبونش رو روی لباش میکشه و دستش رو روی کمرش ..... گازی میگیره و مزه ی یه عمر بوسش رو از لبای عسلی ا/ت بیرون میکشه
جینهو و هانا داشتن از دور نگاه میکردن ..... متوجه بودن ک اون دوتا چقدر سختی کشیدن ..... لبخندی زدن و راهشون رو به سمت امارت کج کردن
ا/ت....میدونی....من چی رو فهمیدم؟
تهیونگ...چی؟
ا/ت...هیچ وقت نمیتونم از بین عشق یا قتل یکی رو انتخاب کنم! حتی اگه قاتل ترین آدم دنیا هم باشم....بازم نمیتونم به عشقم شلیک کنم.....حاضرم خودم بمیرم ولی از بین عشق یا قتل یکی رو انتخاب نکنم!
تهیونگ.....دنیا بزرگ تر از اونیه ک از نظر ما میگذره.....ممکنه قشنگ تر و یا وحشت ناک ترهم باشه....مهم اینه تو کدوم راه رو انتخاب کنی.....تو اون راهی ک قدم بر میداری....زندگیت رو میسازی....راهت خوب باشه یابد....فهمیده نمیشه! ممکنه اتفاق هایی بیوفته ک تو رو هم تغییر بده ..... و اینا همه بر اساس اون راهی ک انتخاب کردی اتفاق میوفته! ..... با بدان بد و با خوبان خوب! ..... این حرف من بود....ولی شاید....گاهی این کلمات جابه جا میشدن و .... میشدن با بدان خوب و با خوبان بد!.... یعنی..وقتی نفهمی با کی در ارتباطی....و اون چجور انسانیه این اتفاق میوفته! تو با بدان خوب میشی و برای پیروی از دستور اونها با خوبان بد میشی!.....فک کنم برای همین بود ک مامانم همیشه میگفت....همیشه برای انتخاب راهت خیلی خوب فک کن!
ا/ت ....من .....اینو هم تازه متوجه میشم! .... مهم تر از راهی ک انتخاب میکنی....آدمایی هستن ک باهاشون در ارتباطی!.....اونا کلا تو رو تغییر میدن!...... باید یکی باشی ک بد و خوب رو بتونی تشخیص بدی....چون مهم تر از انتخاب مسیر همیشه انتخاب آدم درستشه! ...... آدمی ک برای طی کردن این راه بهت کمک میکنه!
ا/ت...اون موقع شوهرم بود و تو هم نمیتونی کاری بکنی!
تهیونگ....حالا ک طلاقت داده تو رو ک میتونم کاری داشته باشم ن؟ ک حداقل کمی از حرصم خالی شه
ا/ت ...چی؟ طلاقم داده؟
تهیونگ...اهوم
تهیونگ لبهاش روی لبهای ا/ت میزاره و لبهای نازک و نرم دخترونش رو میبوسه ..... میکی از کنار لبش میزنه ک لبای ا/ت رو لباش کشیده میشه.....زبونش رو روی لباش میکشه و دستش رو روی کمرش ..... گازی میگیره و مزه ی یه عمر بوسش رو از لبای عسلی ا/ت بیرون میکشه
جینهو و هانا داشتن از دور نگاه میکردن ..... متوجه بودن ک اون دوتا چقدر سختی کشیدن ..... لبخندی زدن و راهشون رو به سمت امارت کج کردن
ا/ت....میدونی....من چی رو فهمیدم؟
تهیونگ...چی؟
ا/ت...هیچ وقت نمیتونم از بین عشق یا قتل یکی رو انتخاب کنم! حتی اگه قاتل ترین آدم دنیا هم باشم....بازم نمیتونم به عشقم شلیک کنم.....حاضرم خودم بمیرم ولی از بین عشق یا قتل یکی رو انتخاب نکنم!
تهیونگ.....دنیا بزرگ تر از اونیه ک از نظر ما میگذره.....ممکنه قشنگ تر و یا وحشت ناک ترهم باشه....مهم اینه تو کدوم راه رو انتخاب کنی.....تو اون راهی ک قدم بر میداری....زندگیت رو میسازی....راهت خوب باشه یابد....فهمیده نمیشه! ممکنه اتفاق هایی بیوفته ک تو رو هم تغییر بده ..... و اینا همه بر اساس اون راهی ک انتخاب کردی اتفاق میوفته! ..... با بدان بد و با خوبان خوب! ..... این حرف من بود....ولی شاید....گاهی این کلمات جابه جا میشدن و .... میشدن با بدان خوب و با خوبان بد!.... یعنی..وقتی نفهمی با کی در ارتباطی....و اون چجور انسانیه این اتفاق میوفته! تو با بدان خوب میشی و برای پیروی از دستور اونها با خوبان بد میشی!.....فک کنم برای همین بود ک مامانم همیشه میگفت....همیشه برای انتخاب راهت خیلی خوب فک کن!
ا/ت ....من .....اینو هم تازه متوجه میشم! .... مهم تر از راهی ک انتخاب میکنی....آدمایی هستن ک باهاشون در ارتباطی!.....اونا کلا تو رو تغییر میدن!...... باید یکی باشی ک بد و خوب رو بتونی تشخیص بدی....چون مهم تر از انتخاب مسیر همیشه انتخاب آدم درستشه! ...... آدمی ک برای طی کردن این راه بهت کمک میکنه!
۷۳.۹k
۱۹ مرداد ۱۴۰۰