/ Turn hate into love / p.24 /
ا.ت: نه نیستم.....
خواستم حرف بزنم که تهیونگ یهو اومد و محکم بغلم کرد. تو بغلش خیلی خوب بود دوست داشتم همیشه همونجا بمونم. ولی یادم میفته باید برگردم سئول و چند وقت از هم دور باشیم، خیلی ناراحتم میکنه.
میا: صبر کن ببینم.... شما دوتا باهم قرار میزارید؟
تهیونگ: بهله، بلاخره قبول کرد دوست دخترم شه.
میسو: ا.تتتتت چرا بهمون نگفتیننن.
ا.ت: به همون دلیلی که تو نگفتی عسلم.
میا: وایسا وایسا.. میسو چیو نگفته؟ نکنه..... واییی میسووو تو هم با دوهیون قرار میزاری؟
میسو: اره.... خب دیگه گفتیم غافلگیرتون کنیم. ولی... تو از کجا فهمیدی ما باهم قرار میزاریم.؟
میا: گلم از رفتاراتون مشخصه نیازی به گفتن نبود.
ا.ت: خب دیگه بسه بریم کیک بخوریم گشنمه.
میا: خیلی شکمویی ا.ت، موندم چرا انقد میخوری چاق نمیشی.
ا.ت: خب دیگه کاریش نمیشه کرد. بریم بشینیم.
همگی رفتیم نشستیم و کیک خوردیم. همه برام کادو های خوشگل گرفته بودن مخصوصا کادوهای تهیونگ ، یه خرس عروسکی بزرگ، یه گردنبند نقره، یه کیف دستی، یه دسته گل رز و اون عکسی که باهم تو کوه گرفته بودیم رو قاب کرده بود. خیلی قشنگ بود.
میا: راستی ا.ت ما قراره فردا عصر برگردیم سئول. تو کی قراره برگردی؟
ا.ت: خب من... مامانم و بابام پس فردا میان دنبالم که برگردیم سئول.
تهیونگ: خب اگه برگردی اونجا که من دیگه نمی تونم ببینمت.
ا.ت: نگران نباش چند ماه بیشتر از دانشگاهم نمونده بعدش برمیگردم اینجا.
تهیونگ: خب تا اون موقع چطور صبر کنم دلم برات تنگ میشه ( با ناراحتی )
سوجی: تهیونگ راست میگه ا.ت، وقتی تو بری ما دلمون برات تنگ میشه بعدشم چطور دلت میاد دوست پسرتو اینجا ول کنی بری، اینجا دختر زیاد داره ها یهو دیدی ازت دزدیدنش.( با خنده )
ا.ت: یااااااا کسی جرعت داره نزدیکش شه وقتی برگردم اینجا جرش میدم.
تهیونگ: آروم باش عزیزم کسی نمیتونه جاتو برام بگیره.
ا.ت: خیلی خب ولی از دور حواسم بهت هستا
تهیونگ: چشم عشقم
همه: اوققققققق
میا: حالمون بد شد بابا عشق بازیاتون رو بزارید برای بعد
ا.ت: ایشششش حسود خانم، اصا معلومه سینگلی بهت فشار آورده
میا: نخیرم کی گفته
سوجی: بهتره دیگه بریم خونه دیروقته.
میا: آره زودتر بریم تا این دوتا پرنده عاشق یکم باهم تنها باشن.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلااام بچه ها، ببخشید یه ذره خیلی دیر شد، دیگه درگیر کارای مدرسه شدم و امتحانا... امسال سال سختی درپیش دارم... 🥲
فیک جدید بعد از تموم شدن این فیک، اینجا قرار میگیره
مرسی ازتون 💜
خواستم حرف بزنم که تهیونگ یهو اومد و محکم بغلم کرد. تو بغلش خیلی خوب بود دوست داشتم همیشه همونجا بمونم. ولی یادم میفته باید برگردم سئول و چند وقت از هم دور باشیم، خیلی ناراحتم میکنه.
میا: صبر کن ببینم.... شما دوتا باهم قرار میزارید؟
تهیونگ: بهله، بلاخره قبول کرد دوست دخترم شه.
میسو: ا.تتتتت چرا بهمون نگفتیننن.
ا.ت: به همون دلیلی که تو نگفتی عسلم.
میا: وایسا وایسا.. میسو چیو نگفته؟ نکنه..... واییی میسووو تو هم با دوهیون قرار میزاری؟
میسو: اره.... خب دیگه گفتیم غافلگیرتون کنیم. ولی... تو از کجا فهمیدی ما باهم قرار میزاریم.؟
میا: گلم از رفتاراتون مشخصه نیازی به گفتن نبود.
ا.ت: خب دیگه بسه بریم کیک بخوریم گشنمه.
میا: خیلی شکمویی ا.ت، موندم چرا انقد میخوری چاق نمیشی.
ا.ت: خب دیگه کاریش نمیشه کرد. بریم بشینیم.
همگی رفتیم نشستیم و کیک خوردیم. همه برام کادو های خوشگل گرفته بودن مخصوصا کادوهای تهیونگ ، یه خرس عروسکی بزرگ، یه گردنبند نقره، یه کیف دستی، یه دسته گل رز و اون عکسی که باهم تو کوه گرفته بودیم رو قاب کرده بود. خیلی قشنگ بود.
میا: راستی ا.ت ما قراره فردا عصر برگردیم سئول. تو کی قراره برگردی؟
ا.ت: خب من... مامانم و بابام پس فردا میان دنبالم که برگردیم سئول.
تهیونگ: خب اگه برگردی اونجا که من دیگه نمی تونم ببینمت.
ا.ت: نگران نباش چند ماه بیشتر از دانشگاهم نمونده بعدش برمیگردم اینجا.
تهیونگ: خب تا اون موقع چطور صبر کنم دلم برات تنگ میشه ( با ناراحتی )
سوجی: تهیونگ راست میگه ا.ت، وقتی تو بری ما دلمون برات تنگ میشه بعدشم چطور دلت میاد دوست پسرتو اینجا ول کنی بری، اینجا دختر زیاد داره ها یهو دیدی ازت دزدیدنش.( با خنده )
ا.ت: یااااااا کسی جرعت داره نزدیکش شه وقتی برگردم اینجا جرش میدم.
تهیونگ: آروم باش عزیزم کسی نمیتونه جاتو برام بگیره.
ا.ت: خیلی خب ولی از دور حواسم بهت هستا
تهیونگ: چشم عشقم
همه: اوققققققق
میا: حالمون بد شد بابا عشق بازیاتون رو بزارید برای بعد
ا.ت: ایشششش حسود خانم، اصا معلومه سینگلی بهت فشار آورده
میا: نخیرم کی گفته
سوجی: بهتره دیگه بریم خونه دیروقته.
میا: آره زودتر بریم تا این دوتا پرنده عاشق یکم باهم تنها باشن.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلااام بچه ها، ببخشید یه ذره خیلی دیر شد، دیگه درگیر کارای مدرسه شدم و امتحانا... امسال سال سختی درپیش دارم... 🥲
فیک جدید بعد از تموم شدن این فیک، اینجا قرار میگیره
مرسی ازتون 💜
۴۴۵
۱۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.