proud love پارت13
روز جشن برگشتیم ب کره ی عمارت گرفتیم رفتم تو یکی از اتاقا
همه اماده بودن چون جشن بالماسکه بود شناخته نمیشدیم ی لباس مشکی پوشیدم ماسکمم زدم یکم ارایش کردم تفنگمم تو کیفم گذاشتم خودمو تو اینه دیدم رفتم پایین همه سوار ماشین شدن رسیدیم ب محل جشن رسیدیم همه ب صورت مخفی سراسر عمارتو محاصره کردن تا محموله رو بدست بیاریم رفتیم داخل همه خون اشام بودن رفتیم نشستیم از اینکه ی زن رییس مافیا بود تعجب کردن اول قراربود بگیم سهو رییسه ک تو خطر نیوفتم ولی من قبول نکردم ک سهو چیزیش نشه با بقیه مافیا ها داشتیم حرف میزدیم ک چشمم افتاد ب جیمین اومدن نامجون و شوگا همه بودن چقدر خوشتیپ شده بود جیمین وایی هانا چی میگییی سهو متوجه اومدنشون شد
هانا. کارارو کردن
سهو. نگران نباش همچی خوب پیش رفت
لبخند پیروز مندانه ای زدم مشغول حرف زدن بودیم ک جیمین تلفنشو جواب داد رفت بیرون ی نیش خند زدم
جیمین
رفتیم جشن داشتیم با اعضا حرف میزدیم ک تلفنم زنگ خورد
بادیگارد. قربان بدستش اوردیم
لبخند زنگ تلفنو قطع کردم رفتم بیرون اعضا پشت سرم اومدن رفتم پیش افرادم یکی از جعبه های محموله باز بود یکی از تفنگارو برداشتم نیشخند زدم ماششو کشیدم رو ب بالا گرفتم شلیک کردم چند ثانیه بعد اب خالی شد رو سرم تعجب کردم ی کاغذ ازش افتاد بیرون نوشته بود
سوپپپرایززززز اقاییی پاررککک با اب پاشت خوش باش
خونم ب جوش اومد زدم همرو ریختم زمینن
نامجون. چی شده جیمین
جیمین. اوننننن مافیاا احمق همرووو برداشتههه پیداش میکنمو نابودش میکنمممم
هانا
ب سهو گفتم تا لو نرفتیم از اینجا بریم داشتیم میرفتیم ک ی چهرهه خیلی اشنا دیدم شک کردم شاید توهم زدم رفتیم تو حیاط چون همه سر ماموریت بودن با ماشین خودمون رفتیم سهو رفت ماشینو بیاره منم وایسادم تو حیاط ک یکی جلوم سبز نامجون بود
نامجون. تو کی هستی من همه مافیا های اینجارو میشناسم دونه دونه اسماشونو میدونم اما تورو تاحالا ندیدم
هانا. دقت میکردی میدیدی اسلحشو در اورد
هانا. نظرت چیه بدون سلاح اینکارو کنی چون حرکات رزمی بلد بودم مشکلی نداشت شروع کردیم بعد چند دقیقه نامجون دستمو گرفت چسبوندم ب دیوار خواست ماسکمو بر داره اینطوری لو میرفتیم مجبور شدم شوکر بزنم بهش افتاد زمین سهو اومد
سهو. چی شده
هانا. بعدا میگم بریم نامجون بهم شک کرد نزدیک بود بفهمه کیم
سوار شدم رفتیم عمارت
هانا. سهو من تو جشن حس کردم پدر مادرمو دیدم اگه اونا زندن باید هرچه زودتر بفهمیم چی شده
سهو. باش حالا بیا بریم پیش افراد قراره جشن بگیرن
رفتیم تا صبح همشون خوشحال بودن میرقصیدن لیوانمو برداشتم گفتم
هانا. ب سلامتی پیروزیمون
همه ب سلامتی پیروزیمون
خب خب اقای پارک امیدوارم امشب بهت خوش بگذره با اب پاشات هه😂😏
جیمین
اون اون چطوریی جرعت کردههه میکشمشش کسی تاحالا جز من نتونسته اونو بدست بیاره
شوگا. بده بهت زور میاد یکی از تو بالا تر پیدا شده
جیمین. اون معلوم نیست کیههه میدونی چقدر ارزش داشت اینو گفتم رفتم تو اتاق
نامجون. شوگا بهش فشار نیار نمیدونی مگه اخلاقشو
شوگا دروغه زور میاد بهش دیگه کاش هانا اینجا بود با اون همه خوشحال بودن
نامجون. هوفف
نامجون. هعییی کی میشه همچی درست بشه ب هم برسیم من دلم برات تنگه عشقم کاش زودتر پیدات کنم امیدوارم تو هم الان ب ماهی نگا میکنی ک من نگاه میکنم بهت قول میدم یروز همین موقه تو بغل همیم کوچولو من
اینممم پارت 13 امیدوارم خوشتون بیاد 🫶🏻🥰
همه اماده بودن چون جشن بالماسکه بود شناخته نمیشدیم ی لباس مشکی پوشیدم ماسکمم زدم یکم ارایش کردم تفنگمم تو کیفم گذاشتم خودمو تو اینه دیدم رفتم پایین همه سوار ماشین شدن رسیدیم ب محل جشن رسیدیم همه ب صورت مخفی سراسر عمارتو محاصره کردن تا محموله رو بدست بیاریم رفتیم داخل همه خون اشام بودن رفتیم نشستیم از اینکه ی زن رییس مافیا بود تعجب کردن اول قراربود بگیم سهو رییسه ک تو خطر نیوفتم ولی من قبول نکردم ک سهو چیزیش نشه با بقیه مافیا ها داشتیم حرف میزدیم ک چشمم افتاد ب جیمین اومدن نامجون و شوگا همه بودن چقدر خوشتیپ شده بود جیمین وایی هانا چی میگییی سهو متوجه اومدنشون شد
هانا. کارارو کردن
سهو. نگران نباش همچی خوب پیش رفت
لبخند پیروز مندانه ای زدم مشغول حرف زدن بودیم ک جیمین تلفنشو جواب داد رفت بیرون ی نیش خند زدم
جیمین
رفتیم جشن داشتیم با اعضا حرف میزدیم ک تلفنم زنگ خورد
بادیگارد. قربان بدستش اوردیم
لبخند زنگ تلفنو قطع کردم رفتم بیرون اعضا پشت سرم اومدن رفتم پیش افرادم یکی از جعبه های محموله باز بود یکی از تفنگارو برداشتم نیشخند زدم ماششو کشیدم رو ب بالا گرفتم شلیک کردم چند ثانیه بعد اب خالی شد رو سرم تعجب کردم ی کاغذ ازش افتاد بیرون نوشته بود
سوپپپرایززززز اقاییی پاررککک با اب پاشت خوش باش
خونم ب جوش اومد زدم همرو ریختم زمینن
نامجون. چی شده جیمین
جیمین. اوننننن مافیاا احمق همرووو برداشتههه پیداش میکنمو نابودش میکنمممم
هانا
ب سهو گفتم تا لو نرفتیم از اینجا بریم داشتیم میرفتیم ک ی چهرهه خیلی اشنا دیدم شک کردم شاید توهم زدم رفتیم تو حیاط چون همه سر ماموریت بودن با ماشین خودمون رفتیم سهو رفت ماشینو بیاره منم وایسادم تو حیاط ک یکی جلوم سبز نامجون بود
نامجون. تو کی هستی من همه مافیا های اینجارو میشناسم دونه دونه اسماشونو میدونم اما تورو تاحالا ندیدم
هانا. دقت میکردی میدیدی اسلحشو در اورد
هانا. نظرت چیه بدون سلاح اینکارو کنی چون حرکات رزمی بلد بودم مشکلی نداشت شروع کردیم بعد چند دقیقه نامجون دستمو گرفت چسبوندم ب دیوار خواست ماسکمو بر داره اینطوری لو میرفتیم مجبور شدم شوکر بزنم بهش افتاد زمین سهو اومد
سهو. چی شده
هانا. بعدا میگم بریم نامجون بهم شک کرد نزدیک بود بفهمه کیم
سوار شدم رفتیم عمارت
هانا. سهو من تو جشن حس کردم پدر مادرمو دیدم اگه اونا زندن باید هرچه زودتر بفهمیم چی شده
سهو. باش حالا بیا بریم پیش افراد قراره جشن بگیرن
رفتیم تا صبح همشون خوشحال بودن میرقصیدن لیوانمو برداشتم گفتم
هانا. ب سلامتی پیروزیمون
همه ب سلامتی پیروزیمون
خب خب اقای پارک امیدوارم امشب بهت خوش بگذره با اب پاشات هه😂😏
جیمین
اون اون چطوریی جرعت کردههه میکشمشش کسی تاحالا جز من نتونسته اونو بدست بیاره
شوگا. بده بهت زور میاد یکی از تو بالا تر پیدا شده
جیمین. اون معلوم نیست کیههه میدونی چقدر ارزش داشت اینو گفتم رفتم تو اتاق
نامجون. شوگا بهش فشار نیار نمیدونی مگه اخلاقشو
شوگا دروغه زور میاد بهش دیگه کاش هانا اینجا بود با اون همه خوشحال بودن
نامجون. هوفف
نامجون. هعییی کی میشه همچی درست بشه ب هم برسیم من دلم برات تنگه عشقم کاش زودتر پیدات کنم امیدوارم تو هم الان ب ماهی نگا میکنی ک من نگاه میکنم بهت قول میدم یروز همین موقه تو بغل همیم کوچولو من
اینممم پارت 13 امیدوارم خوشتون بیاد 🫶🏻🥰
۳۸.۸k
۲۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.