همینجوری داشتم با کوک بحث میکردم و اونم با خنده هاش حرصمو
همینجوری داشتم با کوک بحث میکردم و اونم با خنده هاش حرصمو درمیاورد صدایی آشنا اومد صورتمو برگردوندم خانم پارک رو دیدم
خ.پ: آقای جئون میتونم باهاتون صحبت کنم؟
کوک: بله(سرد)
خ.پ: راستش میخوام راجب مدلینگ شدن نورا بهتون بگم
کوک: اگه خودش بخواد به من میگه(سرد)
خ.پ: میخواستم بگم اگه میشه متقاعدش کنید ما به نورا توی صنعت مد نیاز داریم
نورا: اگه نخوام؟
خ.پ: اولش یه خورده سخ...
کوک: نه ممنون بابت حرف زدنتون(سرد)
کوک:•دست نورا رو گرفتم و بردم بیرون•
کوک: منتظر بمون میام
کوک:•سمت دفتر مدیر رفتم درو باز کردم•
کوک: جانگ بیا اینجا
م.ج(مدیر جانگ): ب...بله جناب...جئون
کوک: امیدوارم حواست به نورا باشه تا مربی حرومی اذیتش نکنه فهمیدی؟(جدی و سرد)
م.ج: ب...بله
کوک: اگه به خاطر نورا نبود الان زنده نبودی عوضی(خنده عصبی)
کوک:• از دفتر اومدم بیرون و سمت ماشین رفتم نورا تو ماشین نشسته بود نشستم و راه افتادم سمت خونه
نورا: راستی چرا اومدی دنبالم
کوک: عاممم...بهت گفتم میخوام مال خودم کنمت
نورا: خوب؟چرا اومدی دنبالم؟
کوک: شاید میخوایم بریم کارای عروسی انجام بدیم؟ هوم؟ دوس داری؟
نورا: وادااا کوکککک؟ ازدواج آخههه؟
کوک: اره مگه تو دوسش نداری؟
نورا: دارم ولی خیلییی زودههه اخهه
• کوک لباشو میذاره رو لبای نورا •
• بعد کلی حرف زدن •
نورا: یه کارایی میکنی آدم شک میکنه به خودش
کوک: چرا خودش؟(خنده)
نورا: الان من شک دارم چه جور آدمیم
کوک:(خنده)
نورا: یااا نخندد من دارم حرص میخورممم
کوک: انقد حرص خوردی فک کنم نفهمیدی رسیدیم خونه نه؟(خنده)
نورا: • بدون توجه به حرفش عیشی گفتم و رفتم تو خونه پشت سرم میومد و میخندید
• ساعت 5 عصر •
نورا:• داشتیم همینطوری دنبال لباس میگشتیم که یهو یه چیزی اومد تو ذهنم •
نورا: کوک کوک
کوک: بله بله چیه
نورا: تو هنوز از من خاستگاری هم نکردی بعد ما چجوری قراره ازدواج کنیم
کوک: غر نزن راحتو بیا
نورا: • بعد دو ساعت گشتن لباس یه لباس به درد بخور پیدا کردیم سمت اتاق پرو رفتم و لباسو پوشیدم بعد پوشیدن لباس رفتم بیرون تا کوک لباسو ببینه
نورا: کوک؟ خوبهه؟
کوک: • مات و مهبوت •
نورا: کوککککک(داد کوتاه)
کوک: ها چی چیه بله
نورا: میگم همین خوبه؟
کوک: اره اره عالیههه
• بعد خرید لباس •
' وقت اجرا کردن نقشه بود دست نورا رو گرفتم و بردم جایی که براش آماده کرده بودم ده دقیقه راه بود
نورا: کوک کجا میریم
کوک: یه جایی که فک کنم دوسش داشته باشی
نورا: اوو
خ.پ: آقای جئون میتونم باهاتون صحبت کنم؟
کوک: بله(سرد)
خ.پ: راستش میخوام راجب مدلینگ شدن نورا بهتون بگم
کوک: اگه خودش بخواد به من میگه(سرد)
خ.پ: میخواستم بگم اگه میشه متقاعدش کنید ما به نورا توی صنعت مد نیاز داریم
نورا: اگه نخوام؟
خ.پ: اولش یه خورده سخ...
کوک: نه ممنون بابت حرف زدنتون(سرد)
کوک:•دست نورا رو گرفتم و بردم بیرون•
کوک: منتظر بمون میام
کوک:•سمت دفتر مدیر رفتم درو باز کردم•
کوک: جانگ بیا اینجا
م.ج(مدیر جانگ): ب...بله جناب...جئون
کوک: امیدوارم حواست به نورا باشه تا مربی حرومی اذیتش نکنه فهمیدی؟(جدی و سرد)
م.ج: ب...بله
کوک: اگه به خاطر نورا نبود الان زنده نبودی عوضی(خنده عصبی)
کوک:• از دفتر اومدم بیرون و سمت ماشین رفتم نورا تو ماشین نشسته بود نشستم و راه افتادم سمت خونه
نورا: راستی چرا اومدی دنبالم
کوک: عاممم...بهت گفتم میخوام مال خودم کنمت
نورا: خوب؟چرا اومدی دنبالم؟
کوک: شاید میخوایم بریم کارای عروسی انجام بدیم؟ هوم؟ دوس داری؟
نورا: وادااا کوکککک؟ ازدواج آخههه؟
کوک: اره مگه تو دوسش نداری؟
نورا: دارم ولی خیلییی زودههه اخهه
• کوک لباشو میذاره رو لبای نورا •
• بعد کلی حرف زدن •
نورا: یه کارایی میکنی آدم شک میکنه به خودش
کوک: چرا خودش؟(خنده)
نورا: الان من شک دارم چه جور آدمیم
کوک:(خنده)
نورا: یااا نخندد من دارم حرص میخورممم
کوک: انقد حرص خوردی فک کنم نفهمیدی رسیدیم خونه نه؟(خنده)
نورا: • بدون توجه به حرفش عیشی گفتم و رفتم تو خونه پشت سرم میومد و میخندید
• ساعت 5 عصر •
نورا:• داشتیم همینطوری دنبال لباس میگشتیم که یهو یه چیزی اومد تو ذهنم •
نورا: کوک کوک
کوک: بله بله چیه
نورا: تو هنوز از من خاستگاری هم نکردی بعد ما چجوری قراره ازدواج کنیم
کوک: غر نزن راحتو بیا
نورا: • بعد دو ساعت گشتن لباس یه لباس به درد بخور پیدا کردیم سمت اتاق پرو رفتم و لباسو پوشیدم بعد پوشیدن لباس رفتم بیرون تا کوک لباسو ببینه
نورا: کوک؟ خوبهه؟
کوک: • مات و مهبوت •
نورا: کوککککک(داد کوتاه)
کوک: ها چی چیه بله
نورا: میگم همین خوبه؟
کوک: اره اره عالیههه
• بعد خرید لباس •
' وقت اجرا کردن نقشه بود دست نورا رو گرفتم و بردم جایی که براش آماده کرده بودم ده دقیقه راه بود
نورا: کوک کجا میریم
کوک: یه جایی که فک کنم دوسش داشته باشی
نورا: اوو
۵.۰k
۰۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.