𝑫𝒓𝒐𝒘𝒏 𝒊𝒏 𝒎𝒚 𝒐𝒘𝒏 𝒅𝒓𝒆𝒂𝒎:18
𝑫𝒓𝒐𝒘𝒏 𝒊𝒏 𝒎𝒚 𝒐𝒘𝒏 𝒅𝒓𝒆𝒂𝒎:18
رفتیم سمت میز خیلی وقت بود باهم غذا نخورده بودیم بی اختیار بودم انگار یه چیزی منو به سمت میز میکشید
یونگی: اینجا پیش من بشین
ا/ت کنارم نشست
یونگی: بقیه نیستن؟
هوپی: رفتن مهمونی 😅اینجا هرکی هرکار بخواد میکنه
پدر بزرگ: یعنی نتونستی این خانواده رو درست درمون نگه داری
پدر:.....
جیمین: عه پس چرا برای من بشقاب نیاوردین؟
یونگی: تو دید نبودی حتما 🦦
جیمین: ما هم قدیم 🙂
یونگی: ریز میبینمت🦦
هوپی: بسه🙂غذا بخورین
.
.
.
.
ا/ت ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یونگی: پاشو تنبل خانم
چشمامو مالوندم و پاشدم
ا/ت: یعنی خوابم امکان نداره زود تر از من بلند شده باشی
یونگی: ساعت 5غروب
ا/ت: چیییییییییییییییی
سریع از جام بلند شدم از دیشب هیچی یادم نبود
رفتیم سمت میز خیلی وقت بود باهم غذا نخورده بودیم بی اختیار بودم انگار یه چیزی منو به سمت میز میکشید
یونگی: اینجا پیش من بشین
ا/ت کنارم نشست
یونگی: بقیه نیستن؟
هوپی: رفتن مهمونی 😅اینجا هرکی هرکار بخواد میکنه
پدر بزرگ: یعنی نتونستی این خانواده رو درست درمون نگه داری
پدر:.....
جیمین: عه پس چرا برای من بشقاب نیاوردین؟
یونگی: تو دید نبودی حتما 🦦
جیمین: ما هم قدیم 🙂
یونگی: ریز میبینمت🦦
هوپی: بسه🙂غذا بخورین
.
.
.
.
ا/ت ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یونگی: پاشو تنبل خانم
چشمامو مالوندم و پاشدم
ا/ت: یعنی خوابم امکان نداره زود تر از من بلند شده باشی
یونگی: ساعت 5غروب
ا/ت: چیییییییییییییییی
سریع از جام بلند شدم از دیشب هیچی یادم نبود
۲۰.۱k
۲۵ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.