𝗣𝗮𝗿𝘁⁴⁶
𝗣𝗮𝗿𝘁⁴⁶
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
منظورش از این کارها چیه؟
منظورِ همونی از این کارها چیه؟
به قدری خسته و گیج بودم که مغزم دیگه کار نمیکرد.
شونه ای بالا دادم و کیفم رو برداشتم.
الان کششی برای فکر کردن به رفتارِ جدید جونگ کوک ندارم...
تنها جایی که آرامش در اون وجود داشت، خونه ی شوگا و دست های کوچکِ یونا بود.
.
.
کنار جونگ کوک توی ماشین نشستم.
ماشین رو که به حرکت درآورد پرسید:
جونگ کوک: تا کِی کارت طول میکشه؟
ا/ت: نمیدونم.
برگشت به طرفم.
جونگ کوک: یعنی چی نمیدونم....هر کاری یه زمانی داره، ساعت کاریت چند....
ا/ت: ساعت مشخصی نداره، امشب میمونم اونجا.
سنگینی نگاهش رو از گوشه چشم حس کردم.
به تندی گفت:
جونگ کوک: چرا فکر میکنی اونقدر بیغیرتم که اجازه بدم امشب بمونی خونه یه مردِ غریبه؟
به تندی برگشتم به طرفش و بی اختیار پوزخندی زدم و گفتم:
ا/ت: منتظر اجازه تو نیستم.
نگاهش به رو به رو بود، اونم پوزخند زد و گفت:
جونگ کوک: اگه زودتر از اینا قفل زبونتو وا میکردی و درمورد تهیونگ میگفتی، الان هیچ کدوم به این روز گرفتار نمیشدیم.
نگاهم کرد و توی صورتم لب زد:
جونگ کوک: نایون این وسط حروم شده، اونم بخاطر یه آدمِ کثافت که تا الان فقط به فکر خودش و منافعش بوده بعد تو....
ا/ت: تقصیر من چیه؟ دختر خاله ت بازیچه ی دلِ خودش شد. من باعث شدم تهیونگ یه آدم نامرد و عوضی بشه که اینجوری ازم سواستفاده کنه؟
جونگ کوک: نه....ولی اگه زودتر میگفتی نامزدیشون اینقدر کش پیدا نمیکرد.
ا/ت: نایون بخاطر یه عشق یه طرفه خودشو خوار کرد.
جونگ کوک: تهیونگ آدمِ عوضی بود که بازيچه اش کرد.
اهی کشیدم و من هم به روبهرو خیره شدم.
بی اختیار ذهنم کشیده شد به اون جمله و چیزی که از زبونِ شوگا شنیده بودم:
" منو دخترم منتظرتیم ا/ت"
ا/ت: منو ببر همون خونه ای که اومدی دنبالم، شب هم نیا دنبالم، یه چند روزی میمونم همون جا.
عصبی شد و صدای سایش دندوناش رو شنیدم و با تلخی طعنه زد:
جونگ کوک:میخوای بمونی اونجا تا تهیونگ خبر قطعی رو بهت بده؟ نکنه واقعا بهش امیدوار شدی؟
با این حرفش برق از سرم پرید.
برگشتم به طرفش و توپیدم:
ا/ت: به چی امیدوار بشم؟
توی چشمام لحظه ای خیره شد و بعد نیشخندی زد و گفت:
ادامه کامنت
•پارت چهل و ششم•
•یاس•
شرایط:۳۵لایک
فالو کردن نویسنده:)
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
منظورش از این کارها چیه؟
منظورِ همونی از این کارها چیه؟
به قدری خسته و گیج بودم که مغزم دیگه کار نمیکرد.
شونه ای بالا دادم و کیفم رو برداشتم.
الان کششی برای فکر کردن به رفتارِ جدید جونگ کوک ندارم...
تنها جایی که آرامش در اون وجود داشت، خونه ی شوگا و دست های کوچکِ یونا بود.
.
.
کنار جونگ کوک توی ماشین نشستم.
ماشین رو که به حرکت درآورد پرسید:
جونگ کوک: تا کِی کارت طول میکشه؟
ا/ت: نمیدونم.
برگشت به طرفم.
جونگ کوک: یعنی چی نمیدونم....هر کاری یه زمانی داره، ساعت کاریت چند....
ا/ت: ساعت مشخصی نداره، امشب میمونم اونجا.
سنگینی نگاهش رو از گوشه چشم حس کردم.
به تندی گفت:
جونگ کوک: چرا فکر میکنی اونقدر بیغیرتم که اجازه بدم امشب بمونی خونه یه مردِ غریبه؟
به تندی برگشتم به طرفش و بی اختیار پوزخندی زدم و گفتم:
ا/ت: منتظر اجازه تو نیستم.
نگاهش به رو به رو بود، اونم پوزخند زد و گفت:
جونگ کوک: اگه زودتر از اینا قفل زبونتو وا میکردی و درمورد تهیونگ میگفتی، الان هیچ کدوم به این روز گرفتار نمیشدیم.
نگاهم کرد و توی صورتم لب زد:
جونگ کوک: نایون این وسط حروم شده، اونم بخاطر یه آدمِ کثافت که تا الان فقط به فکر خودش و منافعش بوده بعد تو....
ا/ت: تقصیر من چیه؟ دختر خاله ت بازیچه ی دلِ خودش شد. من باعث شدم تهیونگ یه آدم نامرد و عوضی بشه که اینجوری ازم سواستفاده کنه؟
جونگ کوک: نه....ولی اگه زودتر میگفتی نامزدیشون اینقدر کش پیدا نمیکرد.
ا/ت: نایون بخاطر یه عشق یه طرفه خودشو خوار کرد.
جونگ کوک: تهیونگ آدمِ عوضی بود که بازيچه اش کرد.
اهی کشیدم و من هم به روبهرو خیره شدم.
بی اختیار ذهنم کشیده شد به اون جمله و چیزی که از زبونِ شوگا شنیده بودم:
" منو دخترم منتظرتیم ا/ت"
ا/ت: منو ببر همون خونه ای که اومدی دنبالم، شب هم نیا دنبالم، یه چند روزی میمونم همون جا.
عصبی شد و صدای سایش دندوناش رو شنیدم و با تلخی طعنه زد:
جونگ کوک:میخوای بمونی اونجا تا تهیونگ خبر قطعی رو بهت بده؟ نکنه واقعا بهش امیدوار شدی؟
با این حرفش برق از سرم پرید.
برگشتم به طرفش و توپیدم:
ا/ت: به چی امیدوار بشم؟
توی چشمام لحظه ای خیره شد و بعد نیشخندی زد و گفت:
ادامه کامنت
•پارت چهل و ششم•
•یاس•
شرایط:۳۵لایک
فالو کردن نویسنده:)
۱۲.۸k
۰۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.