دورگه ی خونیp2
یکی از پشت در گفت:آهای یکی در رو باز کنه!
مامان گفت: وای چه خوب ملکه شون از همه زودتر رسید.
من و تدی باهم گفتیم:اگه مامان اینجوری میگه پس...
کسی که پشت در بود در را با یک ورد باز کرد و گفت : سلام سلام؟!
من گفتم:دلفی!
تدی گفت:متیو رو آوردی؟
دلفی گفت کی؟
-برادرت متیو!
-آهان اون!آره پشت دره.
مامان پشتشو کرد و رفت.
گفتم: مامان اگه دعوتش کردی باید باهاش دوست باشی.
بعد گفتم:اکسپلیاموس و چوب دستی هاشون رو گرفتم.
اونا باهم گفتن:پسش بده!
من گفتم:بذار فکر کنم،امممم،نه.
اونا اومدن بگیرن که من جا خالی دادم و اونا افتادن تو یه اتاق من در رو بستم و قفل کردم.
چند دقیقه گذشت تدی و متیو داشتن بازی می کردن و ار اتاق صدای دعوا و داد می اومد که یهو صدای در اومد و...
مامان گفت: وای چه خوب ملکه شون از همه زودتر رسید.
من و تدی باهم گفتیم:اگه مامان اینجوری میگه پس...
کسی که پشت در بود در را با یک ورد باز کرد و گفت : سلام سلام؟!
من گفتم:دلفی!
تدی گفت:متیو رو آوردی؟
دلفی گفت کی؟
-برادرت متیو!
-آهان اون!آره پشت دره.
مامان پشتشو کرد و رفت.
گفتم: مامان اگه دعوتش کردی باید باهاش دوست باشی.
بعد گفتم:اکسپلیاموس و چوب دستی هاشون رو گرفتم.
اونا باهم گفتن:پسش بده!
من گفتم:بذار فکر کنم،امممم،نه.
اونا اومدن بگیرن که من جا خالی دادم و اونا افتادن تو یه اتاق من در رو بستم و قفل کردم.
چند دقیقه گذشت تدی و متیو داشتن بازی می کردن و ار اتاق صدای دعوا و داد می اومد که یهو صدای در اومد و...
۲.۸k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.