ازت بدش میاد اما تو ... p1
ازت بدش میاد اما تو ... p1
#هیونجین #استری_کیدز #درخواستی
Pov: عضو نهمی و هیونجین رو دوست داری اما اون ازت خوشش نمیاد و یه دختر دیگه بهش نزدیک میشه
با دیدن ویدئو هایی که یک شماره ناشناس برات فرستاده بود خودت رو تو اتاقت،حبس کرده بودی نمیتونستی که باور کنی کسی که توی اون ویدئو هیونجینه...سرت رو روی میز گذاشته بودی و داشتی گریه میکردی ، در اتاق قفل بود و هیچکدوم از اعضا نمیتونستن بیان پیشت.. اما صدای همشون رو میتونستی بشنوی مثل " ا.ت چیشده درو باز کن " "کسی کاری کرده ؟ " " درو باز کن شاید تونستیم کمکت کنیم "
با صدای لرزونی و همینطور خیلی بلند داد زدی
=تنهام بزارید
نمیتونستی چیزی که دیده بودی رو باور کنی
یکی از استف ها و هیون توی ویدئو بودن که داشتن همو میبوسیدن ، درسته که تو و هیون هیچ نسبتی جز همگروهی بودن نداشتید اما اون از احساساتت نسبت به خودش خبر داشت و این ظالمانه بود که این کار رو بکنه اینقد ام یگ آدم بی احساس و سنگدلی نبود .
گوشیت رو خاموش کردی و روی تخت انداختیش، آنقدر گریه کرده بودی که دیگه توان اشک ریختن رو نداشتی و چشمات خشک شده بود
نقطه ای بی حس زل زده بودی
= چرا باید عاشق همچین شخص بیشعوری بشم..؟ چرا؟
روی تخت دراز کشیدی و احساس افسردگی میکردی به سقف اتاق خیره شده بودی که در اتاقت زده شد ..
جوابی ندادی میخواستی فکر کنن که خوابیدی اما صداق شخصِ پشت در باعث شد نگاهت رو بدی به در
_ ا.ت درو باز کن میخوام باهات حرف بزنم
نمیخواستی جوابی بدی که دوباره گفت
_ میدونم داری میشنوی پس به نفعته درو باز کنی
از سرجات بلند شدی و رفتی به سمت در ، کلید رو اروم چرخاندی که "چیکی" به وجود اومد و در از چهارچوب فاصله گرفت.
با دیدن چهره هیونجین در لای در صورتی بی حس و بی احساس به خودت گرفتی و برگشتی و روی تختت نشستی
وارد اتاق شد و دست به سینه رو به روت وایستاد
_ فکر کنم بدونم چرا انقدر داغونی
= چه جالب..* دست زدی * افرین باید بهت جایزه داد
با حالت مسخره آمیزی گفتی که اخمی کرد و اومد کنارت نشست
_ قضیه کیسم با خانم یو .. مگه نه؟
= نمیدونم
_ پس همونه
نگاهتو دادی بهش
= خب که چی؟! احساساتم برات خیلی مهمه؟!
_ ا.ت ...
= تو منو چی میبینی .. یه عروسکی که صاحبش ولش کرده و هرجور بخوای استفاده کنی ؟
#هیونجین #استری_کیدز #درخواستی
Pov: عضو نهمی و هیونجین رو دوست داری اما اون ازت خوشش نمیاد و یه دختر دیگه بهش نزدیک میشه
با دیدن ویدئو هایی که یک شماره ناشناس برات فرستاده بود خودت رو تو اتاقت،حبس کرده بودی نمیتونستی که باور کنی کسی که توی اون ویدئو هیونجینه...سرت رو روی میز گذاشته بودی و داشتی گریه میکردی ، در اتاق قفل بود و هیچکدوم از اعضا نمیتونستن بیان پیشت.. اما صدای همشون رو میتونستی بشنوی مثل " ا.ت چیشده درو باز کن " "کسی کاری کرده ؟ " " درو باز کن شاید تونستیم کمکت کنیم "
با صدای لرزونی و همینطور خیلی بلند داد زدی
=تنهام بزارید
نمیتونستی چیزی که دیده بودی رو باور کنی
یکی از استف ها و هیون توی ویدئو بودن که داشتن همو میبوسیدن ، درسته که تو و هیون هیچ نسبتی جز همگروهی بودن نداشتید اما اون از احساساتت نسبت به خودش خبر داشت و این ظالمانه بود که این کار رو بکنه اینقد ام یگ آدم بی احساس و سنگدلی نبود .
گوشیت رو خاموش کردی و روی تخت انداختیش، آنقدر گریه کرده بودی که دیگه توان اشک ریختن رو نداشتی و چشمات خشک شده بود
نقطه ای بی حس زل زده بودی
= چرا باید عاشق همچین شخص بیشعوری بشم..؟ چرا؟
روی تخت دراز کشیدی و احساس افسردگی میکردی به سقف اتاق خیره شده بودی که در اتاقت زده شد ..
جوابی ندادی میخواستی فکر کنن که خوابیدی اما صداق شخصِ پشت در باعث شد نگاهت رو بدی به در
_ ا.ت درو باز کن میخوام باهات حرف بزنم
نمیخواستی جوابی بدی که دوباره گفت
_ میدونم داری میشنوی پس به نفعته درو باز کنی
از سرجات بلند شدی و رفتی به سمت در ، کلید رو اروم چرخاندی که "چیکی" به وجود اومد و در از چهارچوب فاصله گرفت.
با دیدن چهره هیونجین در لای در صورتی بی حس و بی احساس به خودت گرفتی و برگشتی و روی تختت نشستی
وارد اتاق شد و دست به سینه رو به روت وایستاد
_ فکر کنم بدونم چرا انقدر داغونی
= چه جالب..* دست زدی * افرین باید بهت جایزه داد
با حالت مسخره آمیزی گفتی که اخمی کرد و اومد کنارت نشست
_ قضیه کیسم با خانم یو .. مگه نه؟
= نمیدونم
_ پس همونه
نگاهتو دادی بهش
= خب که چی؟! احساساتم برات خیلی مهمه؟!
_ ا.ت ...
= تو منو چی میبینی .. یه عروسکی که صاحبش ولش کرده و هرجور بخوای استفاده کنی ؟
۱۴.۴k
۱۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.