Cold hearted
part²⁰
ته:اوخی کوچولو کجا میخوای بری"سرد"
هانا:جایی دور از خانوادم"سرد"
"روز تولد جونگکوک"
ادمین:الان ۷ ماه از اون روز میگذره و تولد جونگکوکه هانا اخلاقش کاملا تغییر کرده و اخلاقش درست مثل تهیونگ شده ته و هانا دیگه باهم ازدواج نکردن ولی هردو از اعماق وجود خودشون یک دیگر رو دوست داشتن خانواده جئون و خانواده کیم باهم صمیمی شدن خانواده تهیونگ سعی دارن جیا با تهیونگ ازدواج کنه هانا و ته دشمنای همدیگه شدن و هانا رطبه ۲ مافیا شده و میخواد انتقام پدر بزرگ و مادر بزرگ شو بگیره
"شروع مکالمه"
هانا:کیه"سرد"
لینا:سلام
هانا:کارتو بگو دارم نقشه میکشم اون اشغال رو نابود کنم"سرد"
لینا:هانا میشه امشب بخاطر تولد کوکی بیای
هانا:کار دارم وقتی برای کسی ندارم"سرد"
لینا:هانا تورو خدا خیلی وقته ندیدمت
هانا:باشه حالا وایب قبلنمو بدم یا حالا"سرد"
لینا:نمیدونم ولی شرتا وایب حالات بهتره
هانا:برام مهم نبودم میخواستم ادم بدونمت ساعت چند"سرد"
لینا:ساعت ۷ خونه منو کوک
هانا:خونه هم گرفتین "سرد"
لینا:بله با اجازت ماه پیش برات کارت عروسی فرستادیم ولی نیومدی
هانا:چون کار داشتم حالا هم با اجازت ساعت ۶:۳۰ هست برم لباس بپوشم و اماده بشم بیام اونجا "سرد"
لینا:ولی اونم هست
هانا:اشکالی نداره یه روز باهاش رفیق میشم "سرد"
لینا:هنوز اون رو داری
هانا:اره دارمش دنبال روزی بودم که پسش بدم امشب بهش میدم "سرد"
لینا:هانا ولی وقتی میای لطفاً کمی بخند
هانا:باشه سعی میکنم بخاطر جونگکوک که بهترین داداش دنیاس بخندم
لینا:خب خدانگهدار
"پایان مکالمه"
هانا:اجوما جونم من دارم میرم خداحافظ"سرد"
اجوما:به مسیح میگم موافقت باشه یکی رو ببر با خودت تا کسی اذیتت نکنه
هانا:حواسم هست
"عمارت لینا و کوک"
هانا:الکس ماسک و عینکم رو بده "سرد"
الکس:حتما
هانا:بیا پایین من نباید اون کادو رو بیارم تو تو باید بیاری"سرد"
الکس:جسارتا این گل تسلیت برای چیه
هانا: میفهمی "سرد"
"داخل"
اجوما:بفرمایین داخل
جین:لینا کسی رو دعوت کرده بودی اضافی
م.ته:انگار در زدن بلد نیست
لینا:او بالاخره اومدی
هانا:راه دور بود"سرد"
لینا:مثل اینکه خیلی دیر بوده
هانا:الکی کادو رو بزار"سرد"
الکس:بانو این گل برای چی هست
هانا:اون خانواده جئون بهتون تسلیت میگم
کوک:مامان چیزی شده که این زنه که معلوم نیست کیه داره تسلیت میگه
م.کوک:تسلیت برای چی
هانا:بهتون تسلیت میگم که دخترتون ۷ ماه هست ندیده شما رو و به عروسی پسرتون نیومده و اخلاقشم تغییر کرده "سرد"
ریوجین:تو درمورد هانا چی میدونی
هانا:الکس گلو تحویل بده
الکس:بفرمایین
جیا:وا این کیه دیگه تهیونگ میشناسیش
ته:مینو برو پیش مادرت این بزار فکر کنم"سرد"
هانا:خوشبختم اشغال عوضی "سرد"
ته:منم خوشبختم میمون حرومزاده "سرد"
ته:اوخی کوچولو کجا میخوای بری"سرد"
هانا:جایی دور از خانوادم"سرد"
"روز تولد جونگکوک"
ادمین:الان ۷ ماه از اون روز میگذره و تولد جونگکوکه هانا اخلاقش کاملا تغییر کرده و اخلاقش درست مثل تهیونگ شده ته و هانا دیگه باهم ازدواج نکردن ولی هردو از اعماق وجود خودشون یک دیگر رو دوست داشتن خانواده جئون و خانواده کیم باهم صمیمی شدن خانواده تهیونگ سعی دارن جیا با تهیونگ ازدواج کنه هانا و ته دشمنای همدیگه شدن و هانا رطبه ۲ مافیا شده و میخواد انتقام پدر بزرگ و مادر بزرگ شو بگیره
"شروع مکالمه"
هانا:کیه"سرد"
لینا:سلام
هانا:کارتو بگو دارم نقشه میکشم اون اشغال رو نابود کنم"سرد"
لینا:هانا میشه امشب بخاطر تولد کوکی بیای
هانا:کار دارم وقتی برای کسی ندارم"سرد"
لینا:هانا تورو خدا خیلی وقته ندیدمت
هانا:باشه حالا وایب قبلنمو بدم یا حالا"سرد"
لینا:نمیدونم ولی شرتا وایب حالات بهتره
هانا:برام مهم نبودم میخواستم ادم بدونمت ساعت چند"سرد"
لینا:ساعت ۷ خونه منو کوک
هانا:خونه هم گرفتین "سرد"
لینا:بله با اجازت ماه پیش برات کارت عروسی فرستادیم ولی نیومدی
هانا:چون کار داشتم حالا هم با اجازت ساعت ۶:۳۰ هست برم لباس بپوشم و اماده بشم بیام اونجا "سرد"
لینا:ولی اونم هست
هانا:اشکالی نداره یه روز باهاش رفیق میشم "سرد"
لینا:هنوز اون رو داری
هانا:اره دارمش دنبال روزی بودم که پسش بدم امشب بهش میدم "سرد"
لینا:هانا ولی وقتی میای لطفاً کمی بخند
هانا:باشه سعی میکنم بخاطر جونگکوک که بهترین داداش دنیاس بخندم
لینا:خب خدانگهدار
"پایان مکالمه"
هانا:اجوما جونم من دارم میرم خداحافظ"سرد"
اجوما:به مسیح میگم موافقت باشه یکی رو ببر با خودت تا کسی اذیتت نکنه
هانا:حواسم هست
"عمارت لینا و کوک"
هانا:الکس ماسک و عینکم رو بده "سرد"
الکس:حتما
هانا:بیا پایین من نباید اون کادو رو بیارم تو تو باید بیاری"سرد"
الکس:جسارتا این گل تسلیت برای چیه
هانا: میفهمی "سرد"
"داخل"
اجوما:بفرمایین داخل
جین:لینا کسی رو دعوت کرده بودی اضافی
م.ته:انگار در زدن بلد نیست
لینا:او بالاخره اومدی
هانا:راه دور بود"سرد"
لینا:مثل اینکه خیلی دیر بوده
هانا:الکی کادو رو بزار"سرد"
الکس:بانو این گل برای چی هست
هانا:اون خانواده جئون بهتون تسلیت میگم
کوک:مامان چیزی شده که این زنه که معلوم نیست کیه داره تسلیت میگه
م.کوک:تسلیت برای چی
هانا:بهتون تسلیت میگم که دخترتون ۷ ماه هست ندیده شما رو و به عروسی پسرتون نیومده و اخلاقشم تغییر کرده "سرد"
ریوجین:تو درمورد هانا چی میدونی
هانا:الکس گلو تحویل بده
الکس:بفرمایین
جیا:وا این کیه دیگه تهیونگ میشناسیش
ته:مینو برو پیش مادرت این بزار فکر کنم"سرد"
هانا:خوشبختم اشغال عوضی "سرد"
ته:منم خوشبختم میمون حرومزاده "سرد"
۵.۰k
۱۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.