*ات*
*ات*
هان : هوم؟ داری عدا شجاعارو درمیاری. ماهی خوردی فاز کوسه برندار
جیمین : الان این تیکه کلام ات رو استفاده کرد؟
هان : هوم؟
ات : *لبخند*
هان : هوی میبینم نیشتو باز کردی
ات : باید ازت اجازه میگرفتم؟ میدونستی چرا اینقد ازم تقلید میکنی؟ چون نمیتونی واسه خودت تصمیم بگیری.
هان : چطور جرعت میکنی
ات : چون دارم حرف راست رو میزنم. میگفتم عاشق میلیم. تو هم همینو میگفتی. غذایی که میخواستم رو تو هم میخواستی. حرفی که میگم رو تو توی کلماتت استفاده میکنی. وقتی بهت گفتم چرا اینقد ازم تقلید میکنی. سعی کردی متفاوت پیش بری. ولی هنوز داری ادامه میدی . فک کردی اینکه بگی مجیک بهتره یعنی باهم متفاوتیم. تو اصلا قصد سرباز شدن نداشتی..چون میترسیدی.تو فقد واسه زنده نگه داشتن خودت تلاش کردی.سرباز شدن یعنی زندگی با غذای مجانی رخت خواب خوب نیس. اینا مجانی نیستن..باید در ازاش خودتو به کشتن بدی. حالا چی بازم دلت میخواد سرباز بمونی. من حاضرم جونمو بدم.تو هم میخوای جونتو بدی؟. ازین لحاظ ک فک کنم. دوس داری تا اخر هم سطح هم بمونیم. نه؟
هان :......
ات : چیه ساکت شدی؟ اگه الان داری به کشتن من فکر میکنی. میدونی گمراه میشی. نمیتونی کاری انجام بدی. من از مرگ نمیترسم..تهش میرم پیش مامان و بابا..اما...من به عزیز تر از جونم قول دادم زنده بمونم...به هیون و یونجین قول دادم زنده بمونم....میدونی...بعد این چند سال دیدمشون. 1 شب فقد...1 شب موندم پیششون..*بغض*..میخواستم بیشتر بمونم ولی باید میومدم که قیافه تورو ببینم...میدونستم اگ منو ببینی بازم..بازم قلبمو میشکونی...نمیدونی که...مامان بابا بهترین هارو واسه تو خواستن...و تهمونداش و کهنه تریناش واسه من بود. چون تو بزرگه بودی...ولی بازم اینا مجانی نبود...باید در ازاش از ما محافظت میکردی..هق..هق.
هان : ی..یونجین و هیون رو دیدی؟
ات : دیدمشون...با کلی مهربونی بهم خوش امد گفتن...اما تو...این همه راهو اومدم...شکمم سوراخ شده...بزور روی پاهام وایمیسم. قطره ابی نخوردم. فقد میخواستم ببینمت.. گفتم حداقل میتونم حس کنم پیش خانوادمم. نمیشه؟*گریه*
هان :....
ات : حتی وقتی عضو میلی شدم فقد بهتون فکر میکردم. شبا بخاطر دوری ازتون گریه میکردم. تو اصلا اسممو به یاد اوردی که بخوای بهم فک کنی ؟*داد*
شمشیرمو دراوردم رفتم سمتش. ولی بخاطر اشکام چشمام تار میدید. حتی شمشیرم واسم سنگین شده. حملاتمو جا خالی میداد.
ات : ازت بدم میاد. متنفرم ازت! *داد و گریه*
هان : هوم؟ داری عدا شجاعارو درمیاری. ماهی خوردی فاز کوسه برندار
جیمین : الان این تیکه کلام ات رو استفاده کرد؟
هان : هوم؟
ات : *لبخند*
هان : هوی میبینم نیشتو باز کردی
ات : باید ازت اجازه میگرفتم؟ میدونستی چرا اینقد ازم تقلید میکنی؟ چون نمیتونی واسه خودت تصمیم بگیری.
هان : چطور جرعت میکنی
ات : چون دارم حرف راست رو میزنم. میگفتم عاشق میلیم. تو هم همینو میگفتی. غذایی که میخواستم رو تو هم میخواستی. حرفی که میگم رو تو توی کلماتت استفاده میکنی. وقتی بهت گفتم چرا اینقد ازم تقلید میکنی. سعی کردی متفاوت پیش بری. ولی هنوز داری ادامه میدی . فک کردی اینکه بگی مجیک بهتره یعنی باهم متفاوتیم. تو اصلا قصد سرباز شدن نداشتی..چون میترسیدی.تو فقد واسه زنده نگه داشتن خودت تلاش کردی.سرباز شدن یعنی زندگی با غذای مجانی رخت خواب خوب نیس. اینا مجانی نیستن..باید در ازاش خودتو به کشتن بدی. حالا چی بازم دلت میخواد سرباز بمونی. من حاضرم جونمو بدم.تو هم میخوای جونتو بدی؟. ازین لحاظ ک فک کنم. دوس داری تا اخر هم سطح هم بمونیم. نه؟
هان :......
ات : چیه ساکت شدی؟ اگه الان داری به کشتن من فکر میکنی. میدونی گمراه میشی. نمیتونی کاری انجام بدی. من از مرگ نمیترسم..تهش میرم پیش مامان و بابا..اما...من به عزیز تر از جونم قول دادم زنده بمونم...به هیون و یونجین قول دادم زنده بمونم....میدونی...بعد این چند سال دیدمشون. 1 شب فقد...1 شب موندم پیششون..*بغض*..میخواستم بیشتر بمونم ولی باید میومدم که قیافه تورو ببینم...میدونستم اگ منو ببینی بازم..بازم قلبمو میشکونی...نمیدونی که...مامان بابا بهترین هارو واسه تو خواستن...و تهمونداش و کهنه تریناش واسه من بود. چون تو بزرگه بودی...ولی بازم اینا مجانی نبود...باید در ازاش از ما محافظت میکردی..هق..هق.
هان : ی..یونجین و هیون رو دیدی؟
ات : دیدمشون...با کلی مهربونی بهم خوش امد گفتن...اما تو...این همه راهو اومدم...شکمم سوراخ شده...بزور روی پاهام وایمیسم. قطره ابی نخوردم. فقد میخواستم ببینمت.. گفتم حداقل میتونم حس کنم پیش خانوادمم. نمیشه؟*گریه*
هان :....
ات : حتی وقتی عضو میلی شدم فقد بهتون فکر میکردم. شبا بخاطر دوری ازتون گریه میکردم. تو اصلا اسممو به یاد اوردی که بخوای بهم فک کنی ؟*داد*
شمشیرمو دراوردم رفتم سمتش. ولی بخاطر اشکام چشمام تار میدید. حتی شمشیرم واسم سنگین شده. حملاتمو جا خالی میداد.
ات : ازت بدم میاد. متنفرم ازت! *داد و گریه*
۸۲.۱k
۲۸ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.