عشق عجیب من
عشق عجیب من
𝚙𝚊𝚛𝚝 𝟺
ویو کوک:
ا. ت خیلی دختر زیبایی بود و من به عنوان خواهرم خیلی دوسش داشتم اما به نظرم اون خیلی معذب و ناراحت بود... البته حقم داشت به هر حال اونم دلش برای خانواده اصلیش تنگ میشه
کوک: راستی ا. ت اتاق من اتاق.....(یکی از اتاقارو گفت) اگه کاری داشتی بیا اونجا باشه؟
ا. ت: باشه
(شب)
ویو
دیگه وقت خواب بود منم کارامو کرده بودم و روی تختم دراز کشیده بودم و داشتم به کوک فکر میکردم که یهو صدای رعدو برق شنیدم... من از وقتی تو پرورشگاه بودم فوبیای رعد و برق داشتم چون یکی از بچه ها بخاطر رعدوبرق موهاش سوخید(ادمینتون دیوانه شده)... جیغی زدم و شروع کردم گریه کردن نمیدونستم چیکار کنم خیلی ترسیده بودم از اتاقم رفتم بیرون(اتاق ا. ت و کوک طبقه دوم بود) رفتم سمت اتاق کوک و در زدم
ویو کوک:
موقع خواب بود کارامو کرده بودم و داشتم با گوشیم ور میرفتم که صدای درو شنیدم
کوک: بیا تو
ا. ت اومد تو اتاق صورتش از گریه قرمز شده بود گوشیو انداختم کنار و سریع رفتم سمتش
کوک: چیشده ا. ت؟(نگران)
ا. ت: ک... کوک میترسمممم هقققق (گریه و لکنت)
کوک: درست حرف بزن ببینم چی میگی
ا. ت: م.. من فو... فوبیای رعدو برق دارم هقق(با گریه شدید)
اروم بغلش کردمو نوازشش کردم... بردمش سمت تختم و نشوندمش روی تخت یه لیوان آب براش ریختمو دادم بهش و کنارش نشستم و سرشو نوازش کردم
کوک: اینجوری که بوش میاد امشب کلا قراره رعد و برق بزنه پس پیش من بخواب
ا. ت: نمیخوام مزاحمت شم(با بغض و ترس و اروم)
کوک: نه دیگه ازین حرفا نداریم همینجا میمونی
دراز کشیدم و ا. تم با خجالت و بغضی که داشت دراز کشید... بغلش کردمو نوازشش کردم
کوک:....
حمایت؟
𝚙𝚊𝚛𝚝 𝟺
ویو کوک:
ا. ت خیلی دختر زیبایی بود و من به عنوان خواهرم خیلی دوسش داشتم اما به نظرم اون خیلی معذب و ناراحت بود... البته حقم داشت به هر حال اونم دلش برای خانواده اصلیش تنگ میشه
کوک: راستی ا. ت اتاق من اتاق.....(یکی از اتاقارو گفت) اگه کاری داشتی بیا اونجا باشه؟
ا. ت: باشه
(شب)
ویو
دیگه وقت خواب بود منم کارامو کرده بودم و روی تختم دراز کشیده بودم و داشتم به کوک فکر میکردم که یهو صدای رعدو برق شنیدم... من از وقتی تو پرورشگاه بودم فوبیای رعد و برق داشتم چون یکی از بچه ها بخاطر رعدوبرق موهاش سوخید(ادمینتون دیوانه شده)... جیغی زدم و شروع کردم گریه کردن نمیدونستم چیکار کنم خیلی ترسیده بودم از اتاقم رفتم بیرون(اتاق ا. ت و کوک طبقه دوم بود) رفتم سمت اتاق کوک و در زدم
ویو کوک:
موقع خواب بود کارامو کرده بودم و داشتم با گوشیم ور میرفتم که صدای درو شنیدم
کوک: بیا تو
ا. ت اومد تو اتاق صورتش از گریه قرمز شده بود گوشیو انداختم کنار و سریع رفتم سمتش
کوک: چیشده ا. ت؟(نگران)
ا. ت: ک... کوک میترسمممم هقققق (گریه و لکنت)
کوک: درست حرف بزن ببینم چی میگی
ا. ت: م.. من فو... فوبیای رعدو برق دارم هقق(با گریه شدید)
اروم بغلش کردمو نوازشش کردم... بردمش سمت تختم و نشوندمش روی تخت یه لیوان آب براش ریختمو دادم بهش و کنارش نشستم و سرشو نوازش کردم
کوک: اینجوری که بوش میاد امشب کلا قراره رعد و برق بزنه پس پیش من بخواب
ا. ت: نمیخوام مزاحمت شم(با بغض و ترس و اروم)
کوک: نه دیگه ازین حرفا نداریم همینجا میمونی
دراز کشیدم و ا. تم با خجالت و بغضی که داشت دراز کشید... بغلش کردمو نوازشش کردم
کوک:....
حمایت؟
۲۶.۵k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.