ارباب سختگیر!
part ⁵
دستشو زیر چونمگذاشتو داد زد:
وقتی دارم حرف میزنم به من
نگاه کن!
بهش نگاه کردم که با عصبانیت بهم خیره شد.
کوک:یه بار
فقط یه بار دیگه میخام که این کارو ازت ببینم!
یعنی اون روز با روز مرگت یکی میشه ات!
قطره اشکی از چشمم پایین اومد که سریع پاکش کردمو سرمو پایین انداختم.
میخاستم برم توی اتاقم که دستم توسط کسی کشیده شدو توی بغلش رفتم.
کوک:ب...ببخشید بیبی
زیاده روی کردم!
بدون توجه بهش از بغلش بیرون اومدمو به سمت اتاقم کا طبقه بالا بود راه افتادم.
ادامه دارد......
دستشو زیر چونمگذاشتو داد زد:
وقتی دارم حرف میزنم به من
نگاه کن!
بهش نگاه کردم که با عصبانیت بهم خیره شد.
کوک:یه بار
فقط یه بار دیگه میخام که این کارو ازت ببینم!
یعنی اون روز با روز مرگت یکی میشه ات!
قطره اشکی از چشمم پایین اومد که سریع پاکش کردمو سرمو پایین انداختم.
میخاستم برم توی اتاقم که دستم توسط کسی کشیده شدو توی بغلش رفتم.
کوک:ب...ببخشید بیبی
زیاده روی کردم!
بدون توجه بهش از بغلش بیرون اومدمو به سمت اتاقم کا طبقه بالا بود راه افتادم.
ادامه دارد......
۲۱.۱k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.