فیک«دختر کوچولوی من» part 33
ته: چیه چته
ته جون: باید بمونم پیش ات؟
ته: اره چون اونم یه تک تیراندازه و توام باید مراقب تک تیرانداز باشی چون تک تیرانداز مراقب منه
ته جون: لعنتی خدا به خیر بگذرونه…باشه
ات: هییی به من اعتماد نداری؟
ته جون: معلومه که…….نه
ات: به هر حال گه باید پیش من بمونی پس اگه زیاد بری رو مخم اول تورو میکشم
ته جون: هیونگگگ الان داره منو تهدید میکنه؟
ته: به من ربطی نداره خودتون مشکلتونو حل کنید(دیوارارو نگاه میکنه و غذاشو میخوره)
ات:(لبخند رضایت)
بعد از خوردن غذا:
ته: ات من میرم دوش بگیرم بعدش هرکاری خواستی میکنیم
ات: باشه
ات ویو
تهیونگ رفت که دوش بگیره منم چون کم کم هوا داشت تاریک میشد رفتم سمت اتاقم و حوله و مایو رو اماده کردم یه حوله ام واسه تهیونگ برداشتم اون به هر حال حموم کردنش خیلی طول میکشه پس ته جونو صدا کردم و بردمش سمت استخر و بهش گفتم اب استخر رو گرم کنه و چراغ های داخلشو روشن کنه(عکس استخرو میزارم)اونم برام انجام داد دیگه تقریبا ساعت ۶ بود هوا دیگه تاریک شده بود(چون توی داستان زمستونه)یکم هوا سرد بود ولی قابل تحمل بود منتظر تهیونگ بودم که از حموم بیاد بیرون…
بعد از نیم ساعت:
ته: اومدم (گل در اومد از حموم💀)
ات: اوهوم برات حوله برداشتم استخرم اماده کردم فقط مایو خودتو بردار
ذهن ات: راستش یکم حس خجالت میکردم که قراره با مایوی اونقدر باز جلوی تهیونگ باشم ولی خب کاریه که خودم کردم…
بعد چند دقیقه:
ته: من مایو رو پوشیدم
ات: منم همینطور(سرشو پایین گرفته)
ته: هی الان داری ازم خجالت میکشی؟(با خنده)
ات: نه..خب
ته: خیلی خب اگه اذیتی نمیریم
ات: نه اذیت نیستم بریم
ته: باشه(با خنده)
نزدیک استخر میشن:
ته: چطوره اهنگ بزارم؟
ات: خوبه باشه
ته: (میتونید هر اهنگی که دوست دارید تصور کنید)
ات: این اهنگو خیلی دوست دارم
ته: منم همینطور
ات: بیا بپریم
ته: اااا..خب باشه
(جفتشون باهم میپرن داخل اب)
ته: اشکالی نداره اگه به بدنت دست بزنم..البته منظورم هرجایی از بدنت نیست(جنتلمن😭)
ات: ااا..خب اگه منظورت…خب باشه(منظورش اینه مشکلی نداره که دست بزنه)
راوی:
ات یکم خجالت کشید ولی بعدش تهیونگ میره سمت ات و کمرش رو میگیره و بلندش میکنه جوری که ات بتونه پاهاشو دور کمر تهیونگ حلقه کنه و خب ات هم متوجه کار ته میشه و پاهاشو حلقه میکنه همونطور که صورتاشون روبه روی هم قرار میگیره ارتباط چشمی عمیقی بر قرار میکنن…
ته: اگه به اینجوری نگاه کردن بهم ادامه بدی ممکنه بخوام برای کارای بیشتری ازت اجازه بگیرم
ات: ولی من دلم میخواد نگات کنم
ته: حتی وقتی بدنت خیس شده هم بازم خوشگلی سایه ماه
ات: سایه ماه؟
ته: بعضی چیزا سایشون از خودشون قشنگ تره مثل ماه که سایش تویی(چند نفر مخشون زده شد؟)
ته: تو اگه بخوای بهم لقب بدی چه لقبی میدی؟
ات: نور ماه
ته: نور ماه…چرا؟
ات: چونکه نوره که باعث میشه سایه به وجود بیاد…تویی که باعث میشی منم وجود داشته باشم(وای من دیگه غش)
ته جون: باید بمونم پیش ات؟
ته: اره چون اونم یه تک تیراندازه و توام باید مراقب تک تیرانداز باشی چون تک تیرانداز مراقب منه
ته جون: لعنتی خدا به خیر بگذرونه…باشه
ات: هییی به من اعتماد نداری؟
ته جون: معلومه که…….نه
ات: به هر حال گه باید پیش من بمونی پس اگه زیاد بری رو مخم اول تورو میکشم
ته جون: هیونگگگ الان داره منو تهدید میکنه؟
ته: به من ربطی نداره خودتون مشکلتونو حل کنید(دیوارارو نگاه میکنه و غذاشو میخوره)
ات:(لبخند رضایت)
بعد از خوردن غذا:
ته: ات من میرم دوش بگیرم بعدش هرکاری خواستی میکنیم
ات: باشه
ات ویو
تهیونگ رفت که دوش بگیره منم چون کم کم هوا داشت تاریک میشد رفتم سمت اتاقم و حوله و مایو رو اماده کردم یه حوله ام واسه تهیونگ برداشتم اون به هر حال حموم کردنش خیلی طول میکشه پس ته جونو صدا کردم و بردمش سمت استخر و بهش گفتم اب استخر رو گرم کنه و چراغ های داخلشو روشن کنه(عکس استخرو میزارم)اونم برام انجام داد دیگه تقریبا ساعت ۶ بود هوا دیگه تاریک شده بود(چون توی داستان زمستونه)یکم هوا سرد بود ولی قابل تحمل بود منتظر تهیونگ بودم که از حموم بیاد بیرون…
بعد از نیم ساعت:
ته: اومدم (گل در اومد از حموم💀)
ات: اوهوم برات حوله برداشتم استخرم اماده کردم فقط مایو خودتو بردار
ذهن ات: راستش یکم حس خجالت میکردم که قراره با مایوی اونقدر باز جلوی تهیونگ باشم ولی خب کاریه که خودم کردم…
بعد چند دقیقه:
ته: من مایو رو پوشیدم
ات: منم همینطور(سرشو پایین گرفته)
ته: هی الان داری ازم خجالت میکشی؟(با خنده)
ات: نه..خب
ته: خیلی خب اگه اذیتی نمیریم
ات: نه اذیت نیستم بریم
ته: باشه(با خنده)
نزدیک استخر میشن:
ته: چطوره اهنگ بزارم؟
ات: خوبه باشه
ته: (میتونید هر اهنگی که دوست دارید تصور کنید)
ات: این اهنگو خیلی دوست دارم
ته: منم همینطور
ات: بیا بپریم
ته: اااا..خب باشه
(جفتشون باهم میپرن داخل اب)
ته: اشکالی نداره اگه به بدنت دست بزنم..البته منظورم هرجایی از بدنت نیست(جنتلمن😭)
ات: ااا..خب اگه منظورت…خب باشه(منظورش اینه مشکلی نداره که دست بزنه)
راوی:
ات یکم خجالت کشید ولی بعدش تهیونگ میره سمت ات و کمرش رو میگیره و بلندش میکنه جوری که ات بتونه پاهاشو دور کمر تهیونگ حلقه کنه و خب ات هم متوجه کار ته میشه و پاهاشو حلقه میکنه همونطور که صورتاشون روبه روی هم قرار میگیره ارتباط چشمی عمیقی بر قرار میکنن…
ته: اگه به اینجوری نگاه کردن بهم ادامه بدی ممکنه بخوام برای کارای بیشتری ازت اجازه بگیرم
ات: ولی من دلم میخواد نگات کنم
ته: حتی وقتی بدنت خیس شده هم بازم خوشگلی سایه ماه
ات: سایه ماه؟
ته: بعضی چیزا سایشون از خودشون قشنگ تره مثل ماه که سایش تویی(چند نفر مخشون زده شد؟)
ته: تو اگه بخوای بهم لقب بدی چه لقبی میدی؟
ات: نور ماه
ته: نور ماه…چرا؟
ات: چونکه نوره که باعث میشه سایه به وجود بیاد…تویی که باعث میشی منم وجود داشته باشم(وای من دیگه غش)
۲۰.۹k
۱۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.