داستان پارت چهار
(بعد تعریف کردن ماجرا)
♡ عامم به نظرم بفروشید بهتره اما بیا از چیزای کوچیک شروع کن... مثلاً تو الان یک میلیون داشته باشی هم کافیه... اینایی که میگم همشون یک مثاله.... ببین تو میری و وسایل جینگولی و کیوت کوچیک رو میخری و یکمی هم بهش سود اضافه میکنی و میفروشی.... تمام این ها رو که بفروشید پول دستت میاد و دیگه لازم نیست بری از کسی قرض کنی...
+ واو... چه فکر خوبیه.. باشه این فکر عالیههههه
♡ راستی شماها که استعداد دارید؟ مثلاً بافتنی..
یک چیزی مثل دستکش و کلاه و اینا ببافید و بفروشید... توی اینستا، ویسگون، ایتا، سروش و کلییی برنامه و اپلیکیشن دیگه که میتونی کانالت رو اونجا بزنی...
+ آره واقعا فکر خوبیه چرا به فکر خودمون نیافتاده؟
مثلاً الان هایون بافتنی هاش خوبه منم علاقه زیادی به بافتن پادری که توی دبیرستان اونم کلاس نهم یاد گرفتم دارم.... چقدر همه غر میزدند.... ولی من که راضی بودم...
♡ آره تو راست میگی؟؟... 🥲🤣
+ بلههه پس چی فکر کردی.. 😜🤣
♡ خب دیگه بچه من باید برم.. بای بای
+ اوکی بیب بای بای
......................
( صبح روز بعد،.. ساعت ۱۱:۵۰ دقیقه مکان: خانه و پلاس در گروه دوستان)
+ بچه هااااا کشف کردممم... البته من نه میوا...
هایون و نااُمی: چی رو کشف کردی؟
+ ببینید قضیه اینجوریه که ما هرکدوممون نزدیک یک میلیون میذاریم بعد میریم وسایل کوچیک میخریم و توی هر اپلیکیشن که داریم میذاریم بعد ازمون میخرن... البته سود هم میکنیم....
نااُمی: فکر بدی نیست...
+ راستییی یک چیزی هم یادم رفت که بهتون بگم... یادتونه چقدر به دبیر کار و فناوری فحش میدادیم که اینا چیه میگی ببافیم؟ میتونیم الان اون چیزهایی که یاد داده رو ببافیم و بفروشیم...
هایون: خوبه.... واقعا چقدرم فحشش دادیم...
+ سوالی ذهن من رو درگیر کرده... هنوزم سینگله و ازدواج نکرده؟ فکر کنم اون واقعا سینگل به گوری باشه🤣🤣🤣
نااُمی: وایییی🤣راستی میگی.... ولی شایعه شده بود که داره ازدواج میکنه..... به نظرت نکرده؟
هایون: بابا آره دیگه مگه حلقه تو دستش رو ندیدید؟ بعد عید اصلا درش هم نمی اورد....
+ بچه هااا بسه... غیبت بسه....
اسرا: خوب شد خودت شروع کردی.....
هایون: راستی بچه ها.... الان که ما این هارو گفتیم... آیا پول دارید؟ همون یک میلیون؟
+ بلییی من دارممممم
اسرا: بابا پولدار به ما هم بده من که چندر غاز بیشتر ندارم....
+ عیبی نداره... ولی توی خونتون هیچ وسیله ای برای بافتن و اینا پیدا نمیشه؟ مثلاً به مامان یا بابات بگو برات بخرند بعدش که خریدن تو بباف بعدش هم می فروشیم....
نااُمی: از کی شروع کنیم؟
+ الان چند شنبه هستش؟ جمعه؟ خب تا فردا پول هاتون رو جمع کنید که بریم بخریمممم
هایون: کجا بریم؟
+ کجای کاری؟ مگه قرار نیست بریم خرید؟
هایون: بافتنی؟ یا همون عمده بخری که بفروشید؟
+ آها از اون لحاظ 🥲🤣 خب نظر من اینه که بریم بافتنی بخریم هرچی پول موند میرویم یک چیز دیگه میخریم....
هایون: عقل نداری راحتی ها... خب دیگه من میرم بای
نااُمی: منم همینطور بای
+ پس منم میرم مامانم رو راضی کنمممم
♡ عامم به نظرم بفروشید بهتره اما بیا از چیزای کوچیک شروع کن... مثلاً تو الان یک میلیون داشته باشی هم کافیه... اینایی که میگم همشون یک مثاله.... ببین تو میری و وسایل جینگولی و کیوت کوچیک رو میخری و یکمی هم بهش سود اضافه میکنی و میفروشی.... تمام این ها رو که بفروشید پول دستت میاد و دیگه لازم نیست بری از کسی قرض کنی...
+ واو... چه فکر خوبیه.. باشه این فکر عالیههههه
♡ راستی شماها که استعداد دارید؟ مثلاً بافتنی..
یک چیزی مثل دستکش و کلاه و اینا ببافید و بفروشید... توی اینستا، ویسگون، ایتا، سروش و کلییی برنامه و اپلیکیشن دیگه که میتونی کانالت رو اونجا بزنی...
+ آره واقعا فکر خوبیه چرا به فکر خودمون نیافتاده؟
مثلاً الان هایون بافتنی هاش خوبه منم علاقه زیادی به بافتن پادری که توی دبیرستان اونم کلاس نهم یاد گرفتم دارم.... چقدر همه غر میزدند.... ولی من که راضی بودم...
♡ آره تو راست میگی؟؟... 🥲🤣
+ بلههه پس چی فکر کردی.. 😜🤣
♡ خب دیگه بچه من باید برم.. بای بای
+ اوکی بیب بای بای
......................
( صبح روز بعد،.. ساعت ۱۱:۵۰ دقیقه مکان: خانه و پلاس در گروه دوستان)
+ بچه هااااا کشف کردممم... البته من نه میوا...
هایون و نااُمی: چی رو کشف کردی؟
+ ببینید قضیه اینجوریه که ما هرکدوممون نزدیک یک میلیون میذاریم بعد میریم وسایل کوچیک میخریم و توی هر اپلیکیشن که داریم میذاریم بعد ازمون میخرن... البته سود هم میکنیم....
نااُمی: فکر بدی نیست...
+ راستییی یک چیزی هم یادم رفت که بهتون بگم... یادتونه چقدر به دبیر کار و فناوری فحش میدادیم که اینا چیه میگی ببافیم؟ میتونیم الان اون چیزهایی که یاد داده رو ببافیم و بفروشیم...
هایون: خوبه.... واقعا چقدرم فحشش دادیم...
+ سوالی ذهن من رو درگیر کرده... هنوزم سینگله و ازدواج نکرده؟ فکر کنم اون واقعا سینگل به گوری باشه🤣🤣🤣
نااُمی: وایییی🤣راستی میگی.... ولی شایعه شده بود که داره ازدواج میکنه..... به نظرت نکرده؟
هایون: بابا آره دیگه مگه حلقه تو دستش رو ندیدید؟ بعد عید اصلا درش هم نمی اورد....
+ بچه هااا بسه... غیبت بسه....
اسرا: خوب شد خودت شروع کردی.....
هایون: راستی بچه ها.... الان که ما این هارو گفتیم... آیا پول دارید؟ همون یک میلیون؟
+ بلییی من دارممممم
اسرا: بابا پولدار به ما هم بده من که چندر غاز بیشتر ندارم....
+ عیبی نداره... ولی توی خونتون هیچ وسیله ای برای بافتن و اینا پیدا نمیشه؟ مثلاً به مامان یا بابات بگو برات بخرند بعدش که خریدن تو بباف بعدش هم می فروشیم....
نااُمی: از کی شروع کنیم؟
+ الان چند شنبه هستش؟ جمعه؟ خب تا فردا پول هاتون رو جمع کنید که بریم بخریمممم
هایون: کجا بریم؟
+ کجای کاری؟ مگه قرار نیست بریم خرید؟
هایون: بافتنی؟ یا همون عمده بخری که بفروشید؟
+ آها از اون لحاظ 🥲🤣 خب نظر من اینه که بریم بافتنی بخریم هرچی پول موند میرویم یک چیز دیگه میخریم....
هایون: عقل نداری راحتی ها... خب دیگه من میرم بای
نااُمی: منم همینطور بای
+ پس منم میرم مامانم رو راضی کنمممم
۳.۶k
۳۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.