درویشی تنگدست به در خانه توانگری رفت و گفت:
درویشی تنگدست به در خانه توانگری رفت و گفت:
شنیده ام مالی در راه خدا نذر کرده ای که به درویشان دهی، من نیز درویشم.
خواجه گفت : من نذر کوران کرده ام، تو کور نیستی.
پس درویش تاملی کرد و گفت : ای خواجه، کور حقیقی منم که درگاه خدای کریم را گذاشته به در خانه چون تو گدائی آمده ام، این را بگفت و روانه شد.
خواجه متاثر گشته دنبال وی شتافت و هرچه کوشید که چیزی به وی دهد ولی او قبول نکرد......
شنیده ام مالی در راه خدا نذر کرده ای که به درویشان دهی، من نیز درویشم.
خواجه گفت : من نذر کوران کرده ام، تو کور نیستی.
پس درویش تاملی کرد و گفت : ای خواجه، کور حقیقی منم که درگاه خدای کریم را گذاشته به در خانه چون تو گدائی آمده ام، این را بگفت و روانه شد.
خواجه متاثر گشته دنبال وی شتافت و هرچه کوشید که چیزی به وی دهد ولی او قبول نکرد......
۱.۶k
۰۲ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.