نوشیدن خون قرمز
🩸𝐃𝐫𝐢𝐧𝐤𝐢𝐧𝐠 𝐫𝐞𝐝 𝐛𝐥𝐨𝐨𝐝🩸
(𝐏𝐚𝐫𝐭 41 )
فلش بک دیشب
ات: بدو تهیونگ دیر شد.....
تهیونگ: من اماده ام بدبختا تو رستوران منتظرن زود باش.....
ات: اومدم.... بریم بریم....
( ات و تهیونگ رفتن سمت ماشین و با سرعت رفتن سمت رستوران....... وقتی رسیدن پیاده شدن و رفتن داخل و هیچ کس نبود به غیر کسایی که خودتون میدونید)
ات: عوا سلام ببخشید که دیر اومدیم....
جیمین: میزاشتین فردا صبح میومدین....
تیدا: اشکال نداره بیا بشینید.....
( ات و تهیونگ نشستن سر میز و شام اوردن و بقیه شروع کردن به خوردن......)
شوگا: .... ممنون از اینکه همگی تشریف اوردین.... شراب هاتونو بیارید بالا..... به سلامتی ...
بقیه: بسلامتی....
( بقیه خوردن ولی تیدا یهو متوقف شد....)
جنی: چیشد....
تیدا: ( از دهنش یه چیزی در اورد....)
تیدا: این دیگه چیه.... ( که یهو همه بلند شدن و دست زدن و از پشتشون تموم کاغذ های طلایی ریخته بود که تیدا خیلی تعجب کرده بود.....)
تیدا: اینجا چه خبره....
شوگا: ( بلند شد و رفت جلوی تیدا زانو زد و حلقه از دستش گرفت.....)
شوگا: میدونم که..... خیلی دیر شد و الان موقعه اش نیست..... ولی..... من تصمیممو گرفتم..... خیلی دوستت دارم.... عشق من.... با من ازدواج میکنی؟!!
تیدا: ( اشک تو چشماش جمع شده بود...)
تیدا: شوگا......... ( سرشو به نشونه مثبت تکون داد و شوگا حلقه رو کرد دست تیدا و بقیه همینطور دست میزدن که شوگا تیدا رو بلند کرد و رفت سمت لبش و بوسیدتش.....)
رزی: اوه اوه.....
جنی: عررررر
ات: وای.... عرررر
جونگ کوک: زهرمار حالا خوبه روزی صد دفعه میاین تو حلقمون.....
( همه به جز تیدا و شوگا که در حال کیس بود با قیافه پوکر به پسرا نگاه کردن.....)
ات: ببخشیدا ولی بر عکس فرمودیند.... روزی شما ها صد دفعه میاین دهن ما .... والا خیلی پرویین.....
نامجون: والا من که تجربه نکردم.... ( میخنده)...
جیمین: اه ول کنیدا..... من دلم کیس میخواد.... ( ناگهان دست رزی رو کشید و رفتن تو حلق همدیگه و رزی هم همراهی کرد....)
جنی: اه شما دونفر دیگه خیلی چندشید....
ات: تو زر نزنا جنی .... چندش تر از همه ی ما تویی با شوهرت اه اه حالا خوبه از نزدیک دیدم.....
جونگ کوک: دلتم بخواد..... ( دست جنی رو کشید و اینا هم رفتن تو حلق همدیگه... 😂😂)
ات: اه اه.....
تهیونگ: عشقممم..... فقط زوج های خوشبخت منو و تو موندیمااا.....
ات: خفه خفه.... من جلوی جمع خوشم نمیاد....
تهیونگ: ( بغض میکنه....).....
( بعد 3 مین شوگا و تیدا و بقیه که در حال کیس بودن از هم جدا شدن و نشستن و شروع به حرف زدن کردن....)
ادامه اش تو کامنتا.....
(𝐏𝐚𝐫𝐭 41 )
فلش بک دیشب
ات: بدو تهیونگ دیر شد.....
تهیونگ: من اماده ام بدبختا تو رستوران منتظرن زود باش.....
ات: اومدم.... بریم بریم....
( ات و تهیونگ رفتن سمت ماشین و با سرعت رفتن سمت رستوران....... وقتی رسیدن پیاده شدن و رفتن داخل و هیچ کس نبود به غیر کسایی که خودتون میدونید)
ات: عوا سلام ببخشید که دیر اومدیم....
جیمین: میزاشتین فردا صبح میومدین....
تیدا: اشکال نداره بیا بشینید.....
( ات و تهیونگ نشستن سر میز و شام اوردن و بقیه شروع کردن به خوردن......)
شوگا: .... ممنون از اینکه همگی تشریف اوردین.... شراب هاتونو بیارید بالا..... به سلامتی ...
بقیه: بسلامتی....
( بقیه خوردن ولی تیدا یهو متوقف شد....)
جنی: چیشد....
تیدا: ( از دهنش یه چیزی در اورد....)
تیدا: این دیگه چیه.... ( که یهو همه بلند شدن و دست زدن و از پشتشون تموم کاغذ های طلایی ریخته بود که تیدا خیلی تعجب کرده بود.....)
تیدا: اینجا چه خبره....
شوگا: ( بلند شد و رفت جلوی تیدا زانو زد و حلقه از دستش گرفت.....)
شوگا: میدونم که..... خیلی دیر شد و الان موقعه اش نیست..... ولی..... من تصمیممو گرفتم..... خیلی دوستت دارم.... عشق من.... با من ازدواج میکنی؟!!
تیدا: ( اشک تو چشماش جمع شده بود...)
تیدا: شوگا......... ( سرشو به نشونه مثبت تکون داد و شوگا حلقه رو کرد دست تیدا و بقیه همینطور دست میزدن که شوگا تیدا رو بلند کرد و رفت سمت لبش و بوسیدتش.....)
رزی: اوه اوه.....
جنی: عررررر
ات: وای.... عرررر
جونگ کوک: زهرمار حالا خوبه روزی صد دفعه میاین تو حلقمون.....
( همه به جز تیدا و شوگا که در حال کیس بود با قیافه پوکر به پسرا نگاه کردن.....)
ات: ببخشیدا ولی بر عکس فرمودیند.... روزی شما ها صد دفعه میاین دهن ما .... والا خیلی پرویین.....
نامجون: والا من که تجربه نکردم.... ( میخنده)...
جیمین: اه ول کنیدا..... من دلم کیس میخواد.... ( ناگهان دست رزی رو کشید و رفتن تو حلق همدیگه و رزی هم همراهی کرد....)
جنی: اه شما دونفر دیگه خیلی چندشید....
ات: تو زر نزنا جنی .... چندش تر از همه ی ما تویی با شوهرت اه اه حالا خوبه از نزدیک دیدم.....
جونگ کوک: دلتم بخواد..... ( دست جنی رو کشید و اینا هم رفتن تو حلق همدیگه... 😂😂)
ات: اه اه.....
تهیونگ: عشقممم..... فقط زوج های خوشبخت منو و تو موندیمااا.....
ات: خفه خفه.... من جلوی جمع خوشم نمیاد....
تهیونگ: ( بغض میکنه....).....
( بعد 3 مین شوگا و تیدا و بقیه که در حال کیس بودن از هم جدا شدن و نشستن و شروع به حرف زدن کردن....)
ادامه اش تو کامنتا.....
۶.۲k
۱۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.