🔞پارت اول عشق و زجر🔞
ا/ت:های من ا/ت هستم تو ایران به دنیا اومدم ولی به خاطر بی تی اس تو کره جنوبی زندگی میکنم حالا میخوام زندگیمو براتون تعریف کنم با دوستام ملودی و وسنیم رفته بودیم کنسرت بی تی اس کم کم داشت کنسرت تموم میشد از سالن کنسرت اومدم بیرون دیدم کوک . تهیونگ و جیمین جلو تر وایستادم رفتیم که امضا بگیریم کوک نگاه عمیقی بهم داشت چشماش برق میزد منم بهش زل زده بودم وقتی امضا گرفتم یه لبخند ملیحی زدم و از اونجا دور شدم وقتی داشتم رو برگه ای که بهم امضا داده بود نگاه میکردم متوجه ی یچیزی شدم دیدم که نوشته یک ساعت دیگه بیا کافه ی کیمبو من ذوق کرده بود وقتی یک ساعت گذشت با دوستام به کافه ی کیمبو رفتیم درو باز کردم دیدم همه جا طزئین شده سوپرایز شدم دیدم کوک اومد بهش سلام کردم ولی بدون اینکه جواب بده جلوم زانو زد
کوک:سلام بیبی کوچولو تو رو وقتی دیدم خیلی ازت خوشم اومد خیلی خوشگلی مایلی دوست بشیم
یکم استرس گرفته بودم هول شده بودم
ا/ت:اممممم خب نمیدونم یکم هول شدم راستش روت کراشم از خدامه باهاتون دوست بشم
کوک به لبخند ملیحی زد گفت باعث افتخارمه خانم کیوتی مثل شما باهام دوست بشه
یه نگاهی کردم بهش لبخند زدم
ا/ت:پس تا فردا خدافظ
کوک:خدافظ بیبی کوچولو
فردا صبح.........ادامه ی رمان در پارت۲
🔞ℒℴ𝓋ℯ_𝒶𝓃𝒹_𝓈𝓊𝒻𝒻ℯ𝓇𝒾𝓃ℊ🔞
کوک:سلام بیبی کوچولو تو رو وقتی دیدم خیلی ازت خوشم اومد خیلی خوشگلی مایلی دوست بشیم
یکم استرس گرفته بودم هول شده بودم
ا/ت:اممممم خب نمیدونم یکم هول شدم راستش روت کراشم از خدامه باهاتون دوست بشم
کوک به لبخند ملیحی زد گفت باعث افتخارمه خانم کیوتی مثل شما باهام دوست بشه
یه نگاهی کردم بهش لبخند زدم
ا/ت:پس تا فردا خدافظ
کوک:خدافظ بیبی کوچولو
فردا صبح.........ادامه ی رمان در پارت۲
🔞ℒℴ𝓋ℯ_𝒶𝓃𝒹_𝓈𝓊𝒻𝒻ℯ𝓇𝒾𝓃ℊ🔞
۷.۸k
۲۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.