MY KILLER
P: ۲۱
با استرس وارد دستشویی شد و پشت تهیونگ ایستاد
تهیونگ شیر آب رو بست و درحالی که با هردو دستش سینک رو گرفته بود، ایستاده بود و چشماش بسته بود
بطری آبش رو از کنارش برداشت و زیر آب گرفتش
_کارت چی بود به من گفتی بیام اینجا؟
تهیونگدست به سینه ایستاد و نیشخندی زد
_کارت به جایی کشیده شده که از هیونا پول قرض میگیری؟
جونگ کوک با چشم هایی متعجب به تهیونگ خیره شد
_فقط خواستم بدونی دیگه پول گوشی برام مهم نیست. نیاز نیست از کسی بخاطرش پول قرض بگیری
_تو چی داری میگ..
_انقدر بدبختی که از هیونا پول میگیری؟ اون خودش وضعیت مالیش افتضاحه..
بطری رو از زیر اب برداشت و شیرش رو بست
متوجه نبود چی گفت. اصلا چرا باید حرف پول رو میزد؟ اون فقط میخواست از جونگ کوک معذرت خواهی کنه ولی انگار دوباره غرور لعنتیش باعث شد یه آتیش دیگه درست کنه!
جونگ کوک نمیدونست جواب این بیرحمی و خرد شدن رو چی بده
میدونست تهیونگ از قصد این جمله رو گفت تا عصبیش کنه ولی اون حتی ماجرا رو اشتباه فهمیده بود!
میتونست به راحتی از اونجا بره و حتی پشتشم نگاه نکنه اما چرا انقدر حرف تهیونگ
براش مهم بود؟
_چرا چرت میگی؟ ماجرا کاملا برعکس اینه! یه بار توی زندگیت مثل احمقا رفتار نکن و اول ببین حرفی که از دهنت درمیاد درسته یا نه!
تهیونگ دستاشو از حرص زیاد مشت کرد
بدون اینکه بتونه خودش رو کنترل کنه، تمام آب سرد توی بطری رو، روی سر کوک خالی کرد و پوزخندی زد
جونگ کوک شوکه از کار تهیونگ مثل مجسمه ایستاد و با تعجب بهش نگاه کرد
مطمئنا این کارش رو بی جواب نمیزاشت!
_چه غلطی کردی؟!
جونگ کوک سطل بزرگی که کنارش بود و
شامل محتویاتی مثل کاندوم، نوار بهداشتی و دستمال بود روی سر تهیونگ کوبید و چند قدم ازش فاصله گرفت
دعوای اون دوتا از تمام جنگ جهانی ها بدتر بود
تهیونگ سطل رو از سرش برداشت و به لباساش که حالا فرقی با آشغال نداشتن خیره شد
خشم کل وجودش رو گرفته بود
پتانسیل اینکه الان قاتل یه نفر بشه رو داشت! کی بهتر از جئون جونگ کوک؟
بازم سکوت بود که بین جو اونجا فاصله انداخته بود به پسر رو به روش خیره شد. تهیونگ اروم بود و همین اروم بودنش جونگ کوک رو میترسوند
سرشو بالا آورد و مستقیم تو چشماش زل زد جونگ کوک برای لحظه ای حس کرد قلبش ایستاد
_میدونی که بازی کردن با دم شیر
پایان خوبی نداره؟ هوم؟
چشمی چرخوند و سعی کرد نشون نده چقدر از همون یه جمله ترسید
_تو فکر کردی بچه میترسونی؟
تهیونگ با چشمای ریز شده چند قدم بهش نزدیک شد و درحالی که آشغال هارو از روی سرش کنار میزد و زمزمه کرد
_ نشونت میدم جئون جونگ کوک..
با استرس وارد دستشویی شد و پشت تهیونگ ایستاد
تهیونگ شیر آب رو بست و درحالی که با هردو دستش سینک رو گرفته بود، ایستاده بود و چشماش بسته بود
بطری آبش رو از کنارش برداشت و زیر آب گرفتش
_کارت چی بود به من گفتی بیام اینجا؟
تهیونگدست به سینه ایستاد و نیشخندی زد
_کارت به جایی کشیده شده که از هیونا پول قرض میگیری؟
جونگ کوک با چشم هایی متعجب به تهیونگ خیره شد
_فقط خواستم بدونی دیگه پول گوشی برام مهم نیست. نیاز نیست از کسی بخاطرش پول قرض بگیری
_تو چی داری میگ..
_انقدر بدبختی که از هیونا پول میگیری؟ اون خودش وضعیت مالیش افتضاحه..
بطری رو از زیر اب برداشت و شیرش رو بست
متوجه نبود چی گفت. اصلا چرا باید حرف پول رو میزد؟ اون فقط میخواست از جونگ کوک معذرت خواهی کنه ولی انگار دوباره غرور لعنتیش باعث شد یه آتیش دیگه درست کنه!
جونگ کوک نمیدونست جواب این بیرحمی و خرد شدن رو چی بده
میدونست تهیونگ از قصد این جمله رو گفت تا عصبیش کنه ولی اون حتی ماجرا رو اشتباه فهمیده بود!
میتونست به راحتی از اونجا بره و حتی پشتشم نگاه نکنه اما چرا انقدر حرف تهیونگ
براش مهم بود؟
_چرا چرت میگی؟ ماجرا کاملا برعکس اینه! یه بار توی زندگیت مثل احمقا رفتار نکن و اول ببین حرفی که از دهنت درمیاد درسته یا نه!
تهیونگ دستاشو از حرص زیاد مشت کرد
بدون اینکه بتونه خودش رو کنترل کنه، تمام آب سرد توی بطری رو، روی سر کوک خالی کرد و پوزخندی زد
جونگ کوک شوکه از کار تهیونگ مثل مجسمه ایستاد و با تعجب بهش نگاه کرد
مطمئنا این کارش رو بی جواب نمیزاشت!
_چه غلطی کردی؟!
جونگ کوک سطل بزرگی که کنارش بود و
شامل محتویاتی مثل کاندوم، نوار بهداشتی و دستمال بود روی سر تهیونگ کوبید و چند قدم ازش فاصله گرفت
دعوای اون دوتا از تمام جنگ جهانی ها بدتر بود
تهیونگ سطل رو از سرش برداشت و به لباساش که حالا فرقی با آشغال نداشتن خیره شد
خشم کل وجودش رو گرفته بود
پتانسیل اینکه الان قاتل یه نفر بشه رو داشت! کی بهتر از جئون جونگ کوک؟
بازم سکوت بود که بین جو اونجا فاصله انداخته بود به پسر رو به روش خیره شد. تهیونگ اروم بود و همین اروم بودنش جونگ کوک رو میترسوند
سرشو بالا آورد و مستقیم تو چشماش زل زد جونگ کوک برای لحظه ای حس کرد قلبش ایستاد
_میدونی که بازی کردن با دم شیر
پایان خوبی نداره؟ هوم؟
چشمی چرخوند و سعی کرد نشون نده چقدر از همون یه جمله ترسید
_تو فکر کردی بچه میترسونی؟
تهیونگ با چشمای ریز شده چند قدم بهش نزدیک شد و درحالی که آشغال هارو از روی سرش کنار میزد و زمزمه کرد
_ نشونت میدم جئون جونگ کوک..
۱۴.۰k
۲۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.