وقتی بارداری شوگا دوست نداره

نویسنده
چیزه خواستی نشد کرمم گرفت هیجانیش کنم😂

ات ویو
رفتم به تهیونگ زنگ بزنم بگم بیان بیشمون
(مکالمه بین ات و تهیونگ )
تهیونگ.الو
ات.سلام داداشی چطوری
تهیونگ.سلام خوشگلم خوبم
ات.داداش میشه با یورانگ بیاین اینجا
تهیونگ.باشه چراکه نه
ات.باش میبینمت بای
تهیونگ. اوم بای
(پایان مکالمه ات و تهیونگ)








پرش زمانی به اومدن تهیونگ اینا به خونه ات
شوگا.تهیونگ منم مثل تو بودم بچه نمیخواستم حتی بخاطر همین ات داشت ازم جدا میشد ولی الان نگاه کن نانا شده تموم زندگیمون
تهیونگ . مگه تو بچه نمیخواستی
ات . اره نمیخواست
یورانگ . داشتین از هم جدا میشدین
شوگا.اره بخاطر رفتار احمقانه ی من
تهیونگ . واسه ی ماهم توضیح بدید ببینم قضیه چیه
ات. باشه




فلش بک به دوران بارداری ات
ات ویو خدایا من حالا چیکار کنم اگه شوگا بفهمه منو میکشه وای نمیتونمم مخفی کنم که باردارم که یهو..............



شرطا یا15تا لایک یا15تاکامنت یا اینکه 90 تایی بشیم هرکدوم زودتر کامل شه پارت بد رو میزارم😉