احساس عجیب
پارت 5
ویو نویسنده:
بعد از جلسه:
مایکی: خب....؟
دراکن : خب چی.......؟
مایکی: بریم ساحل؟
بقیه: ارههههه
رین: برین من میرم خونه وسیله بیارم
باجی : منم میام
رین: باشه ب هرحال موتور ندارم
ویو رین:
توراه که بودیم باجی گف:
تاحالا شده کسی رو دوس داشته باشی؟
من:چی؟
باجی: ینی عاشق کسی بشی؟
من: عممممم اره
ویو باجی:
وقتی گفت اره نمیدونم چرا یهو ناراحت شدم بعد گفتم:
کی؟
رین: بغلشم
من: اها.....
صب کن...... چی.... واتتتتت.... هاااااا...
ویو نویسنده:
هم رین هم باجی سرخ شدن تا رسیدن خونه
رین: پایین وایسا احتمالا داداشام خوابن میرم وسایلو بر میدارم میام
باجی: باشه
رین رفت بالا و بلههه داداشاش خواب بودن
رفت تو اتاقش و لباساشو عوض کرد(اس دو لباساش) وخیلی یواش یه چادر بزرگو صندلی بادی های زیاد(چون نمیدونست چند نفرن بیستا برداشت.) گذاش تو پلاستیک و رف تو اشپز خونه و تو یه پلاستیک دیگه ساندویچ ها و موچی و دانگو های صوبو گذاش توش
کلی پلاستیک تو دستاش بودو رف سوار موتور شدو رفتن سوپر (گودرت ایرانیااانننن) کللللی ادامسو اب سرد حساب کردنو رفتن ساحل
خیلی گشتن تا بقیه رو پیدا کردن (ببینید منظور ذهن مریض من اینه که جایی نشستن کس زیادی نمیبتشون)
چادورو باز کردن صندلیارم باد کردنو هینا و یوزو واما هم اومدن و...
_________________________________________________
آهههه دستم
حمایت
ویو نویسنده:
بعد از جلسه:
مایکی: خب....؟
دراکن : خب چی.......؟
مایکی: بریم ساحل؟
بقیه: ارههههه
رین: برین من میرم خونه وسیله بیارم
باجی : منم میام
رین: باشه ب هرحال موتور ندارم
ویو رین:
توراه که بودیم باجی گف:
تاحالا شده کسی رو دوس داشته باشی؟
من:چی؟
باجی: ینی عاشق کسی بشی؟
من: عممممم اره
ویو باجی:
وقتی گفت اره نمیدونم چرا یهو ناراحت شدم بعد گفتم:
کی؟
رین: بغلشم
من: اها.....
صب کن...... چی.... واتتتتت.... هاااااا...
ویو نویسنده:
هم رین هم باجی سرخ شدن تا رسیدن خونه
رین: پایین وایسا احتمالا داداشام خوابن میرم وسایلو بر میدارم میام
باجی: باشه
رین رفت بالا و بلههه داداشاش خواب بودن
رفت تو اتاقش و لباساشو عوض کرد(اس دو لباساش) وخیلی یواش یه چادر بزرگو صندلی بادی های زیاد(چون نمیدونست چند نفرن بیستا برداشت.) گذاش تو پلاستیک و رف تو اشپز خونه و تو یه پلاستیک دیگه ساندویچ ها و موچی و دانگو های صوبو گذاش توش
کلی پلاستیک تو دستاش بودو رف سوار موتور شدو رفتن سوپر (گودرت ایرانیااانننن) کللللی ادامسو اب سرد حساب کردنو رفتن ساحل
خیلی گشتن تا بقیه رو پیدا کردن (ببینید منظور ذهن مریض من اینه که جایی نشستن کس زیادی نمیبتشون)
چادورو باز کردن صندلیارم باد کردنو هینا و یوزو واما هم اومدن و...
_________________________________________________
آهههه دستم
حمایت
۸۷۲
۱۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.