جادوگرسیاه و عشق ❤️🖤پارت۱۹
هیرا:دستو از توی دست های جیمین کشیدم بیرون توی
چشم هاش نگاه کردم نمیخاستم دلشو بشکنم
بعد گفتم جیمین ببینم من فقط بهچشم دوست به
تو نگاه میکونم چیزی دیگه ی نیست
نمیخام باعث ناراحتی تو باشم تو بهترین دوست منی
جیمین:باشه فهمیدم حس به من نداری
ولی لطفن این حرف های که زدم روی دوستون
تعسیری نداشت باشه
به نشونه تایید سروم تکون دادم
روز بعد هیرا
اومدم دانشگاه با اینکه دلم نمیخاست ولی بازم اومدم
توی کلاس کوک دیدم که بایه دختر خیلی صمیمی
نشست بود ببینم ولی انگار که من هیچی ندیدم
سر جام نشستم با خودم گفتم ببینم
اون دو از کی اینقدر صمیمی شودن؟
ولش کون به من چه
کل روز این دوتا رو باهم دیدم دیگه اعصبابم خورد
شود چرا من که با جونگکوک دوست نیستم
پس چرا احساس ناراحتی خشم دارم
یعنی الان من حسودیم شود چرا
از اون تو دختر جینا بدم میاد
اون دختر خیلی روی مخه
توی فکر بودم که یه دفه یومی اومد
یومی:دختر چندروز کجا بودی؟
شنیدم با کوک دوست شودی اگه اره پس چرا اون
با جینا میچرخه هان؟
هیرا:اول که من با اون پسر عوضی نه دوستم نه هیچ وقت میشم
دوم مریضی بودم
دیگه ولم کون همش سوال میپرسی
اعصبانی شودم رفتم
یومی مگه من چی گفتم آخه
رفتم توی دستشویی که
کوک با جینا دیدم
به کوک نگاه کردم گفتم داری این جا چه غلطی
میکونی هان؟
جینا گفت ببینم به تو چه چرا باید بگیم اینجا چی
کار میکوینم هان؟۱
تو کی دختر پررو
اعصبانی شودم رفتم سمت کوک
جینا رو کنار زدم بعد دوتا دستمو دور گردن کوک انداختم به جینا نگاه کردم
هیرا:چون این دوست پسر منه پس ازش دوری کون
امروز دعوا کردیم ازم ناراحت بود برای این که من حسودیم
بشه خودش به تو نزدیک میکرد پس فکر دیگی نکون
یه بار دیگه ببینم دور ورشه میچرخی خودم میکشمت
به کوک نگاه کردم ببین
دیگه بسته کوکییی من
جونگکوک داشت با تعجب منو نگاه میکرد
جیناگفت داری دورغ میگی
هیرا:
میخای سابت کونم باشه
بعدش لبمو روی های کوک محکم کوبندهم
آرام آرام میک میزدم
کوک هم چشم ها ش بسته و همراهیم می کرد
چشم هاش نگاه کردم نمیخاستم دلشو بشکنم
بعد گفتم جیمین ببینم من فقط بهچشم دوست به
تو نگاه میکونم چیزی دیگه ی نیست
نمیخام باعث ناراحتی تو باشم تو بهترین دوست منی
جیمین:باشه فهمیدم حس به من نداری
ولی لطفن این حرف های که زدم روی دوستون
تعسیری نداشت باشه
به نشونه تایید سروم تکون دادم
روز بعد هیرا
اومدم دانشگاه با اینکه دلم نمیخاست ولی بازم اومدم
توی کلاس کوک دیدم که بایه دختر خیلی صمیمی
نشست بود ببینم ولی انگار که من هیچی ندیدم
سر جام نشستم با خودم گفتم ببینم
اون دو از کی اینقدر صمیمی شودن؟
ولش کون به من چه
کل روز این دوتا رو باهم دیدم دیگه اعصبابم خورد
شود چرا من که با جونگکوک دوست نیستم
پس چرا احساس ناراحتی خشم دارم
یعنی الان من حسودیم شود چرا
از اون تو دختر جینا بدم میاد
اون دختر خیلی روی مخه
توی فکر بودم که یه دفه یومی اومد
یومی:دختر چندروز کجا بودی؟
شنیدم با کوک دوست شودی اگه اره پس چرا اون
با جینا میچرخه هان؟
هیرا:اول که من با اون پسر عوضی نه دوستم نه هیچ وقت میشم
دوم مریضی بودم
دیگه ولم کون همش سوال میپرسی
اعصبانی شودم رفتم
یومی مگه من چی گفتم آخه
رفتم توی دستشویی که
کوک با جینا دیدم
به کوک نگاه کردم گفتم داری این جا چه غلطی
میکونی هان؟
جینا گفت ببینم به تو چه چرا باید بگیم اینجا چی
کار میکوینم هان؟۱
تو کی دختر پررو
اعصبانی شودم رفتم سمت کوک
جینا رو کنار زدم بعد دوتا دستمو دور گردن کوک انداختم به جینا نگاه کردم
هیرا:چون این دوست پسر منه پس ازش دوری کون
امروز دعوا کردیم ازم ناراحت بود برای این که من حسودیم
بشه خودش به تو نزدیک میکرد پس فکر دیگی نکون
یه بار دیگه ببینم دور ورشه میچرخی خودم میکشمت
به کوک نگاه کردم ببین
دیگه بسته کوکییی من
جونگکوک داشت با تعجب منو نگاه میکرد
جیناگفت داری دورغ میگی
هیرا:
میخای سابت کونم باشه
بعدش لبمو روی های کوک محکم کوبندهم
آرام آرام میک میزدم
کوک هم چشم ها ش بسته و همراهیم می کرد
۱۲.۰k
۰۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.