𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐒𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝟐
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟐
(ات ويو)
سریع خودم رو جمع و جور کردم و لباسام رو درست کردم و از صندلی عقب ماشین پریدم صندلی جلو که تهیونگ از این حرکتم تک خنده ای زد
ته: بعد میگم فسقلی میگی نگو
ات: مگه چی کار کردم
ته:( رفتم جلو و پیشونیش رو بوسیدم)
ات: مرسییی (به حالت کیوت)
وقتی رسیدیم بیمارستان از شدت استرس دستام میلرزید و پاهام سست شده بود. ......... با حس دستی دور کمرم برگشتم که با نگاه عاشقانه تهیونگ مواجه شدم کمکم کرد تا رو به روی اتاق دکتر روی صندلی نشستم و خودش رفت سمت منشی و چند تا پوشه ازش گرفت و برگشت سمت من ..... کمکم کرد تا بلند شم
ته: بیا بریم خوشگلم .......
ات؛ وایسا تهیونگ
ته: جانم؟
ات: میشه تنها برم
ته: اگه اینجوری راحتی .... اره( اومد جلو و پیشونیم رو بوسید) دوست دارم
ات: منم دوست دارم
شاید بدترین انتظار زندگیم رو میکشیدم ........... روی صندلی رو به روی میز دکتر نشسته بودم و از شدت
استرس با پام روی زمین ضرب میزدم ........... دکتره هم با کمال خونسردی داشت آزمایش ها رو چک می کرد و گاهی اوقات هم چیزی می نوشت ........ به قطع می تونم بگم اگه یه خورده دیگه بیشتر این روند ادامه پیدا کنه جوری میزنم زیر گریه که خودم
هم نمی تونم اشکم رو بند بیارم ...........
دکتر: خب عزیزم هم خبر خوب دارم برات هم خبر....
ات :ببخشید اما من اصلا الان تحمل خبر بد رو ندارم لطفا اول خوب رو بگین.....( رسما بغضم داشت میترکید)
دکتر: عزیز دلم اصلا نگران نباش خدا رو شکر یه اتفاق خیلی خوبی که برات افتاده اینه که فقط قسمت های قابل ترمیم رحمت در اثر قرص آسیب دیده پس میتونی بعد از درمان و ترمیم کامل رحمت بچه دار بشی که در جمع پنج ماه هم طول نمیکشه
الان دیگه داشتم آروم و بی صدا اشک می ریختم اما این اشک دیگه از استرس و نگرانی نبود بلکه از شور شوق و خوشحالی بود
ات :بهترین خبر زندگیم رو بهم دادین( چشمام رو بستم گذاشتم کامل اشکام خالی بشن)
دکتر :عزیز دلم ........ مادر شدن بهترین حس دنیاست کاملا درکت میکنم
بعد از صحبت کردن با دکتر و فرایند درمان و تشکر کردن ازش از اتاق بیرون اومدم
با تهیونگی که روی صندلی رو به روی اتاق سرش رو بین دستاش گرفته و سمت زمین خم شده و با پاش روی زمین ضرب میزنه مواجه شدم با لبخند رفتم سمتش بدون اینکه متوجه حضورم بشه نشستم کنارش با دستام پشت کمرش رو نوازش کردم که سریع سرش رو بالا آورد و بهم خیره شد و منم با یه لبخند بزرگ به چشم هاش نگاه کردم با اینکه همین چند لحظه پیش اون نگاه پر از استرس دیده بودم اما وقتی متوجه حضورم شد همه ی اون استرس رو سریع مخفی کرد برای من این کل دنیا بود
ته چقدر دلم برای اینجوری از ته دل خندیدنات تنگ شده بود ...
𝐒𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝟐
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟐
(ات ويو)
سریع خودم رو جمع و جور کردم و لباسام رو درست کردم و از صندلی عقب ماشین پریدم صندلی جلو که تهیونگ از این حرکتم تک خنده ای زد
ته: بعد میگم فسقلی میگی نگو
ات: مگه چی کار کردم
ته:( رفتم جلو و پیشونیش رو بوسیدم)
ات: مرسییی (به حالت کیوت)
وقتی رسیدیم بیمارستان از شدت استرس دستام میلرزید و پاهام سست شده بود. ......... با حس دستی دور کمرم برگشتم که با نگاه عاشقانه تهیونگ مواجه شدم کمکم کرد تا رو به روی اتاق دکتر روی صندلی نشستم و خودش رفت سمت منشی و چند تا پوشه ازش گرفت و برگشت سمت من ..... کمکم کرد تا بلند شم
ته: بیا بریم خوشگلم .......
ات؛ وایسا تهیونگ
ته: جانم؟
ات: میشه تنها برم
ته: اگه اینجوری راحتی .... اره( اومد جلو و پیشونیم رو بوسید) دوست دارم
ات: منم دوست دارم
شاید بدترین انتظار زندگیم رو میکشیدم ........... روی صندلی رو به روی میز دکتر نشسته بودم و از شدت
استرس با پام روی زمین ضرب میزدم ........... دکتره هم با کمال خونسردی داشت آزمایش ها رو چک می کرد و گاهی اوقات هم چیزی می نوشت ........ به قطع می تونم بگم اگه یه خورده دیگه بیشتر این روند ادامه پیدا کنه جوری میزنم زیر گریه که خودم
هم نمی تونم اشکم رو بند بیارم ...........
دکتر: خب عزیزم هم خبر خوب دارم برات هم خبر....
ات :ببخشید اما من اصلا الان تحمل خبر بد رو ندارم لطفا اول خوب رو بگین.....( رسما بغضم داشت میترکید)
دکتر: عزیز دلم اصلا نگران نباش خدا رو شکر یه اتفاق خیلی خوبی که برات افتاده اینه که فقط قسمت های قابل ترمیم رحمت در اثر قرص آسیب دیده پس میتونی بعد از درمان و ترمیم کامل رحمت بچه دار بشی که در جمع پنج ماه هم طول نمیکشه
الان دیگه داشتم آروم و بی صدا اشک می ریختم اما این اشک دیگه از استرس و نگرانی نبود بلکه از شور شوق و خوشحالی بود
ات :بهترین خبر زندگیم رو بهم دادین( چشمام رو بستم گذاشتم کامل اشکام خالی بشن)
دکتر :عزیز دلم ........ مادر شدن بهترین حس دنیاست کاملا درکت میکنم
بعد از صحبت کردن با دکتر و فرایند درمان و تشکر کردن ازش از اتاق بیرون اومدم
با تهیونگی که روی صندلی رو به روی اتاق سرش رو بین دستاش گرفته و سمت زمین خم شده و با پاش روی زمین ضرب میزنه مواجه شدم با لبخند رفتم سمتش بدون اینکه متوجه حضورم بشه نشستم کنارش با دستام پشت کمرش رو نوازش کردم که سریع سرش رو بالا آورد و بهم خیره شد و منم با یه لبخند بزرگ به چشم هاش نگاه کردم با اینکه همین چند لحظه پیش اون نگاه پر از استرس دیده بودم اما وقتی متوجه حضورم شد همه ی اون استرس رو سریع مخفی کرد برای من این کل دنیا بود
ته چقدر دلم برای اینجوری از ته دل خندیدنات تنگ شده بود ...
۱۳.۵k
۰۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.