فیک زیبا پارت 1
ویو ات
واییی ی روز خسته کننده دیگه شروع شد🙂
امروز باید میرفتم ی مدرسه جدید... از چیزای جدید متنفرم
ولی باید تلاشمو میکردم بالاخره باید ی دوست پیدا کنم برا خودم
پرش زمانی وقتی رفت مدرسه
وقتی وارد مدسه شدم همه تعجب کرده بودن و صدای پچ پچاشونو میشنیدم
-واییی چه خوشگلهه
_وایی چشماش چه نازههه
&به نظرتون داخل کدوم کلاسه و.......
اهمیتی ندادم و رفتم دفتر مدیر .مدیر هم بعد ی کم زر زر کردن و گفتن قوانین منو برد کلاس
وارد شدم و خودمو (به سختی)معرفی کردم(چون ات خیلی خجالتیه)
استاد گفت میتونی پیش لیا بشینی
منم قبول کردم و نشستم پیشش
لیا:عمم..میگم میای باهم دوست بشیم اخه من هیچ دوستی ندارم
ات:عامم باشه قبوله
لیا"خنده"
ویو جونگکوک
خب خبر داده بودن امروز قراره ی دانش آموز ورودی بیاد
وقتی نشسیتیم سر کلاس مث همیشه دخترا داشتم برام عشوه میومدن که استاد اومد البته با ی دختر
خیلییی خوشگل بود مخصوصا چشماششششش
ولی زیاد خوشم نیومد ازش
پرش زمانی
ویو ات
زنگ تفریح خورد و اومدم با لیا سر میز که یهو دیدم 2تا پسر(تهیونگ و کوکی رو میگه) با چند تا دختر اومدن سر میزمون
یکی از دختر دست برد موهامو بکشه دستشو محکم گرفتم پیچ دادم(بچه ها ات وقتی بچه بوده کلاس رزمی میرفته)
بعد دختر رفت پیش یکی از اون پسرا با ناز و عشوع میگفت
♡اوهه اوپااا این دختره هرزه منو زدد😭
جونگوکوک: برای اینکه دختره فک کنم اسمش ات بود رو اذیت کنم گفتم
جونگکوک: حالا که رزمی کاری بیا با من در بیفت جوجهه
ات: اصابم از دستشون خورد بود برا همین قبول کردم
لیا: ات وایی دیوونع شدیی میخوای بای مافیا دعواا کنیی وای بخداا که روانیییی
ات: به من چه میخواد رئیس کل دنیا باشه نیاد اینطوری حرف میزدد
جونگوکوک: عه اینطوریه پسس
بعد لگد محکم به شکم ات زد و ات افتاد زمین
اتم پاشد از موهایه جونگکوک گرفت هی میکشید بعد یکی محکم زد تو سرش(دست بشکنه دلت میاد پسرمو بزنی گوزن کوهیی😭)
جونگکوک اعصابش خورد شد تا خواست اتو بزنه مدیر اومد
مدیر: جئون جونگکوک و پارک ات دفترررررر(دادد)
پرش زمانی
ات: عوضی آشغال به خاطر تویه سگ 5 روز اخراجی خوردممم(عوضی آشغال سگخودتی ****)
جونگکوک: منم 10 روز اخراجی خوردم چی میگی روانی بیچاره(با حرص و عصبانیتت سگییی)
ویو جونگکوک
وایی امروز اعصام خورد بودد الان اگه صد نفر جلوم بودن میکشتمشونن
هیچکس حق نداره با من اینطوری حرف بزنه بعد این نیم وجبی اومد موهای عزیزمو میکشهه
بزار ی بلایی سرش بیارم خودش آزوی مرگشو بکنه
ویو ات
واییی این جونگکوک بود اسمش فک کنم نهه اسمش توله سگ بود
این توله سگگ اومده برا من قلدری میکنهه
بزار ی بلایی سرش بیارم خودش آرزوی مرگشو بکنه(ات جان فعلا که بزرگ ترین مافیای دنیا میخواد بالا سرت بیار چی میگیی😂)
پرش زمانی به 2 هفته بعد
ویو ادمین
تو این دوهفته ی روز نبوده جونگکوک و ات سربسر هم نزارن یا نرن دفتر
ویو ات
داشتیم با لیا خاطره تعریف میکردیم و میخندیدیم که یهو.........
واییی ی روز خسته کننده دیگه شروع شد🙂
امروز باید میرفتم ی مدرسه جدید... از چیزای جدید متنفرم
ولی باید تلاشمو میکردم بالاخره باید ی دوست پیدا کنم برا خودم
پرش زمانی وقتی رفت مدرسه
وقتی وارد مدسه شدم همه تعجب کرده بودن و صدای پچ پچاشونو میشنیدم
-واییی چه خوشگلهه
_وایی چشماش چه نازههه
&به نظرتون داخل کدوم کلاسه و.......
اهمیتی ندادم و رفتم دفتر مدیر .مدیر هم بعد ی کم زر زر کردن و گفتن قوانین منو برد کلاس
وارد شدم و خودمو (به سختی)معرفی کردم(چون ات خیلی خجالتیه)
استاد گفت میتونی پیش لیا بشینی
منم قبول کردم و نشستم پیشش
لیا:عمم..میگم میای باهم دوست بشیم اخه من هیچ دوستی ندارم
ات:عامم باشه قبوله
لیا"خنده"
ویو جونگکوک
خب خبر داده بودن امروز قراره ی دانش آموز ورودی بیاد
وقتی نشسیتیم سر کلاس مث همیشه دخترا داشتم برام عشوه میومدن که استاد اومد البته با ی دختر
خیلییی خوشگل بود مخصوصا چشماششششش
ولی زیاد خوشم نیومد ازش
پرش زمانی
ویو ات
زنگ تفریح خورد و اومدم با لیا سر میز که یهو دیدم 2تا پسر(تهیونگ و کوکی رو میگه) با چند تا دختر اومدن سر میزمون
یکی از دختر دست برد موهامو بکشه دستشو محکم گرفتم پیچ دادم(بچه ها ات وقتی بچه بوده کلاس رزمی میرفته)
بعد دختر رفت پیش یکی از اون پسرا با ناز و عشوع میگفت
♡اوهه اوپااا این دختره هرزه منو زدد😭
جونگوکوک: برای اینکه دختره فک کنم اسمش ات بود رو اذیت کنم گفتم
جونگکوک: حالا که رزمی کاری بیا با من در بیفت جوجهه
ات: اصابم از دستشون خورد بود برا همین قبول کردم
لیا: ات وایی دیوونع شدیی میخوای بای مافیا دعواا کنیی وای بخداا که روانیییی
ات: به من چه میخواد رئیس کل دنیا باشه نیاد اینطوری حرف میزدد
جونگوکوک: عه اینطوریه پسس
بعد لگد محکم به شکم ات زد و ات افتاد زمین
اتم پاشد از موهایه جونگکوک گرفت هی میکشید بعد یکی محکم زد تو سرش(دست بشکنه دلت میاد پسرمو بزنی گوزن کوهیی😭)
جونگکوک اعصابش خورد شد تا خواست اتو بزنه مدیر اومد
مدیر: جئون جونگکوک و پارک ات دفترررررر(دادد)
پرش زمانی
ات: عوضی آشغال به خاطر تویه سگ 5 روز اخراجی خوردممم(عوضی آشغال سگخودتی ****)
جونگکوک: منم 10 روز اخراجی خوردم چی میگی روانی بیچاره(با حرص و عصبانیتت سگییی)
ویو جونگکوک
وایی امروز اعصام خورد بودد الان اگه صد نفر جلوم بودن میکشتمشونن
هیچکس حق نداره با من اینطوری حرف بزنه بعد این نیم وجبی اومد موهای عزیزمو میکشهه
بزار ی بلایی سرش بیارم خودش آزوی مرگشو بکنه
ویو ات
واییی این جونگکوک بود اسمش فک کنم نهه اسمش توله سگ بود
این توله سگگ اومده برا من قلدری میکنهه
بزار ی بلایی سرش بیارم خودش آرزوی مرگشو بکنه(ات جان فعلا که بزرگ ترین مافیای دنیا میخواد بالا سرت بیار چی میگیی😂)
پرش زمانی به 2 هفته بعد
ویو ادمین
تو این دوهفته ی روز نبوده جونگکوک و ات سربسر هم نزارن یا نرن دفتر
ویو ات
داشتیم با لیا خاطره تعریف میکردیم و میخندیدیم که یهو.........
۲.۹k
۲۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.