معرفی فیک
معرفی فیک
p/1
مین یونگی : رئیس یه شرکت هُلدینگ بزرگ ترین و موفق ترین شرکت هلدینگ تو کره است با مرگ یکی از کله گنده های شرکت تصمیم میگیره ا.ت رو جایگزین اون کنه
مین ا.ت : یکی از فامیل های دور یونگی میشه و وقتی خبر مرگ کله گندهی هلدینگ رو میشنوه از هلند به کره برمیگرده تا جایگزین همون فرد بشه
مین هایلی : خواهر کوچیکهی ا.ت میشه که به همراه ا.ت به کره برمیگرده
شایلین : دوست ا.ت و یونگی میشه هر دفعه که افتادن تو چاه شایلین دستشون رو گرفته
لارا : از وقتی چشم به این دنیا باز کرده درحال رقابت با خانوادهی مین بوده خلاصه مثل هیتر ها فشاریه
خبخبخب بریم سراغ خود داستان
ا.ت : آخآخ کمرم شکست انقدر که دولا نشستم کاش میشد صندلیارو تبدیل به تخت کرد
هایلی : انقدر غر نزن ا.ت ببین فقط این یه چمدون مال منه بقیش ماله خودته خودت میاری
ا.ت : حالا کی گفته تو بیاری
شایلین : سلام بچه ها خوش برگشتین بریم که کلی کار داریم مخصوصاً تو ا.ت فکر کنم وقت سر خاروندن هم نداشته باشی
هایلی : اوه اوه قراره پدرت دربیاد
شایلین : اتفاقاً هایلی کار تو از همه خسته کننده تره
ا.ت : یس هایلی قراره تا اینجا (👈👤) بری تو کار
هایلی : مسخره ... شایلین کار من چیه
شایلین : تو باید هر تصمیمی که تو هلدینگ گرفته میشه رو برسی کنی تا مشکلی پیش نیاد
ا.ت : باز از کار من راحت تره باید بری این بری اون کشور با فلان مدیر عامل معامله کنی با فلان مدیر عامل قرارداد ببندی اووووو هزار تا چیز دیگه
شایلین : الان بحث سر اینه که کار کی سخت تره بریم دیگه دیر شد
ا.ت : هایلی بدو بیا ما رفتیم
هایلی : تو اول خودتو جمع کن نمیخواد به فکر من باشی
پرش به داخل شرکت
خدمتکار : جناب مین میهمانان شما تشریف اوردن
یونگی : بگو بیان تو درضمن اونا قراره اینجا استخدام بشن درست نیست بهشون بگی مهمان
خدمتکار: چشم
یونگی : صبرکن صبرکن پس شایلین ؟!
خدمتکار : فکر نکنم بیان ایشونو ندیدم
شایلین : کی گفته .... ا.ت کیفتو بگیر کمرم شکست کی گفته شایلین نمیاد
ا.ت : سلام چه خبر سرت با شرکت گرنه دیگه یادی از ما نمیکنی
یونگی : مگه تو این همه وقت یه خبر از من گرفتی ... هایلی کجاست ؟
ا.ت : میشناسیش که همیشهی خدا دستشوییه
یونگی : بزار بیاد ببینم چه قدی شده آخرین باری که دیدمش تو قنداق بود
ا.ت : الانش هم خیلی دیدن نداره غر غرو تر شده
هایلی : ا.ت بیا این درو وا کن دستام پره
یونگی : بشین خدمتکار باز میکنه
هایلی : سلام خوبی خوشی چه کارا میکنی
یونگی : هایلی خودتی چقدر بزرگ شدی ببینم از پس کارای شرکت بر میای
هایلی : من از پس کارای خودمم برنمیام
یونگی : دیگه اینجا باید سعیتو بکنی
ا.ت راستی انقدر (🖑🖐) خبر برات دارم از لارا هایلی دیشب
بریم پارت بعدی
p/1
مین یونگی : رئیس یه شرکت هُلدینگ بزرگ ترین و موفق ترین شرکت هلدینگ تو کره است با مرگ یکی از کله گنده های شرکت تصمیم میگیره ا.ت رو جایگزین اون کنه
مین ا.ت : یکی از فامیل های دور یونگی میشه و وقتی خبر مرگ کله گندهی هلدینگ رو میشنوه از هلند به کره برمیگرده تا جایگزین همون فرد بشه
مین هایلی : خواهر کوچیکهی ا.ت میشه که به همراه ا.ت به کره برمیگرده
شایلین : دوست ا.ت و یونگی میشه هر دفعه که افتادن تو چاه شایلین دستشون رو گرفته
لارا : از وقتی چشم به این دنیا باز کرده درحال رقابت با خانوادهی مین بوده خلاصه مثل هیتر ها فشاریه
خبخبخب بریم سراغ خود داستان
ا.ت : آخآخ کمرم شکست انقدر که دولا نشستم کاش میشد صندلیارو تبدیل به تخت کرد
هایلی : انقدر غر نزن ا.ت ببین فقط این یه چمدون مال منه بقیش ماله خودته خودت میاری
ا.ت : حالا کی گفته تو بیاری
شایلین : سلام بچه ها خوش برگشتین بریم که کلی کار داریم مخصوصاً تو ا.ت فکر کنم وقت سر خاروندن هم نداشته باشی
هایلی : اوه اوه قراره پدرت دربیاد
شایلین : اتفاقاً هایلی کار تو از همه خسته کننده تره
ا.ت : یس هایلی قراره تا اینجا (👈👤) بری تو کار
هایلی : مسخره ... شایلین کار من چیه
شایلین : تو باید هر تصمیمی که تو هلدینگ گرفته میشه رو برسی کنی تا مشکلی پیش نیاد
ا.ت : باز از کار من راحت تره باید بری این بری اون کشور با فلان مدیر عامل معامله کنی با فلان مدیر عامل قرارداد ببندی اووووو هزار تا چیز دیگه
شایلین : الان بحث سر اینه که کار کی سخت تره بریم دیگه دیر شد
ا.ت : هایلی بدو بیا ما رفتیم
هایلی : تو اول خودتو جمع کن نمیخواد به فکر من باشی
پرش به داخل شرکت
خدمتکار : جناب مین میهمانان شما تشریف اوردن
یونگی : بگو بیان تو درضمن اونا قراره اینجا استخدام بشن درست نیست بهشون بگی مهمان
خدمتکار: چشم
یونگی : صبرکن صبرکن پس شایلین ؟!
خدمتکار : فکر نکنم بیان ایشونو ندیدم
شایلین : کی گفته .... ا.ت کیفتو بگیر کمرم شکست کی گفته شایلین نمیاد
ا.ت : سلام چه خبر سرت با شرکت گرنه دیگه یادی از ما نمیکنی
یونگی : مگه تو این همه وقت یه خبر از من گرفتی ... هایلی کجاست ؟
ا.ت : میشناسیش که همیشهی خدا دستشوییه
یونگی : بزار بیاد ببینم چه قدی شده آخرین باری که دیدمش تو قنداق بود
ا.ت : الانش هم خیلی دیدن نداره غر غرو تر شده
هایلی : ا.ت بیا این درو وا کن دستام پره
یونگی : بشین خدمتکار باز میکنه
هایلی : سلام خوبی خوشی چه کارا میکنی
یونگی : هایلی خودتی چقدر بزرگ شدی ببینم از پس کارای شرکت بر میای
هایلی : من از پس کارای خودمم برنمیام
یونگی : دیگه اینجا باید سعیتو بکنی
ا.ت راستی انقدر (🖑🖐) خبر برات دارم از لارا هایلی دیشب
بریم پارت بعدی
۲.۰k
۱۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.