پارت پنج یا اخر
ی:من میون رو میخوام
ن:یعنی چی؟؟؟
ی:یعنی میخوام بکشمش ....مثل کاری که با برادرم کرد...فرقش اینجاست اون باچاقو من با تفنگ
ن:نهههه. من نمیزارمممم(داد)
ی:اوکی پس خودتو میکشم
م:نهه. منو بکش
ن:چی داری میگی(عصبی)
م:خواهش میکنم....من نمیخوام تو بمیری...میخوام زندگی کنی...و خواسته منو برام عملی کنی(بغض)
ن:من نمیتونم(گریه و داد)
م:لطفا....خواهش میکنم
م:میخوام قبل مرگم بغلش کنم
یارو دستاشونو باز کرد و میون و نامجون همدیگرو بغل کردن چند دقیقه گذشت که یارو یه تیر خالی کرد تو سر میون....نامجون خیلی اروم میون رو روی زمین خوابوند و بوسه ای به دستاش زد
ن:خوب بخوابی فرشته من(بغض و گریه)
الان دوماه از اون اتفاق میگذره و زندگی میون شده عادت نامجون
هرروز میره کنار دریا و نقاشی میکشه....گاهی وقتا هم باخودش حرف میزنه و میخنده...فکر میکنه میون پیششه و میشنوه....یه تابلو کشیده از چهره میون...و هرروز اتفاقاتی که افتاده رو براش تعریف میکنه...شبا موقع خواب بالشتشو بغل میکنه فکر میکنه میون کنارشه.... نفس های نامجون به خاطر این هنوز قطع نشده که با خاطرات زندگی میکنه....اون یه روانی متحرک شده...روانی که از درد عشق دیوانه شده
نامجون به خواسته میون عمل کرد و یه گالری باز کرد ... تابلو های خودش و میون رو گذاشت اونجا....و اسم گالری رو گذاشت«نقاش دریا»
ن:یعنی چی؟؟؟
ی:یعنی میخوام بکشمش ....مثل کاری که با برادرم کرد...فرقش اینجاست اون باچاقو من با تفنگ
ن:نهههه. من نمیزارمممم(داد)
ی:اوکی پس خودتو میکشم
م:نهه. منو بکش
ن:چی داری میگی(عصبی)
م:خواهش میکنم....من نمیخوام تو بمیری...میخوام زندگی کنی...و خواسته منو برام عملی کنی(بغض)
ن:من نمیتونم(گریه و داد)
م:لطفا....خواهش میکنم
م:میخوام قبل مرگم بغلش کنم
یارو دستاشونو باز کرد و میون و نامجون همدیگرو بغل کردن چند دقیقه گذشت که یارو یه تیر خالی کرد تو سر میون....نامجون خیلی اروم میون رو روی زمین خوابوند و بوسه ای به دستاش زد
ن:خوب بخوابی فرشته من(بغض و گریه)
الان دوماه از اون اتفاق میگذره و زندگی میون شده عادت نامجون
هرروز میره کنار دریا و نقاشی میکشه....گاهی وقتا هم باخودش حرف میزنه و میخنده...فکر میکنه میون پیششه و میشنوه....یه تابلو کشیده از چهره میون...و هرروز اتفاقاتی که افتاده رو براش تعریف میکنه...شبا موقع خواب بالشتشو بغل میکنه فکر میکنه میون کنارشه.... نفس های نامجون به خاطر این هنوز قطع نشده که با خاطرات زندگی میکنه....اون یه روانی متحرک شده...روانی که از درد عشق دیوانه شده
نامجون به خواسته میون عمل کرد و یه گالری باز کرد ... تابلو های خودش و میون رو گذاشت اونجا....و اسم گالری رو گذاشت«نقاش دریا»
۱۸.۸k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.