• همه صدمه می بینند 🥀✨️
• همه صدمه می بینند 🥀✨️
پارت (۱۲)
ویو کوک : رفته بودم خونه ا.ت روی تخت خواب بود ..... توی هال بودم اعصابم خورد بود کوک: مینسک عوضی با چه جرعتی میگی ا.ت مال منه و پوزخندی زد .... دید ا.ت اومد بیرون از اتاق و تعجب زده به کوک نگاه کرد کوک سریع بلند شد رفت سمتش دستاش و گرفت و بهش نزدیک شد و گفت : ا.ت حالت خوبه ؟؟ آسیبی که ندیدی هااا؟؟ و با دستش صورت ا.ت رو چپ راست میکرد که ببینه حال ا.ت خوبه یا نه ... ا.ت دستش و از دست کوک آورد بیرون و رفت عقب کوک متعجب بهش نگاه کرد و گفت : چی شده ا.ت ؟؟؟ و چند قدم رفت سمتش ا.ت با بغض توی چشماش به کوک خیره شد ... و گفت چرا بخاطر من با اون عوضی دعوا کردی؟؟؟ و رفت جلو و دستای سرد و بی جونش رو روی دو طرفه صورت کوک گزاشت .... و گفت ببین چی کار کردی و قطره ی اشکش از روی صورتش سر خورد .... و ادامه داد ببین کوک ببین اه ببین با صورتت چیکار کردییییی... ( داد) کوک : دست ا.ت و از روی صورتش با دستای گرمش برداشت و با لبخندی که کلی حرف داخلش بود گفت : ا.ت تو نگران منی مم..من فکر کردم چیزی شده ... که ازم دور شدی .. تو نگران من شدی قشنگم بیا بقلم ببینم و ا.ت و داخل بقلش انداخت ا.ت : آروم آروم اشک میریخت و می گفت : این غیرتت یروزی کار دستت میده ... حالا ببین کی گفتممم... و با ضربه های آرومی به سینه جونگ کوک میزد و می گفت میشه انقدر حسودی نکنییییی ... ببین با خودت چیکارررر کردییی اوففففف و از بغل کوک بیرون اومد و اشکاشو پاک کرد و گفت : ببین دستاتو زخم شدههه ببین اوفففف دست کوک و کشید و بردش نشوندش روی مبل و رفت توی آشپزخانه و کمک های اولیه رو آورد که تلفن خونه زنگ خورد ....
پارت (۱۲)
ویو کوک : رفته بودم خونه ا.ت روی تخت خواب بود ..... توی هال بودم اعصابم خورد بود کوک: مینسک عوضی با چه جرعتی میگی ا.ت مال منه و پوزخندی زد .... دید ا.ت اومد بیرون از اتاق و تعجب زده به کوک نگاه کرد کوک سریع بلند شد رفت سمتش دستاش و گرفت و بهش نزدیک شد و گفت : ا.ت حالت خوبه ؟؟ آسیبی که ندیدی هااا؟؟ و با دستش صورت ا.ت رو چپ راست میکرد که ببینه حال ا.ت خوبه یا نه ... ا.ت دستش و از دست کوک آورد بیرون و رفت عقب کوک متعجب بهش نگاه کرد و گفت : چی شده ا.ت ؟؟؟ و چند قدم رفت سمتش ا.ت با بغض توی چشماش به کوک خیره شد ... و گفت چرا بخاطر من با اون عوضی دعوا کردی؟؟؟ و رفت جلو و دستای سرد و بی جونش رو روی دو طرفه صورت کوک گزاشت .... و گفت ببین چی کار کردی و قطره ی اشکش از روی صورتش سر خورد .... و ادامه داد ببین کوک ببین اه ببین با صورتت چیکار کردییییی... ( داد) کوک : دست ا.ت و از روی صورتش با دستای گرمش برداشت و با لبخندی که کلی حرف داخلش بود گفت : ا.ت تو نگران منی مم..من فکر کردم چیزی شده ... که ازم دور شدی .. تو نگران من شدی قشنگم بیا بقلم ببینم و ا.ت و داخل بقلش انداخت ا.ت : آروم آروم اشک میریخت و می گفت : این غیرتت یروزی کار دستت میده ... حالا ببین کی گفتممم... و با ضربه های آرومی به سینه جونگ کوک میزد و می گفت میشه انقدر حسودی نکنییییی ... ببین با خودت چیکارررر کردییی اوففففف و از بغل کوک بیرون اومد و اشکاشو پاک کرد و گفت : ببین دستاتو زخم شدههه ببین اوفففف دست کوک و کشید و بردش نشوندش روی مبل و رفت توی آشپزخانه و کمک های اولیه رو آورد که تلفن خونه زنگ خورد ....
۹۱۷
۰۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.