عشق یه احساسه
پارت:۱
گیسو:
با تقه ای که به در خورد پرونده رو بستم و با بفرماییدم اجازه ورود دادم
ویدا بود
پاکتی روی میز گذاشت و گفت:
×بفرما خانم معشوقه پویا جونت دعوتت کرده
با تعجب گفتم:
_پویا؟
به پاکت اشاره کرد و گفت:
×فرداشب مهمونی گرفته تو هم دعوتی
_کجا؟
×خونه اش
_انگار خیلی ازش خوشم میاد منم دعوت کرده
×چرا دست از سر این کارات بر نمیداری؟اگه اتفاقی واست بیفته چی؟
_هیچی نمیشه نگران نباش
×تو همیشه بگو هیچ اتفاقی نمیفته
_اگه از خودم مطمئن نبودم نمیگفتم
دو سه تا پرونده ای که رو میز بود رو گذاشتم تو کمد
_تو هم اینقدر نگران نباش و به درس خوندنت توجه کن
بدون حرف دیگه ای از اتاق خارج شدم
ویدا بهترین دوست من بود که مثل خواهرم بود و پیش من زندگی میکرد
من ویدا رو از دبیرستان میشناسم و به هیچ کس بجز اون اعتماد ندارم
گیسو:
با تقه ای که به در خورد پرونده رو بستم و با بفرماییدم اجازه ورود دادم
ویدا بود
پاکتی روی میز گذاشت و گفت:
×بفرما خانم معشوقه پویا جونت دعوتت کرده
با تعجب گفتم:
_پویا؟
به پاکت اشاره کرد و گفت:
×فرداشب مهمونی گرفته تو هم دعوتی
_کجا؟
×خونه اش
_انگار خیلی ازش خوشم میاد منم دعوت کرده
×چرا دست از سر این کارات بر نمیداری؟اگه اتفاقی واست بیفته چی؟
_هیچی نمیشه نگران نباش
×تو همیشه بگو هیچ اتفاقی نمیفته
_اگه از خودم مطمئن نبودم نمیگفتم
دو سه تا پرونده ای که رو میز بود رو گذاشتم تو کمد
_تو هم اینقدر نگران نباش و به درس خوندنت توجه کن
بدون حرف دیگه ای از اتاق خارج شدم
ویدا بهترین دوست من بود که مثل خواهرم بود و پیش من زندگی میکرد
من ویدا رو از دبیرستان میشناسم و به هیچ کس بجز اون اعتماد ندارم
۱.۴k
۱۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.