موسیقی عشق P11
ویو کوک
از بیمارستان اومدیم بیرون....رفتیم سمت ماشین که دیدم ته هم داره باهامون میاد...
کوک:اهم..اهممم....اممم..رز تو برو تو ماشین الان میام
رز:اوکی
رو کردم به تهیونگ
کوک:داداش مگه تو خودت ماشین نداری؟
ته:چرا ولی دادم یکی از بادیگاردا بردش...چون مدلش بالا بود گفتم شاید رز شک کنه بهمون
کوک:اولا که خانم رز....دوما شما تشریف میبرید تاکسی میگیرید
ته:نچ....من با شما میام که خدایی نکرده بلایی سر دختر مردم نیاری
کوک:مثلا من چه بلایی سرش میارم
ته:خودت بهتر میدونی(لبخند شیطانی زد و ابروهاشو چند بار بالا پایین کرد)
سریع رفت سوار ماشین شد...
کوک:اییششش....خدا بگم چیکارت نکنه ته....هوففف
رفتم سوار ماشین شدم
کوک:ببخشید بابت تاخیر
رز:نه مشکلی نیست(لبخند)
نمیدونم ولی احساس میکنم کم کم با نگاه کردن بهش دیگه باید عینک آفتابی بزنم....اون یه الهه ی نورانیه
ته:اهم.اهم...کوک نمی خوای راه بیوفتی؟
سریع از تو فکر اومدم بیرون
ادمین:(توجه داشته باشید...کوک رانندست...رز هم جلو...ته هم پشت نشسته ولی بین دوتا صندلیه جوری که کلش از بین دوتا صندلی جلوعه.....هوففف دیگه نمیدونم چطور توصیف کنممم🤌😂)
پشت چراغ قرمز بودیم که رز گفت
رز:صبحونه که قسمت نشد درست بخوریم....اگر موفقید ناهار با من...میخوام یه غذای ایرانی درست کنم
ته:جدیییی؟منم گشنمهه
کوک:ته کسی تو رو دعوت نکرد(از تو ایینه پوکر فیس و ترسناک نگاه کرد)
رز:نههه...اصلا عیبی نداره شما هم مهمون من....فقط اگر زحمتی نیست قبلا از رفتن به خونه میشه دم سوپر مارکت وایستید تا من برم یه سری مواد اولیه بگیرم؟
کوک:بله حتما چه زحتمی....تازه مواد اولیه تون هم به حساب من
رز:نهههه نمیشههه
کوک:چرا نمیشه؟اصلا همین که گفتم
که صدای بوق ماشینای پشت سرمون در اومد
کوک:اوه...فک کنم چراق سبز شده بود....متوجه نشدم
ته: نبایدم متوجه بشی وقتی غرق حرف زدن از بخشندگی هات از سر عاشقی هستی....یه بار تو عمرم همچین پیشنهادی به من نداد...(زیر لب و آروم با خودش میگه)
کوک:چیزی داری می گی ته؟
ته:هه هه....نه اصلا داشتم براتون دعا میکردم...حیحیییحح
کوک:چه دعایی؟
ته:دعایه خوووببب....خیلیم خوببب....منجر به خوشبختی و عاقبت بخیری دوتاییتون میشه
تا ته اون حرفو زد رز گونه هاش گل اونداخت....فک کنم منظور ته رو فهمیده بود....چشماش گرد شده بود
ویو رز
تا تهیونگ اون حرفو زر فهمیدم منظورش از عاقبت بخیری چیه....واااییی نهههه....دوباره لپام داغ شدهههه....این دفعه از سر خجالت بود و کمی هم عش....نههههه اصلااااا.....تو خودت خوب میدونی عشق چه تاوانایی داره....زندگی به اضای(درسته؟😀)تک تک لحظات خوشت ازت انتقام میگره و همشو تو دلت کوفت و زهر مار میکنه...
کوک:ته اتفاقا همین چند روز پیش منم داشتم برای عاقبت بخیریت دعا میکردم که یه وقت سینگل به گور نشی....یه خانواده ی خووووببب....با ده تا بچههه
ته:چه خبرتههه....لطفا دیگه دست از دعا کردن برای من بردار....من خودم به موقش میرم کلیسا و برا خودم دعا میکنم
رز:درسته....شما کلیسا دارید....
کوک:پس شما چی دارید؟
رز:ما به جاش مسجد داریم....ولی خب من معمولا برای دعا کردن به اونجا نمیرم....معتقدم که هر جا هم که باشم خدا صدا مو میشنوه
کوک:اهوومم....صحیح....خوب رسیدیم
ویو کوک
ته:خوب پس کوک مهمون توییم دیگه؟نه؟
کوک:هووییی جمع نبند بیا اینجا ببینممم
که سریع رفت دنبال رز
کوک:هییعع خداا
پرش زمانی به آپارتمان
توی آسانسور بودیم
کوک:ته..تو نمیخوای بری خونت
ته:نههه..میخوام دسپخت رز ....اوه ببخشید....خانم رز رو بچشممم(خنده)
کوک:ایشش
رز:رسیدیم....
از آسانسور اومدیم بیرون
رز:من....خوب....چیزه
کوک:چی شده؟(نگران)
رز:صفحه ی اجاق گازم شکسته و خووبب....یادم رفته بود
کوک:عیبی نداره بیا از اجاق گاز خونه ی من استفاده کن
ته چشماش چهار تا شد....اومد دم گوشم
ته:داداششش....میفهمی چی داری میگی؟...توی این ۲۷ سال رفاقت رو یه بارم نزاشتی سمت آشپزخونتم برم بعد حالا تو..(آروومم)
کوک:شییششش..ساکت(اروووم)خیل خوب...بریم
رز:بله
خوب
خوب
خوب
شرط:
لایک:10
کامنت:5
چون با خودم فک کردم اگر بگم بیست لایک تا سال بعد باید منتظر پارت بعد بمونید اونم بعید بدونم.....
اصلا من دارم با کی حرف می زنم؟
چرا حمایت نمی کنید؟
لایک پلیییز❤🔪
از بیمارستان اومدیم بیرون....رفتیم سمت ماشین که دیدم ته هم داره باهامون میاد...
کوک:اهم..اهممم....اممم..رز تو برو تو ماشین الان میام
رز:اوکی
رو کردم به تهیونگ
کوک:داداش مگه تو خودت ماشین نداری؟
ته:چرا ولی دادم یکی از بادیگاردا بردش...چون مدلش بالا بود گفتم شاید رز شک کنه بهمون
کوک:اولا که خانم رز....دوما شما تشریف میبرید تاکسی میگیرید
ته:نچ....من با شما میام که خدایی نکرده بلایی سر دختر مردم نیاری
کوک:مثلا من چه بلایی سرش میارم
ته:خودت بهتر میدونی(لبخند شیطانی زد و ابروهاشو چند بار بالا پایین کرد)
سریع رفت سوار ماشین شد...
کوک:اییششش....خدا بگم چیکارت نکنه ته....هوففف
رفتم سوار ماشین شدم
کوک:ببخشید بابت تاخیر
رز:نه مشکلی نیست(لبخند)
نمیدونم ولی احساس میکنم کم کم با نگاه کردن بهش دیگه باید عینک آفتابی بزنم....اون یه الهه ی نورانیه
ته:اهم.اهم...کوک نمی خوای راه بیوفتی؟
سریع از تو فکر اومدم بیرون
ادمین:(توجه داشته باشید...کوک رانندست...رز هم جلو...ته هم پشت نشسته ولی بین دوتا صندلیه جوری که کلش از بین دوتا صندلی جلوعه.....هوففف دیگه نمیدونم چطور توصیف کنممم🤌😂)
پشت چراغ قرمز بودیم که رز گفت
رز:صبحونه که قسمت نشد درست بخوریم....اگر موفقید ناهار با من...میخوام یه غذای ایرانی درست کنم
ته:جدیییی؟منم گشنمهه
کوک:ته کسی تو رو دعوت نکرد(از تو ایینه پوکر فیس و ترسناک نگاه کرد)
رز:نههه...اصلا عیبی نداره شما هم مهمون من....فقط اگر زحمتی نیست قبلا از رفتن به خونه میشه دم سوپر مارکت وایستید تا من برم یه سری مواد اولیه بگیرم؟
کوک:بله حتما چه زحتمی....تازه مواد اولیه تون هم به حساب من
رز:نهههه نمیشههه
کوک:چرا نمیشه؟اصلا همین که گفتم
که صدای بوق ماشینای پشت سرمون در اومد
کوک:اوه...فک کنم چراق سبز شده بود....متوجه نشدم
ته: نبایدم متوجه بشی وقتی غرق حرف زدن از بخشندگی هات از سر عاشقی هستی....یه بار تو عمرم همچین پیشنهادی به من نداد...(زیر لب و آروم با خودش میگه)
کوک:چیزی داری می گی ته؟
ته:هه هه....نه اصلا داشتم براتون دعا میکردم...حیحیییحح
کوک:چه دعایی؟
ته:دعایه خوووببب....خیلیم خوببب....منجر به خوشبختی و عاقبت بخیری دوتاییتون میشه
تا ته اون حرفو زد رز گونه هاش گل اونداخت....فک کنم منظور ته رو فهمیده بود....چشماش گرد شده بود
ویو رز
تا تهیونگ اون حرفو زر فهمیدم منظورش از عاقبت بخیری چیه....واااییی نهههه....دوباره لپام داغ شدهههه....این دفعه از سر خجالت بود و کمی هم عش....نههههه اصلااااا.....تو خودت خوب میدونی عشق چه تاوانایی داره....زندگی به اضای(درسته؟😀)تک تک لحظات خوشت ازت انتقام میگره و همشو تو دلت کوفت و زهر مار میکنه...
کوک:ته اتفاقا همین چند روز پیش منم داشتم برای عاقبت بخیریت دعا میکردم که یه وقت سینگل به گور نشی....یه خانواده ی خووووببب....با ده تا بچههه
ته:چه خبرتههه....لطفا دیگه دست از دعا کردن برای من بردار....من خودم به موقش میرم کلیسا و برا خودم دعا میکنم
رز:درسته....شما کلیسا دارید....
کوک:پس شما چی دارید؟
رز:ما به جاش مسجد داریم....ولی خب من معمولا برای دعا کردن به اونجا نمیرم....معتقدم که هر جا هم که باشم خدا صدا مو میشنوه
کوک:اهوومم....صحیح....خوب رسیدیم
ویو کوک
ته:خوب پس کوک مهمون توییم دیگه؟نه؟
کوک:هووییی جمع نبند بیا اینجا ببینممم
که سریع رفت دنبال رز
کوک:هییعع خداا
پرش زمانی به آپارتمان
توی آسانسور بودیم
کوک:ته..تو نمیخوای بری خونت
ته:نههه..میخوام دسپخت رز ....اوه ببخشید....خانم رز رو بچشممم(خنده)
کوک:ایشش
رز:رسیدیم....
از آسانسور اومدیم بیرون
رز:من....خوب....چیزه
کوک:چی شده؟(نگران)
رز:صفحه ی اجاق گازم شکسته و خووبب....یادم رفته بود
کوک:عیبی نداره بیا از اجاق گاز خونه ی من استفاده کن
ته چشماش چهار تا شد....اومد دم گوشم
ته:داداششش....میفهمی چی داری میگی؟...توی این ۲۷ سال رفاقت رو یه بارم نزاشتی سمت آشپزخونتم برم بعد حالا تو..(آروومم)
کوک:شییششش..ساکت(اروووم)خیل خوب...بریم
رز:بله
خوب
خوب
خوب
شرط:
لایک:10
کامنت:5
چون با خودم فک کردم اگر بگم بیست لایک تا سال بعد باید منتظر پارت بعد بمونید اونم بعید بدونم.....
اصلا من دارم با کی حرف می زنم؟
چرا حمایت نمی کنید؟
لایک پلیییز❤🔪
۴.۱k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.