از من کدبانو در نمی آید.. .!
از من کدبانو در نمی آید ..
این را در کمال پر رویی همه جا عنوان کرده ام
به جرأت و اعتراف می کنم بدون اغراق !
من همانی ام که سقف آشپزخانه را پر کرده از کنسرو های ترکانده ،
چون بلد نبوده پای اجاق بایستد و رفته دنبال دلخوشی هایش ..
من همانی ام که گاهی لحاف و بالشش را هنوز جمع نکرده ،
لیوان چای و بساط صبحانه اش هنوز پهن است
و
توی بازار شام خودساخته اش لم داده و دارد
در کمال پررویی کتاب می خواند ..
من همانی ام که بوی غذای ته گرفته اش
تمام محله را برداشته
و
او وقیحانه پا را روی پا انداخته و دارد فیلم
می بیند و در نهایت هیجان ، تخمه می شکند ..
من همانی ام که از هر ده لباسی که اتو کرده ،
سه تا را سوزانده ،
دوتا را نیمه سوز کرده و پنج تا را از خطر
سوختگی نجات داده ..
اما آنقدر بلدم که چای بریزم ،
کنارت بنشینم و آنقدر بگویم و شیطنت کنم که
نفهمی ثانیه ها چطور می گذرند !
اما آنقدر حرف های خوب و موضوعات عجیب
برای گفتن دارم که ساعت ها ساکت بنشینی و
گوش کنی و کنارم چیزهای تازه ای بلد شوی !
هرکس آمده تا گوشه ای از کار را بگیرد ،
من گوشه ی شیطنت و کنجکاوی اش را گرفته ام ..
گوشه ی کدبانوگری اش بماند برای دیگران !
من را اصولاً برای شیطنت آفریده اند ..
همانطور که خیلی ها را برای کدبانو شدن ؛
من مدام دنبال دلخوشی می گردم ..
مابین جزئیات ، توی فیلم ها ، قاطی طعم چای ،
لای کتاب ها و..
من حواسم گاهی پرت می شود و یادم می رود داشتم چه کار می کردم ،
یادم می رود و غذا می سوزد ،
یادم می رود و تن ماهی می ترکد ،
یادم می رود و شیر سر می رود ،
یادم می رود و اهمیتی نمی دهم که چرا یادم رفت ..
چون برای یادم رفته ها دلیل دارم و دلایلی که دارم را دوست دارم !
من همیشه دنبال هیجان و دلخوشی می گردم و همیشه و
هرکجا که باشم آن ها را پیدا می کنم ..
برای من ، دلخوشی بهتر است از
غذای نسوخته و تن ماهی نترکیده و اتاق مرتب
دل که خوش باشد ،
غذا ، سوخته اش هم می چسبد
و می شود توی به هم ریختگی اتاق هم خوشبخت بود و بهترین احساس دنیا را داشت !
می شود همیشه پا را روی پا انداخت ،
فیلم های تازه دید و کتاب های تازه خواند
اگر غذا هم سوخت ،
« فدای سر قانون بقای انرژی »
همه که نیامده اند کدبانو باشند .. 💛
این را در کمال پر رویی همه جا عنوان کرده ام
به جرأت و اعتراف می کنم بدون اغراق !
من همانی ام که سقف آشپزخانه را پر کرده از کنسرو های ترکانده ،
چون بلد نبوده پای اجاق بایستد و رفته دنبال دلخوشی هایش ..
من همانی ام که گاهی لحاف و بالشش را هنوز جمع نکرده ،
لیوان چای و بساط صبحانه اش هنوز پهن است
و
توی بازار شام خودساخته اش لم داده و دارد
در کمال پررویی کتاب می خواند ..
من همانی ام که بوی غذای ته گرفته اش
تمام محله را برداشته
و
او وقیحانه پا را روی پا انداخته و دارد فیلم
می بیند و در نهایت هیجان ، تخمه می شکند ..
من همانی ام که از هر ده لباسی که اتو کرده ،
سه تا را سوزانده ،
دوتا را نیمه سوز کرده و پنج تا را از خطر
سوختگی نجات داده ..
اما آنقدر بلدم که چای بریزم ،
کنارت بنشینم و آنقدر بگویم و شیطنت کنم که
نفهمی ثانیه ها چطور می گذرند !
اما آنقدر حرف های خوب و موضوعات عجیب
برای گفتن دارم که ساعت ها ساکت بنشینی و
گوش کنی و کنارم چیزهای تازه ای بلد شوی !
هرکس آمده تا گوشه ای از کار را بگیرد ،
من گوشه ی شیطنت و کنجکاوی اش را گرفته ام ..
گوشه ی کدبانوگری اش بماند برای دیگران !
من را اصولاً برای شیطنت آفریده اند ..
همانطور که خیلی ها را برای کدبانو شدن ؛
من مدام دنبال دلخوشی می گردم ..
مابین جزئیات ، توی فیلم ها ، قاطی طعم چای ،
لای کتاب ها و..
من حواسم گاهی پرت می شود و یادم می رود داشتم چه کار می کردم ،
یادم می رود و غذا می سوزد ،
یادم می رود و تن ماهی می ترکد ،
یادم می رود و شیر سر می رود ،
یادم می رود و اهمیتی نمی دهم که چرا یادم رفت ..
چون برای یادم رفته ها دلیل دارم و دلایلی که دارم را دوست دارم !
من همیشه دنبال هیجان و دلخوشی می گردم و همیشه و
هرکجا که باشم آن ها را پیدا می کنم ..
برای من ، دلخوشی بهتر است از
غذای نسوخته و تن ماهی نترکیده و اتاق مرتب
دل که خوش باشد ،
غذا ، سوخته اش هم می چسبد
و می شود توی به هم ریختگی اتاق هم خوشبخت بود و بهترین احساس دنیا را داشت !
می شود همیشه پا را روی پا انداخت ،
فیلم های تازه دید و کتاب های تازه خواند
اگر غذا هم سوخت ،
« فدای سر قانون بقای انرژی »
همه که نیامده اند کدبانو باشند .. 💛
۲۰.۷k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲