hyunho
هیونهو(درخواستی) پار ۲
لینو: چرا نباید برای کسی که دوسش دارم نگران نباشم؟!
هیونجین: باشه ولی بازم....صبر کن ببینم چی؟!
مغز هیونجین، با این حرف لینو هنگ کرد و چند دقیقه داشت با تعجب نگاش میکرد.
لینو: چیه؟
هیونجین: تو...تو الان به من اعتراف کردی!!
لینو یه لحظه فهمید چه گندی زده.
لینو: چیز نه یعنی ببین منظورم اون نبود فقط میخواستم-
هیونجین دستشو رو دستاس لینو گذاشت و با خنده گفت.
هیونجین: منم دوست دارم.
لینو: چی؟! جدی میگی؟!
هیونجین: اره.
لینو: هوی با من شوخی نکن.
هیونجین: شوخی نمیکنم!
لینو: یعنی تو واقعا منو...
هیونجین: اوهوم.
لینو لبخندی زد و لپای هیونجین رو کشید.
لینو: حتی فکرش رو هم نمیکردم...
هیونجین: منم...
لینو: خب الان به کار مونده.
هیونجین: چی؟
لینو خم سد و به هیونجین اساره کرد که رو کولش بره.
لینو: بیا بالا...بریم دکتر.
هیونجین: نمیخواد کمپانی دکتر-
لینو: همین که من گفتم.
هیونجین: باشه
هیونجین رفت رو کول لینو. دز کمپانی اومدن بیرون و به سمت نزدیک ترین بیمارستان رفتن.
لینو: هیونی...
هیونجین: هوم؟
لینو: بابت حرف صبح متاسفم.
هیونجین موهای لینو رو ناز کرد.
هیونجین: اشکال نداره تو خسته بودی.
لینو: با لبخند: خیلی دوست دارم.
هیونجین: منم خیلی دوست دارم...تمد تر برو پام داره از درد میترکه.
لینو: باشه غرو غرو.
پایان~
______________________________________________________
ببخشید ریدم از این شیپ هیچی نمیدونستم 😔💔
لینو: چرا نباید برای کسی که دوسش دارم نگران نباشم؟!
هیونجین: باشه ولی بازم....صبر کن ببینم چی؟!
مغز هیونجین، با این حرف لینو هنگ کرد و چند دقیقه داشت با تعجب نگاش میکرد.
لینو: چیه؟
هیونجین: تو...تو الان به من اعتراف کردی!!
لینو یه لحظه فهمید چه گندی زده.
لینو: چیز نه یعنی ببین منظورم اون نبود فقط میخواستم-
هیونجین دستشو رو دستاس لینو گذاشت و با خنده گفت.
هیونجین: منم دوست دارم.
لینو: چی؟! جدی میگی؟!
هیونجین: اره.
لینو: هوی با من شوخی نکن.
هیونجین: شوخی نمیکنم!
لینو: یعنی تو واقعا منو...
هیونجین: اوهوم.
لینو لبخندی زد و لپای هیونجین رو کشید.
لینو: حتی فکرش رو هم نمیکردم...
هیونجین: منم...
لینو: خب الان به کار مونده.
هیونجین: چی؟
لینو خم سد و به هیونجین اساره کرد که رو کولش بره.
لینو: بیا بالا...بریم دکتر.
هیونجین: نمیخواد کمپانی دکتر-
لینو: همین که من گفتم.
هیونجین: باشه
هیونجین رفت رو کول لینو. دز کمپانی اومدن بیرون و به سمت نزدیک ترین بیمارستان رفتن.
لینو: هیونی...
هیونجین: هوم؟
لینو: بابت حرف صبح متاسفم.
هیونجین موهای لینو رو ناز کرد.
هیونجین: اشکال نداره تو خسته بودی.
لینو: با لبخند: خیلی دوست دارم.
هیونجین: منم خیلی دوست دارم...تمد تر برو پام داره از درد میترکه.
لینو: باشه غرو غرو.
پایان~
______________________________________________________
ببخشید ریدم از این شیپ هیچی نمیدونستم 😔💔
۱۳.۸k
۰۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.