سناریو ی بنده خدایی (دوستم)گفت از مویچیرو بنویسم

مویچیرو x ا/ت



از زبان ا/ت :


داشتم میرفتم ب دهکده ی اهنگرا برای اینکه شمشیرمو شکوندم و

کوتتسو بهم گفت ک اون برام درستش میکنه ؛

داشتم توی وسط گل گیاه ها میرفتم ک با پسری خوردم

ک انگار اسمش کیوکو بود


کیوکو : هوی داری چیکار میکنی
ا/ت :ببخشید اشتباهی خوردن ب شما*_*
کیوکو : مگه کوری دختره ی احمق خنگ
ا/ت :چرا اینطوری حرف میزنی بی ادب مگه مامانت ادب یادت نداده
من ک معذرت خواهی کردم ازت
کیوکو : ها چ زری زدی ادب من ب توچه (تق..ق)
کیوکو زد توی صورت ا/ت
صورت ا/ت قرمز شده بود و جای دست کیوکو روی صورت او مونده بود
کیو کو میخواست دوباره بزنه توی صورت ا/ت ک با مشت مویچیرو مواجه شد
کیوکو با مشت مویچیرو ب اونور پرت شد و بعد مویچیرو رفت بالای سرش و دوباره زدش
مویچیرو : کسی حق نداره ب ا/ت دست بزنه وگر نه اون میدونه و من
کیوکو :ب..ب.باشه و بعد بلد شد و از اونجا رفت
مویچیرو رفت پیش ا/ت #
مویچیرو : ا/ت حالت خوبه؟
ا/ت : از خجالت سرخ شده بود و گفت ا..ار.ه ممنون
ب بعد مویچیرو دستی ب صورت کبود ا/ت کشید گفت :
از این ب بعد کسی حق نداره دست روی تو بلند کنه☺



اگه خوشت اومد لایک کن ☺
اگرم بد بود توی کامنتا بگید