وانشات خونآشامی ~آشنایی خونین ~pt12
کامل اطلاعات گیاه رو نوشته بود
تمیم گرفتی که شب بعداینکه مث خرس میگیره میخابه بری بیرون
رفتی از کمد هرچی دنبال لباس سیاه گشتی پیدا نکردی
ا.ت: اخه اینا چرا حتی یه لباس سیاه هم واسم نیاوردن، چه لباس هایی هم هستن!
لباسای تیره انتخاب کردی کع شب دیده نشی
رفتی حموم و تو سبد لباسای کثیف گذاشتی
بعد چن دیقه در خورد رفتی کنار در
": خانم لباسای کثیفتون رو وقتی ارباب اومدن بزارید دم در میام میبرمشون
ا.ت: ن. ن. نه خودم میشورم
":وای خانم میخاین من اخراج شم اگه ارباب بفهمن که منو میکشن
ا.ت: اینجا شب و روز تو اتاق تنهام از بی حوصلیگی میمیرم، هم نمیذارم تهیونگ بفهمه
": باشه خانم هرجور راحتین، با اجازتون
رف
ا.ت: عجب شانسی داریم ها!
شب ساعت ۴بود تقریبا کنارت گرف خابید
منتظر موندی که عمیق به خاب بره
که خابت برد!
ساعت تقریبا ۵:۳٠بیدار شدی
زود رفتی حموم درو بستی لباسارو پوشیدی
وان رو پر اب کردی که بگی رفتم حموم
لباسارو ریختی
و سبدرو برعکس گذاشتی
رفتی روش پنجره بالارو باز کردی و ازش رفتی حموم رفتی سمت پشت حیاط
دیدی اونجام نگهبان هستن نمیدونستی باید چیکار کنی
به صداشون گوش دادی که گفتن: شیفتمون کی تموم میشه
": الاناس باید تموم شه بیا بریم خودمون میریم
از فرصت استفاده کردی و زود رفتی
رفتی پایین
با هزار بدبختی پیدا کردی
حالا نمیدونستی چطور باید بری تو
کنار یه درخت کنارشون نشستی که بعد نیم ساعت واسه صبحونه رفتن
زود رفتی بالا
و رفای حموم رو جمع کردی
اب وان رو خالی کردی
موهاتو شستی
اومدی بیرون دیدی خابه
نفس عمیقی کشیدی
خیلی ترسیده بودی که یهویی بیدار شه
بیدارشد
صبحونه خوردید
رفت
نزاشتی چایی رو جمع کنن
و از بخار اب گرم استفاده کردی
شاخ دراوردی
به خاطر تغییر یهویی گیاه به اب
کلا مث اب شده بود
حالا مونده بود چطور بهش بدی
بعدازظهر نشسته بودی که تهیونگ با عجله اومد تو درو هم نبند دنبال چیزی میگشت
ا.ت: دنبال چیزی میگیردی؟
تمیم گرفتی که شب بعداینکه مث خرس میگیره میخابه بری بیرون
رفتی از کمد هرچی دنبال لباس سیاه گشتی پیدا نکردی
ا.ت: اخه اینا چرا حتی یه لباس سیاه هم واسم نیاوردن، چه لباس هایی هم هستن!
لباسای تیره انتخاب کردی کع شب دیده نشی
رفتی حموم و تو سبد لباسای کثیف گذاشتی
بعد چن دیقه در خورد رفتی کنار در
": خانم لباسای کثیفتون رو وقتی ارباب اومدن بزارید دم در میام میبرمشون
ا.ت: ن. ن. نه خودم میشورم
":وای خانم میخاین من اخراج شم اگه ارباب بفهمن که منو میکشن
ا.ت: اینجا شب و روز تو اتاق تنهام از بی حوصلیگی میمیرم، هم نمیذارم تهیونگ بفهمه
": باشه خانم هرجور راحتین، با اجازتون
رف
ا.ت: عجب شانسی داریم ها!
شب ساعت ۴بود تقریبا کنارت گرف خابید
منتظر موندی که عمیق به خاب بره
که خابت برد!
ساعت تقریبا ۵:۳٠بیدار شدی
زود رفتی حموم درو بستی لباسارو پوشیدی
وان رو پر اب کردی که بگی رفتم حموم
لباسارو ریختی
و سبدرو برعکس گذاشتی
رفتی روش پنجره بالارو باز کردی و ازش رفتی حموم رفتی سمت پشت حیاط
دیدی اونجام نگهبان هستن نمیدونستی باید چیکار کنی
به صداشون گوش دادی که گفتن: شیفتمون کی تموم میشه
": الاناس باید تموم شه بیا بریم خودمون میریم
از فرصت استفاده کردی و زود رفتی
رفتی پایین
با هزار بدبختی پیدا کردی
حالا نمیدونستی چطور باید بری تو
کنار یه درخت کنارشون نشستی که بعد نیم ساعت واسه صبحونه رفتن
زود رفتی بالا
و رفای حموم رو جمع کردی
اب وان رو خالی کردی
موهاتو شستی
اومدی بیرون دیدی خابه
نفس عمیقی کشیدی
خیلی ترسیده بودی که یهویی بیدار شه
بیدارشد
صبحونه خوردید
رفت
نزاشتی چایی رو جمع کنن
و از بخار اب گرم استفاده کردی
شاخ دراوردی
به خاطر تغییر یهویی گیاه به اب
کلا مث اب شده بود
حالا مونده بود چطور بهش بدی
بعدازظهر نشسته بودی که تهیونگ با عجله اومد تو درو هم نبند دنبال چیزی میگشت
ا.ت: دنبال چیزی میگیردی؟
۴۵.۹k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.