P22
نگکوک/
ھمھ امقدر گشنھ بودیم کھ سر میز اصلا باھم حرف نزدیم.
فقط مشغول خوردن بودیم ک سکوت کرده بودیم.
مقدار زیادی غذا تو دھنم بود.
ولی من بعد ۵ دقیقھ قیافھ ای جدی بھ خودم گررفتم.
ھمھ از ھم جدا بودن. من کنار جیمین بودم
تھیونگ کنار نامجون و جین ھم کنار والینا تھیونگ رو بھ روم بود مقدار زیادی مرغ رو تو دھنم بھ زور جا دادم و سرم پایین بود. کھ صدای تھیونگ تو سرم پیچید +استرس داری یا میخوای واسھ شب بعدی انتده باشی؟ با شنیدن شب بعدی مرغ تو گلوم موند و شروع کردم بھ سرفھ کردن. جیمین بھ تھیونگ چپ چپ نگاه میکرد و لبخند مرموزی میزد. وقتی سرفھ ام قطع شد دستمو رو جام خون گذاشتم و سرش کشیدم. نامجون تک سرفھ ای کرد و گفت +خب.....قضیھ ما لو رفت و با اینکھ خودمون میخواستیم بھتون بگیم. جین زیر لب گفت
+نمیخواست بگھ بھ جون خودم وقتی دیدم کسی چیزی نگفت جام و رو میز گذاشتم و بھ نامجون لبخند زدم +ھمھ حق عاشق شدن دارن.....فرقی نداره جفتت کی باشھ یا چی باشھ...امیدوارم تا ابد پیش ھم بمونید نامجون لبخندی بھم زد و چال لپش معلوم شد. ولی من بعد ۵ دقیقھ قیافھ ای جدی بھ خودم گررفتم. +این....این مھمونی یھ مھمونیھ خداحافظیھ. والینا قاشقشو رو میز گذاشت و نالھ ای کرد
+دیدی جیمین گفتم اینا الکی واسھ شام دعوت نمیکنن! جین اخم کرد و بھم نگاه کرد +خدافظی برای چی؟؟؟؟
+خب....خب....میدونین لیسا منو طلسم کرده و منو تھیونگ نمیتونیم باھم جفت بشیم...و ....و میخواد تھیونگودمجبور کنھ کھ جفتش بشھ.
ولی خب من نتونستم کنار تھیونگ بشینم.
🛐
ھمچنان سرم پایین بود و با لکنت حرف میزدم حس میکردم ھمھ اتفاقا تقصیر منھ
جیمین دستشو زیر چونھ ام گذاشت و سرمو بالا اورد. +سرت پایین نباشھ.....اینکھ تو واسھ عشقت ھرکاری کنی یھ افتخاره! لبخندی زدم. تھیونگ نگام کرد و سرشو تکون داد و گفت +ما برمیگردیم.....ولی اگھ برنگشتیم والینا تو باید حکومتو بھ دست بگیری والینا از بین دندوناش غرش کرد +ھی ومپایر عوضی.....تو باید برگردی خب؟؟؟ تقریبا با اینکھ فوش میداد ولی حرفاش با بغض بود. فضای بینمون سنگین بود و کسی چیزی نمیگفت
ھمھ امقدر گشنھ بودیم کھ سر میز اصلا باھم حرف نزدیم.
فقط مشغول خوردن بودیم ک سکوت کرده بودیم.
مقدار زیادی غذا تو دھنم بود.
ولی من بعد ۵ دقیقھ قیافھ ای جدی بھ خودم گررفتم.
ھمھ از ھم جدا بودن. من کنار جیمین بودم
تھیونگ کنار نامجون و جین ھم کنار والینا تھیونگ رو بھ روم بود مقدار زیادی مرغ رو تو دھنم بھ زور جا دادم و سرم پایین بود. کھ صدای تھیونگ تو سرم پیچید +استرس داری یا میخوای واسھ شب بعدی انتده باشی؟ با شنیدن شب بعدی مرغ تو گلوم موند و شروع کردم بھ سرفھ کردن. جیمین بھ تھیونگ چپ چپ نگاه میکرد و لبخند مرموزی میزد. وقتی سرفھ ام قطع شد دستمو رو جام خون گذاشتم و سرش کشیدم. نامجون تک سرفھ ای کرد و گفت +خب.....قضیھ ما لو رفت و با اینکھ خودمون میخواستیم بھتون بگیم. جین زیر لب گفت
+نمیخواست بگھ بھ جون خودم وقتی دیدم کسی چیزی نگفت جام و رو میز گذاشتم و بھ نامجون لبخند زدم +ھمھ حق عاشق شدن دارن.....فرقی نداره جفتت کی باشھ یا چی باشھ...امیدوارم تا ابد پیش ھم بمونید نامجون لبخندی بھم زد و چال لپش معلوم شد. ولی من بعد ۵ دقیقھ قیافھ ای جدی بھ خودم گررفتم. +این....این مھمونی یھ مھمونیھ خداحافظیھ. والینا قاشقشو رو میز گذاشت و نالھ ای کرد
+دیدی جیمین گفتم اینا الکی واسھ شام دعوت نمیکنن! جین اخم کرد و بھم نگاه کرد +خدافظی برای چی؟؟؟؟
+خب....خب....میدونین لیسا منو طلسم کرده و منو تھیونگ نمیتونیم باھم جفت بشیم...و ....و میخواد تھیونگودمجبور کنھ کھ جفتش بشھ.
ولی خب من نتونستم کنار تھیونگ بشینم.
🛐
ھمچنان سرم پایین بود و با لکنت حرف میزدم حس میکردم ھمھ اتفاقا تقصیر منھ
جیمین دستشو زیر چونھ ام گذاشت و سرمو بالا اورد. +سرت پایین نباشھ.....اینکھ تو واسھ عشقت ھرکاری کنی یھ افتخاره! لبخندی زدم. تھیونگ نگام کرد و سرشو تکون داد و گفت +ما برمیگردیم.....ولی اگھ برنگشتیم والینا تو باید حکومتو بھ دست بگیری والینا از بین دندوناش غرش کرد +ھی ومپایر عوضی.....تو باید برگردی خب؟؟؟ تقریبا با اینکھ فوش میداد ولی حرفاش با بغض بود. فضای بینمون سنگین بود و کسی چیزی نمیگفت
۱.۱k
۱۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.