(عشق تکرار نشدنی) 💜پارت 7

هلو گایز 😉
امروز دوتا پارت رو باهم اپ میکنم
خب بریم سراغ پارت7😘

اون شخص وارد اتاق شد
قیافش خیلی برام اشنا بود
ولی نتونستم بفهمم اون کیه
اومد و روی صندلی کنار تختم نشست
-سلام! کنیا حالت خوبه؟
من سوالی بهش زل زده بودم
-منو نشناختی؟ منم جونگ کوک!
تا اسمش رو به زبون اورد تمام خاطره هام توی ذهنم مرور شد
وقتی به خودم اومدم بهش گفتم
+تو اینجا چیکار میکنی؟
اصلا من چرا اینجام؟
کوک بدون این که جواب منو بده با خوشحالی رفت و به دکتر و پرستار ها خبر داد
-اون هوشیاریش برگشت!
دکتر و پرستار ها بعد از چکاب دوباره
گفتند:تا دو هفته ی دیگه مرخص میشه البته اگه خوب ازش مراقبت کنید....
کوک هر روز به من سر میزد
روزی که داشتم مرخص میشدم
با کوک بودم ازش پرسیدم
+چرا هر روز بهم سر میزنی؟
و چرا هزینه های منو تو میدی؟
کوک:خب تو کسی رو نداشتی که کمکت کنه و خرجت رو بده!
و اینکه خب 😳
از اونجا به بعد حرفش رو قطع کرد
+خب چی بگو چی میخوای بهم بگی
صورتش سرخ شده بود سرشو زیر
انداخت تا خواست حرفش رو بزنه پرستار اومد و گفت
:خب میتونید برید . ...

خب اینم از پارت 7 😁
امید وارم خوشتون بیاد لایک هم بکنید 😉😙😄🙌