دنیای خوناشام part ¹
ویو ا/ت:
سلام من لی ا/ت هستم فردا برای به خانوم میانسال جراحی قلب داشتم ساعت نزدیکای 5 غروب بود رفتم برای خودم روی کاناپه نشستم رو با مادرم شروع کردم به حرف زدن
راجب وضع کارم میپرسید منم جواب میدادم
باهم گرم صحبت بودم ک پدرم امد خونه
و بهمون گفت باهم بریم رستوران
بهشون گفتم خب پس بریم یه رستوران ک غذاهای عالی داره
پدرم گفت پس باید من راننده باشم
خندیدم و رفتم اماده شدم
یه میکاپ لایت کردم و رفتم سوار ماشین شدم تا مامان و داداشم بیان سوار شن من توی ماشین نشسته بودم پدرم امد مادر و برادر عم همینطور
.
.
ویو نامی:
سلام من کیم نامجون هستم خوناشامم ولی عین عادم زندگی میکنم برای خودم توی کلبه دنبال [🩸] بودم بلاخره پیداش کردم و خوردم
.
.
ویو ا/ت:
بلاخره رسیدیم رستوران و پیدا شدیم
من سوشی سفارش دادم بقیه هم...
باهم شروع کردیم به خوردن همش استرس فردا رو داشتم ک ایشالله جراحی موفقعیت امیز باشه :)
.
.
~ فلش نکست به صبح ساعت 7 ~
.
.
ویو ا/ت:
صبح شده بود اماده شدم حرکت کردم سمت بیمارستان رسیدم رفتم تو و لباس مخصوص جراحی رو پوشیدم رفتم اتاق عمل و شروع کردم
.
.
ویو نامی:
برای خودم وسطای جنگل گشت میزدم و وسطای راه جیهوپ رو دیدم
رفتم سمتش برام [🩸] اورده بود
نشستیم و باهم خوردیمش
وقتی تموم شد من رفتم کلبه اونم رفت کلبش
.
.
ویو ا/ت:
بلاخره تونستم جراحی رو تموم کنم و موفق امیز بود
رفتم برای خودم نشستم توی اتاق کار و یه نفس عمیق کشیدم
گوشیم زنگ خورد مادرم بود
جواب دادم
~ مامان ا/ت & ~
& الو سلام دخترم
ا/ت. سلام مامان خوبی؟
& مرسی عزیزم چطور بود؟
ا/ت. خوب بود
& تموم شد؟
ا/ت. اره مامان
& مراقب باش شب خونه عمت دعوتیم
ا/ت. حله
قطع کردم ک...
.
.
.
.
.
.
━━━━━━♡🩸♡━━━━━━
خماری🗿
شرط:⓪③ لایک و ⓪① کامنت
اگر نبودم اینترنت تموم شده:)💙🥲
سلام من لی ا/ت هستم فردا برای به خانوم میانسال جراحی قلب داشتم ساعت نزدیکای 5 غروب بود رفتم برای خودم روی کاناپه نشستم رو با مادرم شروع کردم به حرف زدن
راجب وضع کارم میپرسید منم جواب میدادم
باهم گرم صحبت بودم ک پدرم امد خونه
و بهمون گفت باهم بریم رستوران
بهشون گفتم خب پس بریم یه رستوران ک غذاهای عالی داره
پدرم گفت پس باید من راننده باشم
خندیدم و رفتم اماده شدم
یه میکاپ لایت کردم و رفتم سوار ماشین شدم تا مامان و داداشم بیان سوار شن من توی ماشین نشسته بودم پدرم امد مادر و برادر عم همینطور
.
.
ویو نامی:
سلام من کیم نامجون هستم خوناشامم ولی عین عادم زندگی میکنم برای خودم توی کلبه دنبال [🩸] بودم بلاخره پیداش کردم و خوردم
.
.
ویو ا/ت:
بلاخره رسیدیم رستوران و پیدا شدیم
من سوشی سفارش دادم بقیه هم...
باهم شروع کردیم به خوردن همش استرس فردا رو داشتم ک ایشالله جراحی موفقعیت امیز باشه :)
.
.
~ فلش نکست به صبح ساعت 7 ~
.
.
ویو ا/ت:
صبح شده بود اماده شدم حرکت کردم سمت بیمارستان رسیدم رفتم تو و لباس مخصوص جراحی رو پوشیدم رفتم اتاق عمل و شروع کردم
.
.
ویو نامی:
برای خودم وسطای جنگل گشت میزدم و وسطای راه جیهوپ رو دیدم
رفتم سمتش برام [🩸] اورده بود
نشستیم و باهم خوردیمش
وقتی تموم شد من رفتم کلبه اونم رفت کلبش
.
.
ویو ا/ت:
بلاخره تونستم جراحی رو تموم کنم و موفق امیز بود
رفتم برای خودم نشستم توی اتاق کار و یه نفس عمیق کشیدم
گوشیم زنگ خورد مادرم بود
جواب دادم
~ مامان ا/ت & ~
& الو سلام دخترم
ا/ت. سلام مامان خوبی؟
& مرسی عزیزم چطور بود؟
ا/ت. خوب بود
& تموم شد؟
ا/ت. اره مامان
& مراقب باش شب خونه عمت دعوتیم
ا/ت. حله
قطع کردم ک...
.
.
.
.
.
.
━━━━━━♡🩸♡━━━━━━
خماری🗿
شرط:⓪③ لایک و ⓪① کامنت
اگر نبودم اینترنت تموم شده:)💙🥲
۳۲.۶k
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.