p④
جیمین رفت ک دیدم سریع با اون پسره برگشت
اومد سمتم و ی نگاهی ب زخم پام انداخت
نامجون: جیمین سریع وسایل کمک های اولیه رو بیار زود باش
لیا: چی شده؟
نامجون:.....
لیا: با تو بودم میگم چی شده*داد*
نامجون: صداتو برا من بالا نبر.... پات عفونت کرده باید سریع ضد عفونیش کنم و بخیه بزنم حالا فهمیدی*بلند*
چیزی نگفتم و رومو کردم اون ور
دستی رو روی پام حس کردم ک متوجه شدم کارشو شروع کرده
نامجون: باید یکم تحمل کنی
لیا: چ...
خواستتم حرف بزنم ک سوزش خیلی بدی رو توی پام حس کردم
لیا: اییییییی خیلی درد میکنهههه*گریه و داد*
نامجون: اروم باش الان تموم میشه
بالاخره تار ضد عفونیش تموم شد و میخواست بخیه بزنه
لیا: هق نمیشه هق بخیه نزنی هق خیلی درد داره*گریه*
نامجون: ن نمیشه باید همین الان بخیش کنم
نامجون: جیمین ی بی حسی بزن براش تا دردش کم تر شه
جیمین: باشه
جیمین اومد ب امپول بیحسی زد ب پام و ب ثانیه نکشید پام سِر سِر شد
نامجون: انجام بدم؟
لیا: اوهوم
شروع کرد ب بخیه زدن دردش خیلی کم بود
بعد از بخیه کردن و پانسمان پام داشت وسایلو جمع میکرد ک ی پسری رو اوردن داخل کانکس و دوباره بردنش بیرون انگار بردنش داخل کانکس بغلی
ی لحظه احساس کردم جیهوپ بود اخه از پشت سر دیدمش صورتش مشخص نبود
توی افکار خودم بودم ک با صدای اون پسره ب خودم اومدم
نامجون:....
نظر یاوتون نره💖
اومد سمتم و ی نگاهی ب زخم پام انداخت
نامجون: جیمین سریع وسایل کمک های اولیه رو بیار زود باش
لیا: چی شده؟
نامجون:.....
لیا: با تو بودم میگم چی شده*داد*
نامجون: صداتو برا من بالا نبر.... پات عفونت کرده باید سریع ضد عفونیش کنم و بخیه بزنم حالا فهمیدی*بلند*
چیزی نگفتم و رومو کردم اون ور
دستی رو روی پام حس کردم ک متوجه شدم کارشو شروع کرده
نامجون: باید یکم تحمل کنی
لیا: چ...
خواستتم حرف بزنم ک سوزش خیلی بدی رو توی پام حس کردم
لیا: اییییییی خیلی درد میکنهههه*گریه و داد*
نامجون: اروم باش الان تموم میشه
بالاخره تار ضد عفونیش تموم شد و میخواست بخیه بزنه
لیا: هق نمیشه هق بخیه نزنی هق خیلی درد داره*گریه*
نامجون: ن نمیشه باید همین الان بخیش کنم
نامجون: جیمین ی بی حسی بزن براش تا دردش کم تر شه
جیمین: باشه
جیمین اومد ب امپول بیحسی زد ب پام و ب ثانیه نکشید پام سِر سِر شد
نامجون: انجام بدم؟
لیا: اوهوم
شروع کرد ب بخیه زدن دردش خیلی کم بود
بعد از بخیه کردن و پانسمان پام داشت وسایلو جمع میکرد ک ی پسری رو اوردن داخل کانکس و دوباره بردنش بیرون انگار بردنش داخل کانکس بغلی
ی لحظه احساس کردم جیهوپ بود اخه از پشت سر دیدمش صورتش مشخص نبود
توی افکار خودم بودم ک با صدای اون پسره ب خودم اومدم
نامجون:....
نظر یاوتون نره💖
۱۸.۹k
۳۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.