My Girl
Part ⁶
ات:هان پس من میرم گوشیمو بردارم
جیمین:نه خیر شما باید برای یادگیری بچه ها با کوک بجنگی
ات:خب پس این لباسا رو بگیر یونا کش میخوام
یونا:سلام اقایون خوش اومدین.......بیا
یورا:ات تو همیشه یه لباس زیر فرم میپوشی
ات:خب بیا یه شرت ببندیم اگر من بردم میزاریم برم خونه و اگر باهام باید از این ور ساختمون یپرم اون ورش
کوک:قبوله"سرد"
ته:من مطمئنم کوک میبره
"اخر جنگ"
یونا:برنده جناب جئون ولی ات خیلی خوب تونست دووم بیاره
کوک:برو بپر"سرد"
ات:شتر در خواب بیند پنبه دانه"نفس زدن"
یونا:ولی تو قول دادی
ات:یورا我要带上我的东西回家(وسایل منو بیار خونه من دارم میرم)
یورا:چشم
ات:بای بای"رفت"
جیمین:چی گفت
یورا:گفت
یونگی:یورا وسایلشو ببره خونه چون اون داره میره
یورا:چینی بلدی
یونگی:اوهم نکنه تو هم مثل من رفتی کلاس تا یاد بگیری
یورا:نچ من دورگم چینی کره ای.....بیا اینم سگت
یونگی:ممنون
ته:یونا یونتانو بده
یونا:نمیخوام یونتان مال منه
ته:بدش من دختر
یونا:من یونتانو نمیدم
یورا:یونا چرا نمیدی به جناب کیم این سگو
یونا:اگر این سگو میخوای باید منم ببری
ته:باشه تو هم میبرمت
یونا:شت"قیافه یونا:🫢"
یورا:ات راست میگفت این دوتا اخر به هم میرسن...خب من دیگه میرم
کوک:نچ وایسا خودش الان میاد
ات:ولم کنیدددددددددد احمقا من که گناه نکردم
جکسون:بفرمایین قربان
کوک:خودت برو وسایلتو بردار
ات:فکر کردی من الان از ساختمون میپرم
پسرا:ات با ما ازدواج کن
ات:مرسی یورا بخاطر جمع وسایلم خب بای بای
جیمین: لباست
ات:تو میبری
جینا یا ادمین:ات میره بالا ساختمون و پسرا هنوز دنبالشن دیگه چاره ای نداره و میپره پایین که میوفته تو بغل کوک
ات:من مردم اینجا بهشته
کوک:بچه بیا پایین نخیر تو زنده ای
ات:خب پس تا اونا بیان یورا منو ببر وگرنه ماشینتو ور میدارم
یورا:بای بای
"خونه ات"
چه یونگ:دخترم بیا تو
یورا:نه میخوام برم برای یه کار کاراموزی کنم خداحافظ
ات:ا گوشیم زنگ خورد
"شروع مکالمه"
جیسو:سلام ات
ات:سلام چی شده
جیسو:هیچی نشده فقط خواستم بگم ۳ سال تبدیل شد به دوسال خب دوسال دیگه میبینمت
ات:بای بای
"۲ سال بعد"
جینا:الان ات ۲۰ سالشه کوک ۲۲ سالشه یورا ۲۳ سالشه یونگی ۲۶ سالشه جیمین ۲۴ سالشه جیسو ۲۱ سالشه ته ۲۵ سالشه یونا ۲۲ سالشه
ات:سلام بر جیسو اعظم
جیسو:دلم برات تنگ شده بود راستی یورا و یونا کوشن
ات:هی از این روزگار دوسال پیش یونا به تهیونگ گفت اگر یونتانو میخواد باید یونا هم ببره و الان این دو بزرگوار رل زدن
جیسو:یورا چی پس
ات:سرکاره
جیمین:ات بریم بخدا کار دارم
جیسو:سلام جناب پارک
جیمین: إ تو ادم شدی
جیسو:جانم؟
جیمین:یعنی دیگه با من دعوا نمیکنی
جیسو:خیر دیگه دعوا نمیکنم
ات:بریم
جیسو:
شرت
۷ لایک
به تعداد سن یونگی کامنت
ات:هان پس من میرم گوشیمو بردارم
جیمین:نه خیر شما باید برای یادگیری بچه ها با کوک بجنگی
ات:خب پس این لباسا رو بگیر یونا کش میخوام
یونا:سلام اقایون خوش اومدین.......بیا
یورا:ات تو همیشه یه لباس زیر فرم میپوشی
ات:خب بیا یه شرت ببندیم اگر من بردم میزاریم برم خونه و اگر باهام باید از این ور ساختمون یپرم اون ورش
کوک:قبوله"سرد"
ته:من مطمئنم کوک میبره
"اخر جنگ"
یونا:برنده جناب جئون ولی ات خیلی خوب تونست دووم بیاره
کوک:برو بپر"سرد"
ات:شتر در خواب بیند پنبه دانه"نفس زدن"
یونا:ولی تو قول دادی
ات:یورا我要带上我的东西回家(وسایل منو بیار خونه من دارم میرم)
یورا:چشم
ات:بای بای"رفت"
جیمین:چی گفت
یورا:گفت
یونگی:یورا وسایلشو ببره خونه چون اون داره میره
یورا:چینی بلدی
یونگی:اوهم نکنه تو هم مثل من رفتی کلاس تا یاد بگیری
یورا:نچ من دورگم چینی کره ای.....بیا اینم سگت
یونگی:ممنون
ته:یونا یونتانو بده
یونا:نمیخوام یونتان مال منه
ته:بدش من دختر
یونا:من یونتانو نمیدم
یورا:یونا چرا نمیدی به جناب کیم این سگو
یونا:اگر این سگو میخوای باید منم ببری
ته:باشه تو هم میبرمت
یونا:شت"قیافه یونا:🫢"
یورا:ات راست میگفت این دوتا اخر به هم میرسن...خب من دیگه میرم
کوک:نچ وایسا خودش الان میاد
ات:ولم کنیدددددددددد احمقا من که گناه نکردم
جکسون:بفرمایین قربان
کوک:خودت برو وسایلتو بردار
ات:فکر کردی من الان از ساختمون میپرم
پسرا:ات با ما ازدواج کن
ات:مرسی یورا بخاطر جمع وسایلم خب بای بای
جیمین: لباست
ات:تو میبری
جینا یا ادمین:ات میره بالا ساختمون و پسرا هنوز دنبالشن دیگه چاره ای نداره و میپره پایین که میوفته تو بغل کوک
ات:من مردم اینجا بهشته
کوک:بچه بیا پایین نخیر تو زنده ای
ات:خب پس تا اونا بیان یورا منو ببر وگرنه ماشینتو ور میدارم
یورا:بای بای
"خونه ات"
چه یونگ:دخترم بیا تو
یورا:نه میخوام برم برای یه کار کاراموزی کنم خداحافظ
ات:ا گوشیم زنگ خورد
"شروع مکالمه"
جیسو:سلام ات
ات:سلام چی شده
جیسو:هیچی نشده فقط خواستم بگم ۳ سال تبدیل شد به دوسال خب دوسال دیگه میبینمت
ات:بای بای
"۲ سال بعد"
جینا:الان ات ۲۰ سالشه کوک ۲۲ سالشه یورا ۲۳ سالشه یونگی ۲۶ سالشه جیمین ۲۴ سالشه جیسو ۲۱ سالشه ته ۲۵ سالشه یونا ۲۲ سالشه
ات:سلام بر جیسو اعظم
جیسو:دلم برات تنگ شده بود راستی یورا و یونا کوشن
ات:هی از این روزگار دوسال پیش یونا به تهیونگ گفت اگر یونتانو میخواد باید یونا هم ببره و الان این دو بزرگوار رل زدن
جیسو:یورا چی پس
ات:سرکاره
جیمین:ات بریم بخدا کار دارم
جیسو:سلام جناب پارک
جیمین: إ تو ادم شدی
جیسو:جانم؟
جیمین:یعنی دیگه با من دعوا نمیکنی
جیسو:خیر دیگه دعوا نمیکنم
ات:بریم
جیسو:
شرت
۷ لایک
به تعداد سن یونگی کامنت
۳.۷k
۱۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.