پارت 14
پارت 14
خواستگار اجباری
آت: آره دیدمش خوب من کیم آت هستم
سون هی : منم سون هی هستم
آت: خوشبختم
ویو آت
یه جوری پيچوندمو رفتم تو اتاقم انقدر گریه کردم آخ چرا مگه من چه گناهی کردم خدایا اگه تهيونگ حافظش رو بدست بیاره منو دوست داره اگه منو دیگه دوست نداشته باشه چی ( بلند داشت گریه میکرد 😭😭😭)
پرش زمانی صبح
ویو تهيونگ
صبح از خواب پا شدم رفتم پایین که دیدم آت داخل آشپزخونس رفتم پیشش
تهيونگ: سلام
آت: سلام صبح بخیر
تهيونگ: همچنین میگم چیزی شده آخه چشمات قرمزه گریه کردی ؟
آت: ا۰۰ع۰۰اع من نه نه
تهيونگ: مطمئن
آت: آره راستی میخواستم بهت یک چيزی بگم
تهيونگ: بگو
آت : من میخوام چند روز برم جایی
تهيونگ: کجا
آت: بوسان
تهيونگ : مشکلی پیش امده
آت: نه فقط میخواستم حال و هوام عوض شه
تهيونگ: اوکی باشه کی
آت: امروز
تهيونگ: باش هرجور راحتی
ویو آت
از پيش تهيونگ رفتم که برم چمدونم جمع کنم وقتی داشتم چمدونم و جمع میکردم همینجوری داشتم گریه میکردم دست خودم نبود اشکام همینجوری داشت سرازیر میشدن داشتم به خاطره های که با تهيونگ داشتم فکر میکردم
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
خواستگار اجباری
آت: آره دیدمش خوب من کیم آت هستم
سون هی : منم سون هی هستم
آت: خوشبختم
ویو آت
یه جوری پيچوندمو رفتم تو اتاقم انقدر گریه کردم آخ چرا مگه من چه گناهی کردم خدایا اگه تهيونگ حافظش رو بدست بیاره منو دوست داره اگه منو دیگه دوست نداشته باشه چی ( بلند داشت گریه میکرد 😭😭😭)
پرش زمانی صبح
ویو تهيونگ
صبح از خواب پا شدم رفتم پایین که دیدم آت داخل آشپزخونس رفتم پیشش
تهيونگ: سلام
آت: سلام صبح بخیر
تهيونگ: همچنین میگم چیزی شده آخه چشمات قرمزه گریه کردی ؟
آت: ا۰۰ع۰۰اع من نه نه
تهيونگ: مطمئن
آت: آره راستی میخواستم بهت یک چيزی بگم
تهيونگ: بگو
آت : من میخوام چند روز برم جایی
تهيونگ: کجا
آت: بوسان
تهيونگ : مشکلی پیش امده
آت: نه فقط میخواستم حال و هوام عوض شه
تهيونگ: اوکی باشه کی
آت: امروز
تهيونگ: باش هرجور راحتی
ویو آت
از پيش تهيونگ رفتم که برم چمدونم جمع کنم وقتی داشتم چمدونم و جمع میکردم همینجوری داشتم گریه میکردم دست خودم نبود اشکام همینجوری داشت سرازیر میشدن داشتم به خاطره های که با تهيونگ داشتم فکر میکردم
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
۶.۶k
۲۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.