دو پارتی چان .....
دو پارتی چان .....
چان :میشه بپرسم چرا بغلم کردی ...
ما-ری: یهو دلم واسه مامان تنگ شد آخه بغلای تو حس بغل مامانو داره
چان : آها...
ما-ری :میشه دیگه برگردیم خونه؟
چان:آره بیا بریم ...
وقتی برگشتین بغض گلوتو داشت چنگ میزد به زور تونستی اسم چان به زبون بیاری...
چان:چیزی شده ما-ری؟
ما-ری:بغض گلومو داره چنگ میزنه میخوام بشینم ساعت ها گریه کنم ...
چان: بیا بریم اتاق دراز بکش اگه خوب نشد بغلت میکنم تا گریتو خالی کنی...
ما-ری:هوم....
بعد از در آوردن لباساتون به اتاق رفتین طوری بغض کرده بودی که اگه پلک میزدی فوری میریختن چان کمکت کرد دراز بکشی ولی وقتی داشت میرفت رفتی و از پشت بغلش کردی و گریت شدت گرفت ....
چانی برگشت و تورو محکم تر بغل کرد و گذاشت اشکات سر آزیر بشن
گریه کن خودتو خالی کن .. درکت میکنم تمام این دردارو کشیدم ....
چان :با اینکه برادر ناتنیش بودم ولی عاشقش بودم...
فردا صبح: چان: خواهر بیدار شو ......
ما-ری:هوم .باشه
چان : میخوام چیزیو بهت بدم...
ما-ری : چی داداش......
با بوسه ای که چان روی لب های ما-ری کاشت حرفش ناتموم موند ما-ری همچنان تو شوک بود ......
چان کمرشو گرفت بیشتر نزدیک خودش کرد ... و دم گوشش زمزمه کرد........
میخوام تمام عشقمو بهت بدم تا ثابت کنم میتونم دوست پسر خوبی برات باشم .......
ما-ری از شوک بیرون اومد و محکم بغلش کرد ......
ما-ری: دوست دارم چانی.....
چان:ولی من عاشقتم.....
the end.
خیلی کم شد ببخشین 🙏
چان :میشه بپرسم چرا بغلم کردی ...
ما-ری: یهو دلم واسه مامان تنگ شد آخه بغلای تو حس بغل مامانو داره
چان : آها...
ما-ری :میشه دیگه برگردیم خونه؟
چان:آره بیا بریم ...
وقتی برگشتین بغض گلوتو داشت چنگ میزد به زور تونستی اسم چان به زبون بیاری...
چان:چیزی شده ما-ری؟
ما-ری:بغض گلومو داره چنگ میزنه میخوام بشینم ساعت ها گریه کنم ...
چان: بیا بریم اتاق دراز بکش اگه خوب نشد بغلت میکنم تا گریتو خالی کنی...
ما-ری:هوم....
بعد از در آوردن لباساتون به اتاق رفتین طوری بغض کرده بودی که اگه پلک میزدی فوری میریختن چان کمکت کرد دراز بکشی ولی وقتی داشت میرفت رفتی و از پشت بغلش کردی و گریت شدت گرفت ....
چانی برگشت و تورو محکم تر بغل کرد و گذاشت اشکات سر آزیر بشن
گریه کن خودتو خالی کن .. درکت میکنم تمام این دردارو کشیدم ....
چان :با اینکه برادر ناتنیش بودم ولی عاشقش بودم...
فردا صبح: چان: خواهر بیدار شو ......
ما-ری:هوم .باشه
چان : میخوام چیزیو بهت بدم...
ما-ری : چی داداش......
با بوسه ای که چان روی لب های ما-ری کاشت حرفش ناتموم موند ما-ری همچنان تو شوک بود ......
چان کمرشو گرفت بیشتر نزدیک خودش کرد ... و دم گوشش زمزمه کرد........
میخوام تمام عشقمو بهت بدم تا ثابت کنم میتونم دوست پسر خوبی برات باشم .......
ما-ری از شوک بیرون اومد و محکم بغلش کرد ......
ما-ری: دوست دارم چانی.....
چان:ولی من عاشقتم.....
the end.
خیلی کم شد ببخشین 🙏
۳.۹k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.