فرشته ی مرگ part 15
وقتی رسیدن بوسان جونگکوک توقف میکنه و پیاده میشه
ا.ت سرش رو بالا میگیره و به خونه ای که نه خیلی کوچیک نه خیلی بزرگ که کنارش وایسادن نگاهی میکنه
که جانگکوک در ماشین رو برای ا.ت باز میکنه
کوک : پیاده شو کسی که دنبالش میگشتی اینجاست
ا.ت سریع بی توجه به چیزی از ماشین پیاده میشه و به طرف در خونه دوید به حیاطی که پر از گل گیاه
نگاه میکرد و دنبال پدرشبود
که جانگکوک اومد کنار شو به گوشه ای اشاره کرد
کوک:اونجاست
ا.ت شروع کرد به برداشتن قدم های بریده بریده وقتی که جلو تر رفت با دیدن پدرش که روی ویلچره شروع کرد به دویدن و بغلش کرد
ویوی ا.ت:/
بعد از اینکه از بغل بابا اومدم بیرون با صورت بهت زده داشت نگام میکرد
سریع خودمو جدا کردم
ا.ت: درسته شما از من خوشتون نمیاد
پ.ت:نه .....مگه میشه من دختر خودمو بورام رو دوست نداشته باشم؟(بغض)
ا.ت: ..........
پ.ت :ببین وقتی ندارم که کنارت بمونم پس خوب گوش کن
ا.ت:بابا منظورتو نمیفهمم چرا وقت نداری من بعد از هفت سال قراره کنارت بمونم خودم ازت مراقبت میکنم
پ.ت :نه ا.ت ببین مین سوک همین الانم دنبالته
ا.ت:..مین ...سوک تو اونو از کجا میشناسی ؟
پ.ت :الان این مهم نیست
ببین..پیش همین پسره جانگ کوک بمون تنها کسی میتونه کمکت کنه همینه خوب ؟
یسری اطلاعاتی راجب مامانت هست که باید از دست مین سوک بگیریشون
جانگ کوک اینا رو بهت توضیح میده
میدونم الان نمیفهمی قضیه رو بخوام خلاصه کنم
مامانت رئیس یکی از بزرگ ترین باند های مافیا بوده اسم گروهش ماریا بوده که مین سوک مادرتو میکشه
مگر نه جانشین اون باند تویی نه کس دیگه
...... بابت اینکه اینا رو یهویی بهت گفتم معذرت میخوام بایت تمام اذیت هایی که کردم معذرت میخوام
من خیلی کتکت زدم فقط میخوام منو ببخشی خوب
الان هم همینجوری ممکنه افراد مین سوک اینجا باشن فقط اینو بدون که جانشین ا...........
ویو کوک:/
با صدای گلوله نگران شدم
سریع به قسمتی که ا.ت و پدرش بودن دویدم
بادیگاردا و جیمین دنبال یکی میگشتن
..................
like:15
ا.ت سرش رو بالا میگیره و به خونه ای که نه خیلی کوچیک نه خیلی بزرگ که کنارش وایسادن نگاهی میکنه
که جانگکوک در ماشین رو برای ا.ت باز میکنه
کوک : پیاده شو کسی که دنبالش میگشتی اینجاست
ا.ت سریع بی توجه به چیزی از ماشین پیاده میشه و به طرف در خونه دوید به حیاطی که پر از گل گیاه
نگاه میکرد و دنبال پدرشبود
که جانگکوک اومد کنار شو به گوشه ای اشاره کرد
کوک:اونجاست
ا.ت شروع کرد به برداشتن قدم های بریده بریده وقتی که جلو تر رفت با دیدن پدرش که روی ویلچره شروع کرد به دویدن و بغلش کرد
ویوی ا.ت:/
بعد از اینکه از بغل بابا اومدم بیرون با صورت بهت زده داشت نگام میکرد
سریع خودمو جدا کردم
ا.ت: درسته شما از من خوشتون نمیاد
پ.ت:نه .....مگه میشه من دختر خودمو بورام رو دوست نداشته باشم؟(بغض)
ا.ت: ..........
پ.ت :ببین وقتی ندارم که کنارت بمونم پس خوب گوش کن
ا.ت:بابا منظورتو نمیفهمم چرا وقت نداری من بعد از هفت سال قراره کنارت بمونم خودم ازت مراقبت میکنم
پ.ت :نه ا.ت ببین مین سوک همین الانم دنبالته
ا.ت:..مین ...سوک تو اونو از کجا میشناسی ؟
پ.ت :الان این مهم نیست
ببین..پیش همین پسره جانگ کوک بمون تنها کسی میتونه کمکت کنه همینه خوب ؟
یسری اطلاعاتی راجب مامانت هست که باید از دست مین سوک بگیریشون
جانگ کوک اینا رو بهت توضیح میده
میدونم الان نمیفهمی قضیه رو بخوام خلاصه کنم
مامانت رئیس یکی از بزرگ ترین باند های مافیا بوده اسم گروهش ماریا بوده که مین سوک مادرتو میکشه
مگر نه جانشین اون باند تویی نه کس دیگه
...... بابت اینکه اینا رو یهویی بهت گفتم معذرت میخوام بایت تمام اذیت هایی که کردم معذرت میخوام
من خیلی کتکت زدم فقط میخوام منو ببخشی خوب
الان هم همینجوری ممکنه افراد مین سوک اینجا باشن فقط اینو بدون که جانشین ا...........
ویو کوک:/
با صدای گلوله نگران شدم
سریع به قسمتی که ا.ت و پدرش بودن دویدم
بادیگاردا و جیمین دنبال یکی میگشتن
..................
like:15
۶.۱k
۱۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.