عمارت کیم
ᴋɪᴍ'ꜱ ᴍᴀɴꜱɪᴏɴ
ᴘᴀʀᴛ 19
ویو چریونگ
خرگوش بانو رو گرفتم رفتم به سمت غربی کاخ یعنی جایی که خانواده وزیر اقامت داشتن! بعد از ۱ ساعت راه رفتن رسیدم قصر آنقدر بزرگ بود که آدم می تونست توش گم بشه! دم دروازه غربی کاخ وایسادم روبه نگهبان ها گفتم با جناب پارک کار دارم بگین چریونگ اومده! یکی از نگهبان ها به طرف داخل قسمت غربی رفت بعد ۱ ربع اومد البته همراه با جیمین ! (برای یاد آوری علامت جیمین٪)
تا منو دید چشماش برق زد اومد طرفم و گفت
٪چه عجب بانو چریونگ ! از این ورا!(دست چریونگ رو بوسید!)
¥دیگه دیگه! (خنده)
٪خب جانم کاری داشتی!؟
¥خاستم بگم میشه این خرگوش کوچولو رو تا پایان شام نگه داری! ؟
٪آخیییی چرا که نه حتما... ولی خب ساعت رو نگاه کن الان دارن دسر می خورن!
¥واییییییییییی آره خب این دفعه هم ریدم(ناراحت )
٪کیوت خر(خنده)
٪نظرت چیه منم همراهت تا قسمت اصلی کاخ بیام !؟ با تهیونگ کار مهمی دارم ! تو راهم می تونی راجب این خرگوش کوچولو برام بگی!
¥باشه بریم(خنده)
جیمین اومد کنارم باهم شروع به حرکت کردیم که گفت
٪خب این خرگوشه از کجا اومده!؟
¥(ماجرا رو تعریف کرد)
٪آخییییی
¥ بانوی من خیلی روحیه شادی داری و خیلی پر انرژی هست به شخصه می تونم بگم جناب ولیعهد بهترین دختر کل فرانسه رو برای ملکه شدن انتخاب کردن!
٪موافقم!
¥تو چی قرار نیست ازدواج کنی!؟
٪ها(تعجب)
¥قیافت رو اونجوری نکن شبیه اسکول ها میشی!
٪منظورت رو نفهمیدم!
¥برام جالبه که پدرت به اینکه تا الان ازدواج نکردی اعتراضی نداشته!
٪آهان حالا گرفتم منظورت چیه! خب میدونی پدرم میدونی یکی رو مد نظر دارم!
¥هیییی توف همه یکی رو دارن فقط ما سینگلیم(قیافهی چریونگ:درد و نفرین درد و نفرین....)
٪قصه نخور ایشالا توهم یکی رو پیدا میکنی !
چریونگ : خدا از دهنت بشنوه!
آنقدر غرق حرف زدن شده بودیم که نفهمیدم کی رسیدم بخش اصلی کاخ!
ویو ات
ولیعهد بهم گفت که بریم حیاط قصر میخواد یه چیزی رو بهم نشون بده ! منم که از خدامه برای همین همراهش رفتم که وقتی وارد حیاط کاخ شدیم با چریونگ و جیمین و برفی که بغل چریونگ بود روبه رو شدیم رفتم طرف چریونگ دستش رو گرفتم
_کجا بودی دختر! رفته بودی خرگوش رو بدی جیمین یا جیمین رو تولید کنی!
¥ببخشید بانو تا برن بیام دیر شد (خنده)
_مهم نیست..(خنده بیشتر)
٪تهیونگ اگه میشه می خوام راجب چیز مهمی باهات صحبتی داشته باشم
ویو تهیونگ
از توی چشمای جیمین فهمیدم چیزی که میخواد راجبش صحبت کنه بحث مرگ و زندگی عه! پس به جیمین باشه ای گفتم روبه ات گفتم
+توت فرنگی کوچولو امشب نمیشه تونم بهت نشونش بدم ولی قول میدم یه شب دیگه حتما میبینیش! خب کار مهمی دارم اگه میشه برم!
_اشکال نداره درک میکنم برو!(لبخند)
پیشونی ات رو بوسیدم همراه جیمین رفتم!
گیلیگیلی قرار تو پارت بعد راجب اون کتب جادویی بنویسم🍪🤎 شرط ها رو نرسونده بودین ولی گذاشتم پارت بعدم هر موقع پارت ۱۸ سی تا لایک خورد میزارم
ᴘᴀʀᴛ 19
ویو چریونگ
خرگوش بانو رو گرفتم رفتم به سمت غربی کاخ یعنی جایی که خانواده وزیر اقامت داشتن! بعد از ۱ ساعت راه رفتن رسیدم قصر آنقدر بزرگ بود که آدم می تونست توش گم بشه! دم دروازه غربی کاخ وایسادم روبه نگهبان ها گفتم با جناب پارک کار دارم بگین چریونگ اومده! یکی از نگهبان ها به طرف داخل قسمت غربی رفت بعد ۱ ربع اومد البته همراه با جیمین ! (برای یاد آوری علامت جیمین٪)
تا منو دید چشماش برق زد اومد طرفم و گفت
٪چه عجب بانو چریونگ ! از این ورا!(دست چریونگ رو بوسید!)
¥دیگه دیگه! (خنده)
٪خب جانم کاری داشتی!؟
¥خاستم بگم میشه این خرگوش کوچولو رو تا پایان شام نگه داری! ؟
٪آخیییی چرا که نه حتما... ولی خب ساعت رو نگاه کن الان دارن دسر می خورن!
¥واییییییییییی آره خب این دفعه هم ریدم(ناراحت )
٪کیوت خر(خنده)
٪نظرت چیه منم همراهت تا قسمت اصلی کاخ بیام !؟ با تهیونگ کار مهمی دارم ! تو راهم می تونی راجب این خرگوش کوچولو برام بگی!
¥باشه بریم(خنده)
جیمین اومد کنارم باهم شروع به حرکت کردیم که گفت
٪خب این خرگوشه از کجا اومده!؟
¥(ماجرا رو تعریف کرد)
٪آخییییی
¥ بانوی من خیلی روحیه شادی داری و خیلی پر انرژی هست به شخصه می تونم بگم جناب ولیعهد بهترین دختر کل فرانسه رو برای ملکه شدن انتخاب کردن!
٪موافقم!
¥تو چی قرار نیست ازدواج کنی!؟
٪ها(تعجب)
¥قیافت رو اونجوری نکن شبیه اسکول ها میشی!
٪منظورت رو نفهمیدم!
¥برام جالبه که پدرت به اینکه تا الان ازدواج نکردی اعتراضی نداشته!
٪آهان حالا گرفتم منظورت چیه! خب میدونی پدرم میدونی یکی رو مد نظر دارم!
¥هیییی توف همه یکی رو دارن فقط ما سینگلیم(قیافهی چریونگ:درد و نفرین درد و نفرین....)
٪قصه نخور ایشالا توهم یکی رو پیدا میکنی !
چریونگ : خدا از دهنت بشنوه!
آنقدر غرق حرف زدن شده بودیم که نفهمیدم کی رسیدم بخش اصلی کاخ!
ویو ات
ولیعهد بهم گفت که بریم حیاط قصر میخواد یه چیزی رو بهم نشون بده ! منم که از خدامه برای همین همراهش رفتم که وقتی وارد حیاط کاخ شدیم با چریونگ و جیمین و برفی که بغل چریونگ بود روبه رو شدیم رفتم طرف چریونگ دستش رو گرفتم
_کجا بودی دختر! رفته بودی خرگوش رو بدی جیمین یا جیمین رو تولید کنی!
¥ببخشید بانو تا برن بیام دیر شد (خنده)
_مهم نیست..(خنده بیشتر)
٪تهیونگ اگه میشه می خوام راجب چیز مهمی باهات صحبتی داشته باشم
ویو تهیونگ
از توی چشمای جیمین فهمیدم چیزی که میخواد راجبش صحبت کنه بحث مرگ و زندگی عه! پس به جیمین باشه ای گفتم روبه ات گفتم
+توت فرنگی کوچولو امشب نمیشه تونم بهت نشونش بدم ولی قول میدم یه شب دیگه حتما میبینیش! خب کار مهمی دارم اگه میشه برم!
_اشکال نداره درک میکنم برو!(لبخند)
پیشونی ات رو بوسیدم همراه جیمین رفتم!
گیلیگیلی قرار تو پارت بعد راجب اون کتب جادویی بنویسم🍪🤎 شرط ها رو نرسونده بودین ولی گذاشتم پارت بعدم هر موقع پارت ۱۸ سی تا لایک خورد میزارم
۱.۳k
۱۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.