جاسوس پارت۲۳
_________
*فلش بک به ۱۸ سالگی ا/ت*
ویو ادمین گلتون
یکی از روزها دوست ا/ت زنگ میزنه و میگه بیاید خونشون یه جشن دخترونه گرفتن ا/ت هم تا شب اونجا میمونه ساعت ۱۲ از جشن برمیگرده که.....
تقریبا ۱ روز گذشت ولی از ا/ت خبری نشد خانواده اش خیلی نگران بودن به دوستش زنگ میزدن میگفت ساعت ۱۲ رفت که گوشی مادر ا/ت از طرف بیمارستان زنگ خورد جواب دادن و گفتن که ا/ت بیمارستانه دکترا گفتن ضربه های بدی خورده و جای سالمی تو بدنش نمونده یا کبوده یا زخمی
چند روز گذشت که بلاخره ا/ت بیدار شد ولی هیچ حرفی نمیزد ا/ت نزدیک ۱ سال تو همون حالت بود با کسی حرف نمیزد غذا در حد دو قاشق میخورد و از اتاقش بیرون نمیومد ولی درست شد و جوری رفتار میکرد انگار نه انگار اتفاقی افتاده(نکته بگم که تست گرفتن ببینن بهش تجاوز شده یا نه و جواب منفی بوده)
*پایان فلش بک*
شوگا: چیی
کای: میترسم بازم اونطوری بشه *گریه*
شوگا: نمیشه نگران نباش البته امیدوارم*اروم*
ویو ا/ت
من واقعا نمیخواستم حرف بزنم خسته شدم هعییی زیر دلم خیلی درد میکرد رفتم سرویس که دیدم بهبه بهبه پریود شدم چی از این بهتر کار های لازمه رو کردم و رفتم بیرون که دیدم شوگا و کای دارن باهم حرف میزنن
کای: آبجی
نمیخواستم نگرانش کنم و یه لبخند زوری زدم که اومد بغلم کرد
کای:آبجی مثل قبل که نمیشی *بغض*
یه نگاه به شوگا کردم بعدش کای رو بغلش کردم
ا/ت: چرا فکر میکنی مثل قبل میشم؟
کای: آخه خیلی ساکت بودی*بغض*
ا/ت:باععععع این که دلیل نمیشه نترس اونجوری نمیشم/حداقل واسه تو/
شوگا: ا/ت میشه حرف بزنیم؟
ا/ت:باشه
*فلش بک به ۱۸ سالگی ا/ت*
ویو ادمین گلتون
یکی از روزها دوست ا/ت زنگ میزنه و میگه بیاید خونشون یه جشن دخترونه گرفتن ا/ت هم تا شب اونجا میمونه ساعت ۱۲ از جشن برمیگرده که.....
تقریبا ۱ روز گذشت ولی از ا/ت خبری نشد خانواده اش خیلی نگران بودن به دوستش زنگ میزدن میگفت ساعت ۱۲ رفت که گوشی مادر ا/ت از طرف بیمارستان زنگ خورد جواب دادن و گفتن که ا/ت بیمارستانه دکترا گفتن ضربه های بدی خورده و جای سالمی تو بدنش نمونده یا کبوده یا زخمی
چند روز گذشت که بلاخره ا/ت بیدار شد ولی هیچ حرفی نمیزد ا/ت نزدیک ۱ سال تو همون حالت بود با کسی حرف نمیزد غذا در حد دو قاشق میخورد و از اتاقش بیرون نمیومد ولی درست شد و جوری رفتار میکرد انگار نه انگار اتفاقی افتاده(نکته بگم که تست گرفتن ببینن بهش تجاوز شده یا نه و جواب منفی بوده)
*پایان فلش بک*
شوگا: چیی
کای: میترسم بازم اونطوری بشه *گریه*
شوگا: نمیشه نگران نباش البته امیدوارم*اروم*
ویو ا/ت
من واقعا نمیخواستم حرف بزنم خسته شدم هعییی زیر دلم خیلی درد میکرد رفتم سرویس که دیدم بهبه بهبه پریود شدم چی از این بهتر کار های لازمه رو کردم و رفتم بیرون که دیدم شوگا و کای دارن باهم حرف میزنن
کای: آبجی
نمیخواستم نگرانش کنم و یه لبخند زوری زدم که اومد بغلم کرد
کای:آبجی مثل قبل که نمیشی *بغض*
یه نگاه به شوگا کردم بعدش کای رو بغلش کردم
ا/ت: چرا فکر میکنی مثل قبل میشم؟
کای: آخه خیلی ساکت بودی*بغض*
ا/ت:باععععع این که دلیل نمیشه نترس اونجوری نمیشم/حداقل واسه تو/
شوگا: ا/ت میشه حرف بزنیم؟
ا/ت:باشه
۳.۰k
۰۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.