p¹¹
جین صورتش به کج میکرد تا بتونه حجم بیشتری از لبای ات تو دهنش داشته باشه و ات هم از این موضوع ناراحت نبود و حتی بیشتر باهاش همراهی میکرد
_(داشتم میدیدم که با اینکه نفس کم اورده نمیخواد جدا شه ،کیوت)
*(دیگه واقعا داشتم خفه میشدم، تا امدم بزنم رو شونه ی جین خودش جداشد )
_وای ات تو خیلی وقته نفس کم اوردیا
*یا دوست نداشتم ضد حال بزنم خب
_(خنده) همین که هستی باعث خوشحالیه
*یااا چه حسی داری فردا قراره ازدواج کنیم
_احساس خیلی خوبی که فردا شب خونمون کار داریم
*یااا من دارم راجب به عروسی حرف میزنم
_منم دارم راجب شب عروسی حرف میزنم
*ایشش نمیشه با تو یه لحظه حرف احساسی زد
&ات میخواست بیشتر نزدیک پرتگاه بشه که جین کمرشو گرفت سمت خودش کشید
_واقعا خیلی خوبه که قرار یه عمر بسیار طولانی باتو باشم
*اخ خودا گیلیلی من خب چیزه بیا بریم نزدیکتر
_اینجا کوهش ریزش کرده نزدیکتر نریم بهتره
*باشه
_بیا بریم خونه لباسا رو بچینیم و غذا درست کنیم
*ما که تازه غذا خوردیم
_خواب دیدی خیر باشه ساعت 8شبه
*واقعا
_اهوم پشو بریم
*بریم
_چاگیا میگم که اگه چند روز پیش تو مدرسه پیدات نمیکردم از کجا پیدام میکردی
*عمو و بابا قرار بود به هر حال آشتی کنن ماهم که از پچگی همو. دوست داشتیم و کسی قرار نبود جولومونو بگیره به هر حال بهم میرسیدیم همون طور بابا اینا گفتن ما به خاطر کار الان داریم ازدواج میکنم اما نمیدونن کا ما عاشق همیم
_بله بله میدانم اما احساس میکنم اون طوری سخت تر میشد
*چرا ؟
_چون کوک گفتش که میخواست مخت کنه
*اها اون ،اون زیاد تایپ من نیست
_که اینطور ، تایپت چطوریه؟
*تایپم تویی
_هیهی
................خونه.................
*اخ چقد خستمه و گشنمه
_وایی منم ولی شام امشب با من
*بدون کمک
_بدون کمک
*چرا بزار کمکت کنم خب
_نه تو برو دست و صورتت بشور و لباس هارو بزار تو اتاق بیا بشین یه فیلم خوب انتخاب کن از تو کابنیت هم میتونی خوراکی بر داری بقل غذا یا بعد از غذا بخوری
*باشد مرسی
_(کیوت انقدر ذوغ کرد که گیج شد اول چه کار کنه )
اگه خدا بخواد پارت بعد ،پارت اخره بعد از اونم دو پارت اولی گذاشته میشه
ممنون که حمایتم میکنید
ببخشید بابت دیر گذاشتن و کم گذاشتن ❤️🌚
_(داشتم میدیدم که با اینکه نفس کم اورده نمیخواد جدا شه ،کیوت)
*(دیگه واقعا داشتم خفه میشدم، تا امدم بزنم رو شونه ی جین خودش جداشد )
_وای ات تو خیلی وقته نفس کم اوردیا
*یا دوست نداشتم ضد حال بزنم خب
_(خنده) همین که هستی باعث خوشحالیه
*یااا چه حسی داری فردا قراره ازدواج کنیم
_احساس خیلی خوبی که فردا شب خونمون کار داریم
*یااا من دارم راجب به عروسی حرف میزنم
_منم دارم راجب شب عروسی حرف میزنم
*ایشش نمیشه با تو یه لحظه حرف احساسی زد
&ات میخواست بیشتر نزدیک پرتگاه بشه که جین کمرشو گرفت سمت خودش کشید
_واقعا خیلی خوبه که قرار یه عمر بسیار طولانی باتو باشم
*اخ خودا گیلیلی من خب چیزه بیا بریم نزدیکتر
_اینجا کوهش ریزش کرده نزدیکتر نریم بهتره
*باشه
_بیا بریم خونه لباسا رو بچینیم و غذا درست کنیم
*ما که تازه غذا خوردیم
_خواب دیدی خیر باشه ساعت 8شبه
*واقعا
_اهوم پشو بریم
*بریم
_چاگیا میگم که اگه چند روز پیش تو مدرسه پیدات نمیکردم از کجا پیدام میکردی
*عمو و بابا قرار بود به هر حال آشتی کنن ماهم که از پچگی همو. دوست داشتیم و کسی قرار نبود جولومونو بگیره به هر حال بهم میرسیدیم همون طور بابا اینا گفتن ما به خاطر کار الان داریم ازدواج میکنم اما نمیدونن کا ما عاشق همیم
_بله بله میدانم اما احساس میکنم اون طوری سخت تر میشد
*چرا ؟
_چون کوک گفتش که میخواست مخت کنه
*اها اون ،اون زیاد تایپ من نیست
_که اینطور ، تایپت چطوریه؟
*تایپم تویی
_هیهی
................خونه.................
*اخ چقد خستمه و گشنمه
_وایی منم ولی شام امشب با من
*بدون کمک
_بدون کمک
*چرا بزار کمکت کنم خب
_نه تو برو دست و صورتت بشور و لباس هارو بزار تو اتاق بیا بشین یه فیلم خوب انتخاب کن از تو کابنیت هم میتونی خوراکی بر داری بقل غذا یا بعد از غذا بخوری
*باشد مرسی
_(کیوت انقدر ذوغ کرد که گیج شد اول چه کار کنه )
اگه خدا بخواد پارت بعد ،پارت اخره بعد از اونم دو پارت اولی گذاشته میشه
ممنون که حمایتم میکنید
ببخشید بابت دیر گذاشتن و کم گذاشتن ❤️🌚
۴.۵k
۰۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.