بقیه ی ۲۱
بقیه ی ۲۱
کوک ویو
گفتم الی مثل الیزابت هه خب چیه که اینطوری هجوم اوردی اینجا ؟
گفت ۵ تا از خدمتکارا غیب شدن ارباب !
گفتم چی ینی چیکه غیب شدن دنبالشون بگردید خب فرار نکردن که !
گفت چشم
((پرش زمانی فردا صب))
فردا نزدیک ظهر در اتاقم رو زدن گفتم بیا تو همون خدمتکاره بود با ۵ تای دیگه .
گفتم چیه چیکار دارین .؟
همون الی گفت ارباب این ۵ تا بودن که غیب شده بودن .
گفتم خب که چی؟
گفت ارباب اونا رو تو چند تا اتاق بیهوش و لخت پیدا کردیم یکی از اتاقا هم اتاق ارباب پارک بود !
گفتم چیییی؟؟ داری شوخی میکنی دیگه ها؟ اتاق جیمین وای بدبخت شدم
یاااااا شما ها کی داشت تو اتاق شما رو میکرد ها؟ که الان من بدبخت شم لعنتی!
یکیشون گفت ارباب به خدا دست خدمون نبود من داشتم شراب میبردم پایین که یکی محکم دستمو گرفت برد تو اتاق ارباب اگه بخواین میتونم جای رنگ شراب رو اونجا نشونتون بدم !
گفتم صورتشو دیدی ؟
گفت بله ارباب
گفتم و بقیه ؟؟؟
اونا هم دیده بودن صورت اونارو .
گفتم احتمالا الان که باردار نیستین ها؟
یکیشون گفت ارباب من از ساعت ۱۰ تو اتاق بودم !
گفتم ینی قشنگ باهات حال کرد نه؟ عوضیه اشغال فقط اگه پیداش کنم !
گفت ارباب من یا بغیمون اگه باردار شدیم چیکار کنیم ؟
به راحتی گفتم سِقط میکنین و بر میگردین سر کارتون تا شوهر کنین از اون باردار شین فهمیدین ؟؟؟
گفتن بله و رفتن .
اتاق جیمینو چیکار کنم !
جیمین ویو
(( وقتی پارتی تموم شد رفتن تو اتاقاشون بخوابن ))
دم در اتاقک که وایسادم دیدم یه عالمه شراب ریخته اونجا !
رفتم تو دیدم یه دختره لخت رو تخت بود و بیهوش بود لباساشم دورو ور پخشو پلا بود .
نزدیک که رفتم دیدم تختم کمی خونیه لباساش رو دیدم فهمیدم اون یه خدمتکاره یهو جیغ کشیدم رفتم عقب داد کشیدم یکی اینو از اتاق من ببره بیرون! 😶😨
نشستم گوشه ی اتاق نفهمیدم چی یا کی بود هر کی بود دختره رو با لباساش برد بیرون!
تخت من که کثیف بود پس من رفتم سوار ماشینم شدم رفتم کاخ خودم .
کوک ویو
((زمان حال))
رفتم دنبال جیمین رفتم تو اتاقش ولی نبود کمی گشتم ولی پیداش نکردم بعد فهمیدم از اینجا رفته .
بهش زنگ زدم ......
کوک :الو؟
جیمین : سلام کوک
کوک:سلام چرا رفتی ؟
جیمین :ینی تا الان نفهمیدی؟
کو ک: چرا ببخشید ولی تقصیر من نبود
جیمین: پس خدمتکارا تو جمع کن مثلا بهشون بُکس یاد بده که دیگه ازین اتفاقا نیوفته .
کوک:باشه حالا قهر نکن تو برگرد
جیمین : باید کل اتاقو تمیز کنی و تخت رو عوض کنی وگرنه من پامو هم تو اون کاخ نمیزارم !
کوک:باشه تو بیا حالا
((قط کردن ))((واقعا که ! خدافظی بلد نیستن ))
اوفف اخیش جیمین که حل شد .
بقیه ی اتاقارو چیکارکنم ؟
کوک ویو
گفتم الی مثل الیزابت هه خب چیه که اینطوری هجوم اوردی اینجا ؟
گفت ۵ تا از خدمتکارا غیب شدن ارباب !
گفتم چی ینی چیکه غیب شدن دنبالشون بگردید خب فرار نکردن که !
گفت چشم
((پرش زمانی فردا صب))
فردا نزدیک ظهر در اتاقم رو زدن گفتم بیا تو همون خدمتکاره بود با ۵ تای دیگه .
گفتم چیه چیکار دارین .؟
همون الی گفت ارباب این ۵ تا بودن که غیب شده بودن .
گفتم خب که چی؟
گفت ارباب اونا رو تو چند تا اتاق بیهوش و لخت پیدا کردیم یکی از اتاقا هم اتاق ارباب پارک بود !
گفتم چیییی؟؟ داری شوخی میکنی دیگه ها؟ اتاق جیمین وای بدبخت شدم
یاااااا شما ها کی داشت تو اتاق شما رو میکرد ها؟ که الان من بدبخت شم لعنتی!
یکیشون گفت ارباب به خدا دست خدمون نبود من داشتم شراب میبردم پایین که یکی محکم دستمو گرفت برد تو اتاق ارباب اگه بخواین میتونم جای رنگ شراب رو اونجا نشونتون بدم !
گفتم صورتشو دیدی ؟
گفت بله ارباب
گفتم و بقیه ؟؟؟
اونا هم دیده بودن صورت اونارو .
گفتم احتمالا الان که باردار نیستین ها؟
یکیشون گفت ارباب من از ساعت ۱۰ تو اتاق بودم !
گفتم ینی قشنگ باهات حال کرد نه؟ عوضیه اشغال فقط اگه پیداش کنم !
گفت ارباب من یا بغیمون اگه باردار شدیم چیکار کنیم ؟
به راحتی گفتم سِقط میکنین و بر میگردین سر کارتون تا شوهر کنین از اون باردار شین فهمیدین ؟؟؟
گفتن بله و رفتن .
اتاق جیمینو چیکار کنم !
جیمین ویو
(( وقتی پارتی تموم شد رفتن تو اتاقاشون بخوابن ))
دم در اتاقک که وایسادم دیدم یه عالمه شراب ریخته اونجا !
رفتم تو دیدم یه دختره لخت رو تخت بود و بیهوش بود لباساشم دورو ور پخشو پلا بود .
نزدیک که رفتم دیدم تختم کمی خونیه لباساش رو دیدم فهمیدم اون یه خدمتکاره یهو جیغ کشیدم رفتم عقب داد کشیدم یکی اینو از اتاق من ببره بیرون! 😶😨
نشستم گوشه ی اتاق نفهمیدم چی یا کی بود هر کی بود دختره رو با لباساش برد بیرون!
تخت من که کثیف بود پس من رفتم سوار ماشینم شدم رفتم کاخ خودم .
کوک ویو
((زمان حال))
رفتم دنبال جیمین رفتم تو اتاقش ولی نبود کمی گشتم ولی پیداش نکردم بعد فهمیدم از اینجا رفته .
بهش زنگ زدم ......
کوک :الو؟
جیمین : سلام کوک
کوک:سلام چرا رفتی ؟
جیمین :ینی تا الان نفهمیدی؟
کو ک: چرا ببخشید ولی تقصیر من نبود
جیمین: پس خدمتکارا تو جمع کن مثلا بهشون بُکس یاد بده که دیگه ازین اتفاقا نیوفته .
کوک:باشه حالا قهر نکن تو برگرد
جیمین : باید کل اتاقو تمیز کنی و تخت رو عوض کنی وگرنه من پامو هم تو اون کاخ نمیزارم !
کوک:باشه تو بیا حالا
((قط کردن ))((واقعا که ! خدافظی بلد نیستن ))
اوفف اخیش جیمین که حل شد .
بقیه ی اتاقارو چیکارکنم ؟
۳.۴k
۲۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.