رمان :دل خوش ب خدا (سارا دختری ۱۹ ساله ک کیلو متر ها و سا
رمان :دل خوش ب خدا (سارا دختری ۱۹ ساله ک کیلو متر ها و سال ها از خانواده واقعیش دور بود واقعیت رو ک فهمید تصمیم های بزرگی گرفت... )
بعد فهمیدن حقیقت تا چند روز توی خودم بودم ک گوشیم زنگ خورد ناشناس بود دایره سبزو کشیدم سمت بالا گذاشتم روی گوشم +الو بعله _سلام سارا خانم +بعله خودم هستم بفرمایید _خوبین مهرداد هستم ینی برادرتون هستم قضیه رو ک آقا بهمن گفتن بهتون +بعله _فردا بلیط میگیرم میام صحبت کنیم +لازم نکرده _عه چرا +برادرتون ینی آقا میلاد شیرازن _بعله چطور +از اینجا تا شیراز ۴ ساعت راهه میام شیراز اونجا دوتا اقوام ینی آشنا دارم فقط لطف کنید شماره برادرتون بدین وقتی رسیدم زنگ میزنم بگید حتما جواب بدن _چشم هرطور راحتید بعد خداحافظی بلیط اتوبوس گرفتم واس ی ساعت بعد رفتم توی ترمینال منتظر نشستم ی گوشی و هدفن برداشتم اونا دار و ندار من بود اتوبوس اومد بلاخره سوار شدم نشستم روی صندلی ۲۴ منتظر واس جواب سوال هام و چرا های توی ذهنم یهو ب خودم اومدم دیدم چشام دوباره بارونی شده پاک کردم ابر های چشامو کنار زدم هدفنو گذاشتم روی گوشم آهنگ ارشاد استار رو پلی کردم ب اسم خدا باهاش زمزمه کردم (تنگیه نفسم و حال بدم میگه ک باز دلتنگ شدم سرم ب سنگ نخورد ک آدم بشم سرم ب آدم خورد ک سنگ شدم خداااا خدااااا خدااااااا بهش بگو بیاااااد بگوووو دلم اونو میخوااااد بگوووو هرچی ک دارموووو میریزم زیر پاهاش بیااااد ...) خوابم برد😴
بعد فهمیدن حقیقت تا چند روز توی خودم بودم ک گوشیم زنگ خورد ناشناس بود دایره سبزو کشیدم سمت بالا گذاشتم روی گوشم +الو بعله _سلام سارا خانم +بعله خودم هستم بفرمایید _خوبین مهرداد هستم ینی برادرتون هستم قضیه رو ک آقا بهمن گفتن بهتون +بعله _فردا بلیط میگیرم میام صحبت کنیم +لازم نکرده _عه چرا +برادرتون ینی آقا میلاد شیرازن _بعله چطور +از اینجا تا شیراز ۴ ساعت راهه میام شیراز اونجا دوتا اقوام ینی آشنا دارم فقط لطف کنید شماره برادرتون بدین وقتی رسیدم زنگ میزنم بگید حتما جواب بدن _چشم هرطور راحتید بعد خداحافظی بلیط اتوبوس گرفتم واس ی ساعت بعد رفتم توی ترمینال منتظر نشستم ی گوشی و هدفن برداشتم اونا دار و ندار من بود اتوبوس اومد بلاخره سوار شدم نشستم روی صندلی ۲۴ منتظر واس جواب سوال هام و چرا های توی ذهنم یهو ب خودم اومدم دیدم چشام دوباره بارونی شده پاک کردم ابر های چشامو کنار زدم هدفنو گذاشتم روی گوشم آهنگ ارشاد استار رو پلی کردم ب اسم خدا باهاش زمزمه کردم (تنگیه نفسم و حال بدم میگه ک باز دلتنگ شدم سرم ب سنگ نخورد ک آدم بشم سرم ب آدم خورد ک سنگ شدم خداااا خدااااا خدااااااا بهش بگو بیاااااد بگوووو دلم اونو میخوااااد بگوووو هرچی ک دارموووو میریزم زیر پاهاش بیااااد ...) خوابم برد😴
۲۴.۰k
۰۸ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.