آدم یه وقتایی باید بزنه زیر گوش خودش محکم...
آدم یه وقتایی باید بزنه زیر گوش خودش محکم...
جوری که صداش تا چندتا کوچه اونورتر بپیچه
با حلوا حلوا کردن که دهن شیرین نمیشه...
به قول یه رفیقی که نوشت وقتی شروع کردی به فرض کردن دخل خودتو آوردی...
فرض کردنِ اینکه الان رو صندلی شاگرد کنارت نشسته،الان رو پاش نشستی،الان دستاتو گرفته،الان داره برات داستان میخونه...
میدونی اغلب اونایی که به هر دلیلی یه مدت طولانی نتونستن توو دنیای واقعی آدم زندگیشون یا اون چیزهایی رو که از زندگی میخوان پیدا کنن میزنن توو فرعی خواب و خیال...
میدونی بافتن رویا و تن کردنش جذاب ترین و پنهانی ترین بخش روان آدمه و البته ترسناک ترین...
می افتی توو راهی که تهش یه کشیده محکمه
که اگه زرنگ باشی این کشیده رو خودت به خودت میزنی...
نباید بزاری روزگار این کشیده رو بزنه
که اون اگه بزنه خیلی بد میزنه... یه جوری که صداش تا چندتا کوچه اونورتر بپیچه و همون جایی که هستی همه چیزو آوار کنه رو سرت...
من کشیده محکمم رو دیشب خودم به خودم زدم بالاخره...
بعدش رفتم و نشستم کنار گلدونام و بهشون خبر دادم که باز تنها شدم...چند قطره اشک هم سهم خاکشون شد...
فکر کنم یکیشون گفت: قبلنم تنها بودیاااا، فقط یه ماهیه که دوباره خیال ورت داشته...
از گلدونام قول گرفتم خوب باشن و خوب بمونن و برگای تازه و قشنگ بدن
بهشون گفتم: بعد از عروسکام که برای اینکه چشمم به چشمشون نیافته و پشیمون نشم نصف شب توو تاریکی کردمشون توو کیسه سیاه زباله و چپوندم ته کمد، دیگه فقط شماهارو دارم...
بعدم چندتا پفک از رو میز برداشتم و خوردم و رفتم خوابیدم...
امروز صبح که از خواب بیدار شدم شونه هام سبکتر بود...درسته جای کشیده دیشب توو قلبم ذُق ذُق میکرد
ولی وقتی داشتم تاکسی میگرفتم که برم سر کار پاهام رو زمین بود...
رویاها شونه های آدمو سنگین می کنن
وقتی سوارشون میشی یه حس سبکی خاصی داری،
با هر رویایی که به سبد تنهاییت اضافه می کنی شونه هات سنگین تر و خسته تر میشن
یه روزی به خودت میای و می بینی از فرط نشخوار این همه رویا انقدر فربه شدی که توان مواجه با واقعیت رو نداری...
کل داستان غم انگیزه اما اون کشیده محکم همه چیزو به بیرحمانه ترین حالت ممکن منطقی می کنه
و برای آدم خیال پرداز این میزان بیرحمی لازم و واجبه
#پریسا_زابلی_پور
جوری که صداش تا چندتا کوچه اونورتر بپیچه
با حلوا حلوا کردن که دهن شیرین نمیشه...
به قول یه رفیقی که نوشت وقتی شروع کردی به فرض کردن دخل خودتو آوردی...
فرض کردنِ اینکه الان رو صندلی شاگرد کنارت نشسته،الان رو پاش نشستی،الان دستاتو گرفته،الان داره برات داستان میخونه...
میدونی اغلب اونایی که به هر دلیلی یه مدت طولانی نتونستن توو دنیای واقعی آدم زندگیشون یا اون چیزهایی رو که از زندگی میخوان پیدا کنن میزنن توو فرعی خواب و خیال...
میدونی بافتن رویا و تن کردنش جذاب ترین و پنهانی ترین بخش روان آدمه و البته ترسناک ترین...
می افتی توو راهی که تهش یه کشیده محکمه
که اگه زرنگ باشی این کشیده رو خودت به خودت میزنی...
نباید بزاری روزگار این کشیده رو بزنه
که اون اگه بزنه خیلی بد میزنه... یه جوری که صداش تا چندتا کوچه اونورتر بپیچه و همون جایی که هستی همه چیزو آوار کنه رو سرت...
من کشیده محکمم رو دیشب خودم به خودم زدم بالاخره...
بعدش رفتم و نشستم کنار گلدونام و بهشون خبر دادم که باز تنها شدم...چند قطره اشک هم سهم خاکشون شد...
فکر کنم یکیشون گفت: قبلنم تنها بودیاااا، فقط یه ماهیه که دوباره خیال ورت داشته...
از گلدونام قول گرفتم خوب باشن و خوب بمونن و برگای تازه و قشنگ بدن
بهشون گفتم: بعد از عروسکام که برای اینکه چشمم به چشمشون نیافته و پشیمون نشم نصف شب توو تاریکی کردمشون توو کیسه سیاه زباله و چپوندم ته کمد، دیگه فقط شماهارو دارم...
بعدم چندتا پفک از رو میز برداشتم و خوردم و رفتم خوابیدم...
امروز صبح که از خواب بیدار شدم شونه هام سبکتر بود...درسته جای کشیده دیشب توو قلبم ذُق ذُق میکرد
ولی وقتی داشتم تاکسی میگرفتم که برم سر کار پاهام رو زمین بود...
رویاها شونه های آدمو سنگین می کنن
وقتی سوارشون میشی یه حس سبکی خاصی داری،
با هر رویایی که به سبد تنهاییت اضافه می کنی شونه هات سنگین تر و خسته تر میشن
یه روزی به خودت میای و می بینی از فرط نشخوار این همه رویا انقدر فربه شدی که توان مواجه با واقعیت رو نداری...
کل داستان غم انگیزه اما اون کشیده محکم همه چیزو به بیرحمانه ترین حالت ممکن منطقی می کنه
و برای آدم خیال پرداز این میزان بیرحمی لازم و واجبه
#پریسا_زابلی_پور
۷.۴k
۱۲ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.